بچه سر راهی به نام آموزش و پرورش

تهران - تحریریه - آموزش و پرورش در ایران به بچه ای سر راهی می ماند که در ظاهر محترم و عزیز است و در باطن جایگاهی در اولویت های سیاستگذاری کشور ندارد.

گفتن و نوشتن از مشکلات آموزش و پرورش تکرار مکررات است و دست معلمان به علت انواع و اقسام سیاسی بازی ها و بدنام کردن ها بسته است. تا می خواهی در مورد مشکلات، حقوق و جایگاه و سختی کار یک معلم حرف بزنی اول می گویند ساعت کار شما کم است، عید تعطیل هستید و تابستان حقوق می گیرید و ده ها حرف بی حساب می زنند گویی حتی نگاه بزرگان هم به آموزش و پرورش مغشوش است. از دهه هفتاد خورشیدی که وارد آموزش و پرورش شدم در کنار عشق شخصی آموزش، همیشه دغدغه مقایسه با دیگر کارمندان مطرح بود. آنگاه که من فقط هفت هزار تومان حقوق می گرفتم بسیاری از کارمندان جزء دیگر ادارات و نهادها که کلان بگیر نبودند و حقوق خود را کم و ناکافی می دانستند بالاتر از سی هزار تومان می گرفتند. اواخر همان دهه به علت اعتراض گسترده معلمان حقوق من به بالای 20 هزار تومان رسید و برای مدتی کوتاه خوشحالمان کرد اما کمی گذشت و فهمیدیم حقوق کارمندان دیگر به بالای 60 هزار تومان افزایش یافته است. بگذریم از انواع امتیارات و احترامات و کمک ها و سفرها که از آن ها هیچ خبری در آموزش و پرورش نبوده و نیستالبته فقط برای معلمان مدارس. روز گذشته از تلویزیون رپورتاژهای متعددی را در مورد توهین به یک پزشک بیهوشی در ممانعت از سوار شدن به هواپیما مشاهده کردم بیشتر سوختم. وزارت بهداشت سوار شدن افراد مشکوک به کرونا به هواپیما را ممنوع کرده است اما گویا کادر درمان استثنا هستند و خوشا به حالشان زیرا وزیر بهداشت و چند معاون وی و نظام پزشکی در همه رسانه ها تمام قد بسیج شدند تا از حق غیرقانونی این پزشک حمایت کنند و به نوعی حال شرکت هواپیمایی را بگیرند. اگرچه این نمونه روشن نگاه تبعیض آمیز در ساختار حاکمیتی را نشان می داد اما به کادر درمان حسادت کردم و به حال معلمان قبطه بیشتری خوردم. معلمان هیچ فردی را ندارند که از آن ها دفاع کند. وزیر ما که در یک ماهه اخیر مانند مجری شبکه خبر هر روز و هر ساعت در تلویزیون نطق می کند اما دریغ از یک حرف برای رفاه و سود معلمان. وزیر آموزش و پرورش تنها از سامانه شاد و مزایای آن می گوید، از آغاز کلاس ها می گوید، از امتحانات بچه ها می گوید و غصه همه را می خورد غیر از معلم. وی حق دارد زیرا اکنون تدریس انجام نمی دهد و اگر همه معلم بوده مربوط به سال های دور است و مشکلات این حرفه در قرن 21 ایران را نمی داند. وی از خرج و مخارج خبر ندارد؛ وی از اجاره خانه اطلاع ندارد؛ هزینه مدرسه فرزندانش هم باری برای وی نیست زیرا وی وزیر است و حقوق و مزایای آن هم مشخص است. وقتی یک کارمند جز در حوزه ستادی آموزش و پرورش حداقل دو میلیون بیشتر از معلم همتراز خود حقوق و مزایا دریافت می کند شما حساب کنید اوضاع مالی وزیر ما چقدر خوب خواهد بود. آقای وزیر ! شما که هر روز در تلویزیون هستید آیا می دانید معلمان چه دردسرهایی با سامان شاد دارند؛ می دانید شاد هزینه دارد اما سرعت ندارد؛ می دانید هیچ آموزش و پرورش هیچ محتوای آموزشی استانداردی در دست ندارد و همه اطلاعات حاصل زحمات معلم است. آقای وزیر آیا می دانید در همین فضای مجازی و عرصه واقعی انواع توهین ها به معلم می شود؛ می دانید در همین سامانه معلم را تهدید می کنند که ما فلان جان منتظرت هستیم؟(تنها به این علت که به پیام خصوصی غیرمنطقی فرزند وی به عنوان یکی از چند صد دانش آموز خود پاسخ نداده اید). و هزاران مشکل دیگر. حال وزیر ما با کمال ... در شبکه خبر می گوید همین که معلمان به مدرسه نمی روند اما حقوق می گیرند یعنی پاداش برای آن ها. گفتنی است بنده در بهترین دانشگاه تهران کارشناسی ارشد گرفتم و حتی در آزمون دکتری همان دانشگاه قبوال شدم اما باز هم مسائل مالی مانع ادامه تحصیل من شد. البته تقریبا همه معلمان دارای مدارک تحصیلی کارشناسی و بالاتر هستند و تعداد زیادی از آن ها مدرک دکتری دارند و از این جهت سطح تحصیل و مدارک در میان معلمان آموزش و پرورش کمتر از سایر نهادها نیست. بدتر از همه معلمان اکنون احساس می کنند بازیچه وزرا و مقامات کابینه هم شده اند. تازه فهمیده اند چیزی که به عنوان رتبه بندی از سال 1394 بر سر آن ها منّت گذاشته می شد همان بندقانونی 50 درصدی است که از سال ها قبل و به صورت چند برابری برای دیگر کارمندان به اجرا در می آمد. چند ماه قبل دولت و وزیر خوب ما در همه شبکه های ملی و استانی به همه مردم ایران اطلاع دادند که رتبه بندی معلمان اجرا شد اما یک ماه بعد از آن وزیر به دلیل اعتراض همکاران ستادی خود، سه برابر همان مبلغ رتبه بندی معلمان را بابت بند 50 درصد به حقوق نورچشمی ها اضافه کرد و با کمال خونسردی اظهار داشت رتبه بندی معلمان همان مصوبه 50 درصدی دولت بود. در واقع 4 سال معلمان سرکار بودند و چند ماه اخیر هم بازی خوردند. از ابتدای اردیبهشت و 10 روز قبل از روز معلم (12 اردیبهشت) هم بازی آقایان نوبخت و حاجی میرزایی نوع دیگری معلمان را سرکار گذاشته است. آقای نوبخت می گوید برای جبران کسر حقوق معلمان دستور اجرای طرح رتبه بندی را در کابینه تصویب و به آموزش و پرورش فرستاده است. در مقابل وزیر و معاونان وی می گویند چنین دستور نیامد و وزارت آموزش و پرورش منابع آن را ندارد و هزاران استدلال بوروکراتیک. به نظر می رسد هدف این تئاتر هم به پایان رساندن سال تحصیلی کرونایی و مشغول داشتن معلمان. البته تا اول مهر 1399 هم خدا بزرگ است. در طی این سال ها همچون بسیاری از همکاران زحمتکش و کم توقع هیچگاه همچون چند ماه اخیر نسبت به اشتباه خود در دهه 1370 در انتخاب معلمی احساس پشیمانی نمی کنم. به این فکر می کنم چرا کاری را انتخاب کردم که نه درآمدی دارد و دیگر نه احترام و جایگاهی؟ نه می توانی خانواده ات را در سطح دیگر کارمندان تامین کنی و نه مانند کارمند دیگر نهادها در میان مردم احترام داری. بدتر از همه آنکه باید گوش شنوای نداری و کمبودهای بسیاری از خانواده ها هم باشی و در بسیاری از مواقع اولیایی که دستشان به جایی بد نمی شود ناراحتی خود را در مدرسه خالی می کنند پس باید بار فشار،خشم و توقعات آن ها را هم تحمل کنی. ای کاش بیست و چند سال قبل در انتخاب راهم کمی آینده نگری و منطق را به جای احساست به خرج می دادم؟ حیف از این عمر ... . پایان/
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۳۱
کد خبر: 6614

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 6 + 7 =