شو، پرستار خانگی، که درگیر یک تراژدی شخصی است، به روستایی دورافتاده فرستاده میشود تا از پیرزنی که از فضای باز میترسد مراقبت کند. این زن به همان اندازه که از همسایهها میترسد، از موجودات شومی به نام "نا سیده" (Na Sídhe) نیز میترسد. زن معتقد است این موجودات سالها قبل او را در روز عروسی اش ربودهاند. همچنان که شو و پیرزن با هم رابطهای عمیق و عجیب برقرار میکنند، شو درگیر پارانویا، آیینها و خرافات پیرزن شده و در نهایت با وحشتهای گذشته خودش روبرو میشود.
داستان فرواکا جایی بین وحشت از ماوراءالطبیعه و وحشت زندگی در ترس از آسیبهای گذشته شخصیت هاست. البته تلاش فیلمساز در جهت پرداخت عنصر دوم است تا از درون آن به عنصر اول یعنی ترس از ماوراءالطبیعه برسد. داستان دو زن که بر اساس باورهای خرافی و غلط مذهبی مورد آزار نزدیکان خود قرار گرفته اند ولی آرام آرام وارد فضای عنصر ماوراءالطبیعه می شوند و در آنجا رنجهای هر دو زن به یکدیگر پیوند میخورد؛ البته داستان سرایی در اینجا کمی بیش از حد مبهم است و این موضوع قطعا برای غلبه بر کاستیهای محتوایی فیلم می باشد.
به عنوان مثال، دو مقدمه وهم آلود داریم. اولی در منطقه ای روستایی از ایرلند در دهه ۱۹۷۰ اتفاق می افتد، جایی که مراسم عروسی یک زن جوان ناگهان با ظاهر شدن گروهی از افراد نقابدار قطع می شود. آنها از یک جادهی روستایی به اینجا آمده و وقتی عروس سرش گیج میرود عروسی را ترک میکند؛ (که بعد معلوم میشود ربوده شده است.)
مقدمه دوم در دوبلین امروزی، در یک آپارتمان اتفاق می افتد که طی آن یک زن با خواندن یک سرود مذهبی به زبان ایرلندی، وسایل خانه را مرتب می کند و از طریق انعکاس آینه، روی چیزی می ایستد؛ و در نهایت خود را حلق آویز میکند.
این دو داستان بسیار مبهم است و بیننده تا نیمه دوم فیلم نمی فهمد چه ارتباطی بین این دو وجود دارد. هر دو مقدمه به طوری نشان داده شده که اساسا حس هیجان و کنجاوی را در بیننده تحریک نمی کند.
با این حال، داستان اصلی، داستان شو است که وارد آپارتمان زن حلق آویز شده می شود تا آنجا را همراه با نامزدش برای زندگی تمیز کند.
داستان سرایی مبهم اینجاست که تا نیمه های فیلم اساسا ما نمی فهمیم ارتباط شو و زن حلق آویز چیست.
ریتم بسیار کند فیلم نیز به شدت آزار دهنده است. فیلمساز با نماهای طولانی و آرام در کنار ابهام های زیاد داستان تلاش کرده یک داستان کوتاه که بر اساس اسطوره های محلی ایرلندی ساخته شده را به فیلم بلند ترسناکی تبدیل کند ولی فضای وهم آلود و ریتم کند بجای ایجاد ترس و اضطراب موجب سر رفتن حوصله بیننده می شود.
فیلم در واقع به رشته ای از سکانس های مشابه تبدیل شده است، از رویاها، کابوس ها و یا تصاویری از وحشت های واقعی یا خیالی گرفته تا نماهایی کمی تا قسمتی دلهره آور که فیلمساز از موسیقی برای نشان دادن نوعی عذاب قریب الوقوع استفاده می کند.
مشخص است که فیلمساز ایده های بزرگ تری در ذهن داشته (چیزی شبیه مرد حصیری)، به خصوص وقتی که ارتباط آن مقدمه آغازین با داستان شو که در مرکز داستان قرار دارد را متوجه می شویم. ولی پرداخت بد داستان اجازه نمی دهد که آن ایده ها شکل بگیرد و به صورت منسجم توسعه یابند.
پایان/
نظر شما