نقد فیلم جادوگریاب کل Witchfinder General 1968

در قرن هفدهم میلادی، در روزهای تیره و تار نبرد کرامول و شاهزاده چارلز و در حالیکه بی قانونی و هرج و مرج انگلستان را فرا گرفته، متیو هاپکینز وکیل سابق که از مصونیت قانونی سود می برد، با همکاری دستیار خود جان استرن دوره افتاده و به اسم مبارزه با جادوگران مردم بیگناه می کشد.

وقتی صحبت از ژانر وحشت میشود یاد بسیاری از عناصر فیلمهای این ژانر می افتیم؛ هیولای بیرونی همچون شیاطین، خون آشامها، بیماری، فرازمینی ها. یا اینکه منتظر بشری هستیم که همانند یک هیولا به ماشین کشتار تبدیل شده همچون قاتلین زنجیره ای. اما وحشت می تواند از درون یک مضمون و از پس یک رفتار به ظاهر قانونی بیرون بیاید؛ همچون یک قاضی که به عمد احکام بیرحمانه ای صادر کرده تا بیگناهان را از جامعه حذف کند. یا پلیسی که به تشخیص خود و بدون هیچ شواهدی دوره افتاده و افرادی را به قتل می رساند. درست است که مورد اخیر به ظاهر ترسناک نیست ولی در پس خود خبر از یک آینده هولناک می دهد. رفتاری خباثت آمیز از سوی افراد موجه، که رسما موجب می شود جامعه به ورطه انحطاط اخلاقی و هرج و مرج سقوط کند.

در قرن هفدهم میلادی، در روزهای تیره و تار نبرد کرامول و شاهزاده چارلز، در حالیکه بی قانونی و هرج و مرج انگلستان را فرا گرفته، متیو هاپکینز (وینسنت پرایس) وکیل سابق که از مصونیت قانونی سود می برد، با همکاری دستیار پست و خبیث خود جان استرن (رابرت راسل) دوره افتاده و به اسم مبارزه با جادوگران مردم بیگناه را به شکل بیرحمانه ای شکنجه و سپس اعدام میکنند. مردم نادان و خرافه پرست انگلستان به او لقب "جادوگریاب کل" داده و عملا در کشتار افراد بیگناه به هاپکینز کمک می کنند. اما اصل ماجرای فیلم از آنجا آغاز می شود که سارا برادرزاده کشیشی بنام "جان لوز" برای نجات جان عمویش که از طرف جادوگریاب به جادوگری متهم شده تن به خواسته‌ بیشرمانه هاپکینز می‌دهد. کمی بعد استرن هم سارا را مورد هتک حرمت قرار داده و هاپکیز که ماجرا را فهمیده دستور میدهد کشیش را در میدان دهکده بدلیل اتهام دروغین جادوگری اعدام کنند. ماجرا این حادثه تلخ به گوش ریچارد مارشال نامزد سارا که سرباز کرامول است رسیده و سراسیمه به خانه کشیش باز می‌گردد. سارا جنایت‌های هاپکینز را به ریچارد میگوید و ریچارد که تمام وجودش را خشم گرفته قسم می‌خورد انتقام بگیرد.

فیلمساز از همان ابتدا با درآمیختگی خیر و شر فضایی هولناک را بر فیلم حاکم میکند. در سکانس ابتدایی پیرزنی بخت برگشته را شاهدیم که کشان کشان به بیرون روستایی برده می شود و همزمان صدای چکش سازنده چوبه دار می آید. نمای های بسیار عالی از لحظات ساخت چوبه دار همزمان با خروج مردم از روستایی بسیار آرام با مناظری بسیار زیبا، در کنار فریادهای پیرزن و جمعی از اهالی روستا که آرام و خونسرد به سمت قتلگاه یک بیگناه حرکت میکنند؛ همگی حاکی از قساوت و درنده خویی حاکم بر رفتار انسانهایی است که در این طبیعت زیبا درحال زندگی هستند.

فیلمساز آگاهانه چارچوب روایی فیلم را مثل یک وسترن با پیرنگ جستجو برای انتقام طراحی کرده است که صحنه دعوای ریچارد و استرن در کافه و میزانسن و قاب بندی تصویر نیز تاکید بر همین مساله است.

فیلمبرداری زیبای جان کوکیلن (که مدتی بعد در فیلم سگهای پوشالی با سام پکیمپا همکاری می کند) نماهای غم انگیز و افسرده‌ای از دهکده‌ها و بیشه‌های سرسبز را به چهره‌های هراسان و خون آلود قربانیان پیوند زده و همراه با موسیقی هشدار دهنده و حماسی، حال و هوای آخرالزمانی و ظلمانی برای فیلم ایجاد کرده است.

لحن آرام و ظاهراً خونسرد ابتدا تداعی یک فیلم تاریخی را دارد ولی به مرور فضایی هولناک بر فیلم حاکم می شود که در انتها بسیار تراژیک است. ریچارد که حس خشم و انتقام سراسر وجودش را گرفته دهکده به دهکده دنبال هاپکینز و استرن می ‌رود اما او و سارا در تله ای که هاپکینز طراحی کرده می افتند. جادوگریاب او و سارا را به جادوگری متهم می ‌کند و طبق روند گذشته با شهادت های دروغین، وجاهت قانونی به خباثت خود می دهد. هاپکینز آن دو را برای شکنجه به یک زندان مخوف می برد. سرانجام هم قطاران ریچارد سر رسیده و ریچارد خود را از بند رها می کند؛ در ابتدا چشم استرن را کور کرده و سپس با تبر به جان هاپکینز می ‌افتد.

در سکانس پایانی خشونت فیلم با شکنجه سارا جلوی چشمان ریچارد به حد اعلا به میرسد و زمانیکه ریچارد با تبر به جان هاپکینز میافتد یکی از رفقای او با گلوله هاپکینز را می کشد. ریچارد خطاب به رفیقش میگوید چرا نگذاشتی خودم را خالی کنم چرا نگذاشتی بزنمش(تکه تکه اش کنم)؛ فیلمساز در این سکانس در عین نکاستن از بار خشونت روایت، از جذابیت یافتن این عامل برای مخاطب جلوگیری می کند. به تعبیر رابین وود منتقد شهیر سینما کارگردان با این کار به بیننده القا می کند که با ادامه مسیر انتقامجویی به این سبک، در نهایت به همان ورطه انحطاط اخلاقی‌ای سقوط می کنیم که پیش از آن خبیثی چون هاپکینز در آن افتاده بود.

در زمان اکران فیلم برخی از منتقدین معتقد بودند که این فیلم را نباید جدی گرفت و بزرگ کرد ولی پس از گذشت زمان آشکار شد که "جادوگریاب کل" جزو آثار سینمایی مهم و متفاوت انگلستان و جهان است.

پایان/

۷ تیر ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
کد خبر: 32845

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 9 + 9 =