تریلر خوب قهرمان را در یک دنیای آشفته قرار می دهد جایی که در آن، هیچکس آن طور که می پنداریم نیست. حد و حدود اخلاقی در این دنیا فروریخته و بیننده با ترسهای قهرمان داستان در این دنیای آشفته باید ارتباط بر قرار کند؛ به همین دلیل است که فیلمساز باید بکوشد تا ترس را در سراسر فیلم حفظ کند. تنها راه حفظ این ترس نیز استفاده از تعلیق برای میخکوب کردن و غافلگیری برای وحشت زدگی بیننده است. اگر این دو عنصر به خوبی در فیلم بست و گسترش نیابد فیلم نمی تواند به یادماندنی شود.
"استیو ونتورا (آنتونی کوئین) یک مامور مواد مخدر آمریکایی است. او به تازگی به عنوان رئیس دفتر پاریس به یک شغل اداری ارتقا یافته و در میدان عمل حضور ندارد، که همین مساله موجب نارضایتی او شده است. وقتی مامور فرانک متیوز، دوست استیو، توسط ژاک بریزارد (جیمز میسون) قاچاقچی مواد مخدر مارسی کشته میشود و پلیس از دستگیری او خودداری میکند، استیو به هر دری میزند تا بتواند برای بازداشت بریزارد اقدام کند ولی این اجازه به او داده نمی شود. در نتیجه یک آدمکش حرفهای بنام جان دری (مایکل کین) را استخدام میکند تا مخفیانه بریزارد را بکشد..."
در حالی که کوئین در طول فیلم غرق در افکار خود است، کین فیلم را طوری شاد نگه میدارد که انگار یک کمدی است و از میسون فقط خواسته میشود که با لهجه فرانسوی کمی صحبت کند و به نقش خود اعتبار یک رئیس مافیای سرسخت بدهد. به نظر میرسد که فیلم هیچ جهتگیری خاصی ندارد و به یک فیلم کارآگاهی ضعیف تبدیل شده که به راحتی فراموش میشود. کین حتی فراموش کرد که آن را در کتاب زندگینامهاش، «همه چیز درباره چیست؟»، بگنجاند. این بازیگر اشاره کرده بود که فقط به این دلیل این نقش را پذیرفته است که فیلم در ریویرای فرانسه فیلمبرداری شده است.
فیلم همان روال قدیمی بسیاری از تریلرهای کلاسیک آمریکایی را در پیش می گیرد: پلیس سرسخت، همکاران زرنگ، محموله مواد مخدر، قاتل اجیر شده؛ با تغییر مکان از شهرهای آمریکا به پاریس و مارسی، با تبدیل یک پلیس به یک مقام ارشد سفارت ایالات متحده، و نیز با تبدیل بهترین دوست پلیس به قاتل قراردادی برای گرفتن «عضو به ظاهر محترم جامعه» یعنی بریزارد.
فیلمساز به خوبی از محیط داستان استفاده کرده است؛ خصوصا در تعقیب و گریزهایی که در فیلم وجود دارد فضای شهری مارسی و پاریس به خوبی در فیلم حس میشود.
نقشه قاتل حرفه ای هم برای ورود به زندگی بریزارد هرچند تکراری ولی با بازی مایکل کین جذابیت خود را حفظ میکند.
آنچه موجب افت کیفیت فیلم شده همان نکته ای است که در ابتدا ذکر شد؛ یعنی تعلیق و غافلگیری.
متاسفانه فیلمساز نمیتواند ترس و اضطراب را در سراسر فیلم بست دهد و بیننده را بیشتر درگیر تعقیب گریزهای کلیشه ای کرده که از پیش می دانیم نتیجه آن چیست.
اگر این دوعنصر به خوبی در فیلم نمایان میشد می توانستیم شخصیت پردازی آشفته و پرداخت الکن ارتباطات بین شخصیتها را نادیده بگیریم ولی متاسفانه فیلمساز نمی تواند به داستان خود عمق داده و با دو عنصر مهم تعلیق و غافلگیری بیننده را روی صندلی میخکوب کند.
پایان/
نظر شما