در دهه 70 میلادی بخش قابل توجهی از فیلمهای ژانر وحشت حول محور خانواده شکل میگرفت. طالع نحس، کشتار با اره برقی در تگزاس، تپه ها چشم دارند و ده ها فیلم دیگر که تمام عناصر وحشت زای فیلم توسط نهاد خانواده به هم پیوند می خورند. در این فیلمها عنصر وحشت زا به عنوان ثمره خانواده معرفی می شد. خواه خانواده گناهکار شمرده شود خواه بیگناه.
علت این مساله هم این بود که نهاد خانواده در فرهنگ سرمایه داری آمریکا دارای جایگاه ویژه ای بود. این نهاد بسیاری از اصول اولیه ایدئولوژی حاکم بر آمریکا چون حق مالکیت و ارزش اخلاقی کار را به هم پیوسته و به آنها در قالب مفهومی خاص که همان ارزشهای زندگی خانوادگی است تجسم می بخشید؛ خانه با متعلقات آن برای زن ساخته شده که نقش مهمی در برجسته ساختن ارزش های آمریکایی و تضمین تداوم آن از طریق فرزندان است. همچنین اصل مالکیت در جامعه ای مردسالار (همسر من، فرزند من، خانه من و...) را به مناسبات شخصی بسط میدهد.
حال فیلمساز با محور قرار دادن کل یا یکی از اعضای خانواده و تبدیل یا محل ورود عنصر وحشت زا به درون این نهاد شرایط ترس و وحشت بیننده را فراهم کرده و با عناصری چون تعلیق و غافلگیری تلاش می کند بیننده خود را بر صندلی میخکوب کند.
نویسنده ای بنام بن رولف، در کنار همسرش ماریان و پسر ۱۲ سالهشان دیوی، از یک عمارت بزرگ، قدیمی و دورافتاده مربوط به قرن نوزدهم برای اجاره در تعطیلات تابستان بازدید میکنند. صاحبان عجیب و غریب خانه، خواهر و برادری مسن بنام آرنولد و روزالین آلاردایس هستند، و قیمت مقرون به صرفه ۹۰۰ دلار را برای کل تابستان به آنها پیشنهاد میدهند، ولی یک شرط عجیب را نیز برای اجازه خانه قرار میدهند؛ اینکه مادر پیرشان همچنان در سوئیت طبقه بالا زندگی خواهد کرد و رولف باید در طول اقامت به او غذا دهد. آلاردایس ها تاکید میکنند که مادرشان وسواس زیادی به حفظ حریم خصوصی دارد و با آنها تعامل نخواهد کرد، بنابراین وعدههای غذایی باید در اتاق نشیمن او، بیرون از اتاق خواب قفل شدهاش، گذاشته شود. رولف قبول کرده و به همراه عمه پیر خود الیزابت برای سکونت در خانه اقدام میکند.
پس از مدتی که از اقامت خانواده در این خانه می گذرد ماریان غرق در مراقبت از خانه میشود و لباسهای دوران ویکتوریایی را که در سوئیت خانم آلاردایس پیدا میکند، میپوشد و در عین حال از خانوادهاش فاصله میگیرد. اتاق نشیمن خانم آلاردایس که شامل مجموعهای عظیم از پرترههای قابشده از افراد از دورههای مختلف است، ظاهراً ساکنان سابق خانه، برای او جذابیت خاصی دارد. به گفته ماریان، وعدههای غذایی خانم آلاردایس عمدتاً دستنخورده باقی میمانند.
ماجرا از آنجایی شروع میشود که در طول تابستان، اتفاقات غیرمعمول مختلفی رخ میدهد؛ پس از اینکه دیوی در حین بازی به خودش آسیب میزند، یک گیاه مرده در خانه دوباره شروع به رشد میکند؛ بن دستش را با بطری میبُرد و همزمان یک لامپ خاموش به طرز مرموزی تعمیر میشود؛ رفته رفته مشخص می شود که هر لطمه ای به خانواده میخورد بخشی از این خانه کهنه بازسازی میشود...
در فیلم عامل وحشت بدون آشکار شدن هویتش از طریق آنچه درباره اصول اولیه ایدئولوژی حاکم بر آمریکا ذکر شد برای نابودی خانواده اقدام میکند. ماریان به متعلقات خانه خصوصا وسایل خانم آلاردایس حس مالکیت پیدا کرده و تمام تلاشش را برای حفاظت از آنها به کار میگیرد. در این میان رفته رفته بن می بیند که خانواده اش در حال از دست رفتن است و در نتیجه مالکیت مبنی بر ارزشهای مردسالارانه او به سمت نابودی حرکت میکند.
هر چند داستان به کندی جلو میرود ولی فیلمساز عامل وحشت را به خوبی تا انتهای فیلم در هاله ای از ابهام میگذارد و می تواند حس کنجکاوی بیننده را در کشف هویت آن تا انتها حفظ کند. در واقع فیلمساز با ترکیب عناصر تریلر و وحشت به خوبی می تواند ذهن بیننده را دچار هرج و مرج و بی نظمی کند به طوریکه اتفاقات پیشرو برای ما غیرقابل پیش بینی می شود و این سوال مهم در ذهن بیننده شکل میگیرد که چه بلایی سر خانواده رولف می آید. هرچه به انتهای فیلم نیز نزدیک میشویم همزمان با رولف به این نتیجه میرسیم که در قبال این اتفاقات هیچ کاری نمی توان کرد جز فرار از این خانه مرموز.
بزرگترین نقطه ضعف فیلم پایان بندی آن است؛ دقیقا زمانیکه هویت عامل وحشت زا برای بیننده مشخص میشود. پایانی بسیار مضحک که رسما تمام تلاش فیلمساز به باد میرود و اگر سکانس پایانی را از فیلم کنار بگذاریم می توانیم فیلم قربانی های سوخته را جز آثار جذاب سینمای وحشت معرفی کنیم.
پایان/
نظر شما