به گزارش تحریریه، «موا اریکسون کراترک» از گروه مطالعات فرهنگ و رسانه، دانشگاه «اومئو» سوئد و «تام دیوون» از گروه روزنامهنگاری و ارتباطات، دانشگاه «عبری اورشلیم» رژیم صهیونیستی طی مقالهای با عنوان «ظهور اینفلوئنسرهای جنگ» به نقش افراد تاثیر گذار در شبکههای اجتماعی در شرایط جنگی میپردازند.
قصد داریم این مقاله ۳۰ صفحهای را که به صورت مصداقی به جنگ اوکراین و فعالیت افراد تاثیرگذار درشبکههای اجتماعی طرفدار این کشور پرداخته است را طی چند بخش به صورت کامل منتشر کنیم. بخشاول این گزارش پیشتر منتشر شده؛ در ادامه بخشدوم آمده است:
عکاسی جنگ:
تصاویر جنگی بهعنوان رسانهای عمل میکنند که سیاست جهانی را شکل میدهند و به تقویت تبلیغات دولتی کمک میکنند؛ جایی که رسانهها بهعنوان ابزاری برای آگاهسازی و نمایش درگیریها برای مخاطبان محلی و جهانی، و همچنین بهعنوان یکی از محیطهایی که در آن جنگ بهوقوع میپیوندد و شکل میگیرد عمل میکنند، به همین دلیل، تولید رسانهای در جنگها اهمیتی اساسی دارد.
در طول تاریخ، نمونههایی از این تولیدات رسانهای را میتوان در کار عکاسانی مانند «راجر فنتون» دید که در دهه ۱۸۵۰ جنگ کریمه را مستند کرد. او با استفاده از روایتگری بصری، تلاش کرد تا جلوهای زیباشناختی از جنگ ارائه دهد و احساسات ضدجنگ در میان مردم بریتانیا را تلطیف کند. مجموعه عکسهای فنتون بیشتر شامل پرترههای صحنهسازیشده و تمیز از سربازان در موقعیتهای غیرجنگی بود. با این حال، اثر مشهور او با عنوان «دره سایه مرگ»از این رویه سنتی فاصله گرفت و چشماندازی واقعی از میدان نبرد کریمه را که با گلولههای توپ ویران شده بود، به تصویر کشید.
با گذر زمان، عکاسان جنگی مانند «ارنست بروکس» نخستین عکاس رسمی ارتش بریتانیا در جنگ جهانی اول شروع به ثبت صریح مرگ در میدان نبرد کرد. برخلاف فنتون، بروکس نهتنها پرترههای رسمی افسران، بلکه شدت درگیریهای فعال جنگی را نیز مستند کرد. عکاس معروف دیگر، «رابرت کاپا» در جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۶ رویکردی بیپرواتر در پیش گرفت و مجموعهای از تصاویر از سنگرها تهیه کرد که وحشت مرگ قریبالوقوع را آشکارا نمایش میداد؛ مفهومی که خودش آن را «مرگ در حال شکلگیری» مینامید. عکس معروف او، «سرباز در حال سقوط»، لحظهای را ثبت کرده است که یک سرباز در اثر اصابت گلوله، به پشت پرت میشود و دستانش از شدت ضربه باز ماندهاند. کاپا با جمله معروفش شناخته میشود: «اگر عکسهایتان بهاندازه کافی خوب نیستند، یعنی بهاندازه کافی نزدیک نشدهاید»، اگرچه بحثی دیرینه وجود دارد که آیا این عکسها واقعاً مستند بودهاند یا صحنهسازی شدهاند.
با این حال، همه عکسهای جنگی برای نمایش عمومی خلق نشدهاند. برخی تصاویر برای مخاطبانی محدودتر ثبت شدهاند. برای مثال، در جریان قیام «گتوی ورشو» در سال ۱۹۴۳، تصویری با عنوان «کودک در گتوی ورشو» توسط عکاس شخصی یکی از افسران نازی که در تصویر دیده میشود، گرفته شد. این عکس ابتدا در دفترچه خاطرات جنگی شخصی آن افسر نگهداری میشد و بعدها بهعنوان مدرک در دادگاه نورنبرگ برای محکومیت جنایات جنگیاش استفاده شد. این تصویر تا دهه ۱۹۶۰ چندان شناختهشده نبود، اما پس از انتشار در رسانههای خبری، توجه عمومی را جلب کرد. با اینکه هویت آن کودک همچنان ناشناس است، چهره مضطرب و گیج او به نمادی تأثربرانگیز تبدیل شده است؛ نمادی از سرنوشت غمانگیز کسانی که به اردوگاه مرگ تربلینکا فرستاده شدند.
در برخی مواقع، عکاسی جنگی نقشی حیاتی در مستندسازی فجایع و جلب توجه رسانهای برای شکلدهی به درک جمعی از مناقشات داشته است، چه در گذشته و چه در زمان حال. با پیشرفت زیرساختهای فناورانه، روشهای جدیدی برای نمایش جنگ در زمان واقعی شکل گرفتهاند که بر چارچوببندی جمعی جنگ تأثیر میگذارند.
در جریان جنگ اوکراین، پژوهشگران، کاربران اوکراینی فعال در رسانههای اجتماعی را بهعنوان منتشرکنندگان اطلاعات، کنشگران و نمادهای مقاومت وطنپرستانه بررسی کردهاند؛ همچنین آنها را حاملان کنش سیاسی نیز دانستهاند. اما در این مقاله، تمرکز ما بر نقش پلتفرمها، قابلیتهای آنها، و پیوندهایی است که توسط اینفلوئنسرهای جنگی ایجاد میشود.
این تحول در چگونگی تولید محتوا در جنگها و بازتاب نقش عوامل غیرحرفهای و درهمآمیزی مشاهدات فردی در فرآیند «شهادتدادن جمعی» است، فرآیندی که محیطی را ایجاد میکند تا در آن، اینفلوئنسرهای جنگی شکوفا شوند و محتوای مرتبط با جنگ بهصورت جمعی خلق، اشتراکگذاری و مصرف گردد؛ بهویژه در لحظات بحرانی.
پلتفرمها و روزنامهنگاری شهروندی
گسترش چشمانداز رسانهای برای مستندسازی جنگ، فرآیند تولید عکاسی جنگ را دگرگون کرده و آن را بهطور فزایندهای در دسترس عموم مردم قرار داده است. این تغییر منجر به دموکراتیزهشدن پوشش جنگی شده است؛ به این معنا که فرآیند مستندسازی اکنون بیشازپیش بر پایه شیوههای روزنامهنگاری شهروندی استوار است. روزنامهنگاری شهروندی معمولاً از تجربهها و موقعیتهای شخصی سرچشمه میگیرد و با استفاده از تصاویر گزینشی و تکنیکهای روایتگری مشخص میشود.
اگرچه پژوهشهای گذشته تعریف جامع و قطعی از روزنامهنگاری شهروندی ارائه ندادهاند، تعاریف رایج این مفهوم را شامل گزارشگری غیرحرفهای از طریق شبکههای اجتماعی میدانند و گاهی آن را به فعالیتهایی همچون بهاشتراکگذاری یا اظهار نظر درباره اخبار در فضاهای برخط (آنلاین) نیز تعمیم میدهند.
نقش پلتفرمها در این تحول بسیار محوری بوده است؛ این پلتفرمها اکنون به زیرساختی بنیادی برای روزنامهنگاری شهروندی تبدیل شدهاند و بهعنوان «مدل اقتصادی و زیربنای غالب در شبکههای اجتماعی» شناخته میشوند. همانطور که «ون دایک» بیان میکند، پلتفرمها مانند منشوری عمل میکنند که از خلال آن، تغییرات فناورانه، اجتماعی و سیاسی، توازن قدرت در جهان را بازسازی میکنند و به حوزههای عمومی و خصوصی نفوذ مییابند. پلتفرمها بهصورت منحصربهفردی در ارتباطات جنگی نقش میانجی را ایفا میکنند و قابلیتهایی پدید میآورند که تجربه جنگ را دگرگون میسازند.
برای مثال، در جریان بهار عربی، توییتر با ایجاد جریانهای خبری احساسی، زمینه را برای روزنامهنگاری شهروندی فراهم کرد؛ جریاناتی که ترکیبی از طنز، خبر و احساس بودند و الگوهای گفتوگوی بینفردی را بازتاب میدادند. در یوتیوب، فیلمهای ثبتشده توسط روزنامهنگاران غیررسمی از غزه نادیدهگرفتهشده، واقعیتهای جنگ را به مخاطبان جهانی نزدیکتر کردند. در اینستاگرام، اخبار فوری معمولاً بر روایتهای بصری متکیاند و در تیکتاک این روند با افزودن عناصر صوتی-تصویری جذاب به نشر اخبار، به مرحله جدیدی رسیده است. این پلتفرمها امکانات جدیدی را برای روایتگری شهروندی در هنگام بحران تعریف میکنند و نقششان در شکلدهی به ارتباطات جنگی معاصر را تثبیت میکنند.
فرهنگ مشارکتی پلتفرمها، روزنامهنگاران شهروندی را به تعامل با مخاطب محوریای به نام «عموم شبکهایشده» ترغیب کرده است. در جریان رخدادهای فوری مانند حملات تروریستی، این عموم شبکهایشده وارد پوشش خبری همزمان میشوند و مخاطبان گستردهتری را به تقویت روایتهای سیاسی و مناقشهای دعوت میکنند. هنجارهای مشارکتی پلتفرمها موجب ثبت و انتشار روایتهای شاهدان عینی توسط روزنامهنگاران شهروندی میشوند؛ عملی که بهعنوان «ارتباط جمعیِ خودساخته» در تولید اخبار شناخته میشود. این پلتفرمها به مخاطبان دوردست امکان میدهند تا از درون معرکه جنگ به واسطه رسانه شاهد واقعیتها باشند؛ رسانهای که خود بهعنوان شاهد در وضعیت «آمادگی دائمی برای بحران» ایفای نقش میکند. «مورتنسن» بر نقش ارتباطی توزیع مشارکتی شواهد صوتی-تصویری در جنگها تأکید دارد؛ جایی که شهادتهای عینی به مرکزیت میرسند، زیرا جزئیات یا دیدگاههایی درباره وقایع ناشناخته، نامشخص یا مناقشهبرانگیز ارائه میدهند و این به کاربران امکان شهادتدهی پیوندی را میدهد.
ما استدلال میکنیم که اینفلوئنسرهای جنگی، با ایجاد جوامعی مبتنی بر «شهادت»، در حال بازتعریف چشمانداز روزنامهنگاری شهروندی هستند. آنها با روشهای نوآورانه در تعامل و ارتباطگیری هنگام بحرانها، افراد را توانمند میسازند تا با جوامع همفکر خود ارتباط برقرار و صداهای جمعی را تقویت کنند.
این موج گسترده از بازنمایی جنگ توسط کاربران، بهویژه در دوران بحران، در پلتفرم تیکتاک بسیار پررنگ بوده است. تحقیقات جدید انجامشده در جریان جنگ اوکراین، نشان دادهاند که کاربران تیکتاک از اجراهای احساسی آنلاینِ خود برای واکنش به جنگ بهره میگیرند؛ شیوهای که آن را «راهنمایی واکنش عاطفی» مینامند. این استراتژی با هدف برانگیختن واکنشهای احساسی خاص در مخاطب طراحی شده و در نهایت درک آنها را از جنگ شکل میدهد.
با این حال، ما استدلال میکنیم که نقش اینفلوئنسرهای جنگی فراتر از صرفاً برانگیختن احساسات است؛ آنها مسئولیتهای بزرگی را بر دوش دارند و بهعنوان چهرههایی اثرگذار، فعالانه در حال شکلدهی به انتظارات، روایتها، و ادراک عمومی در میان مخاطبان خود هستند؛ آن هم از طریق محتوایی که بر پایه روایتهای دستاول از جنگ استوار است.
از روزنامهنگاری شهروندی تا اینفلوئنسرهای جنگ
روزنامهنگاران شهروند را میتوان به توریستهای تخصصی تشبیه کرد که به مناطق جنگی یا بحرانزده سفر میکنند و همزمان در دو نقش متفاوت ظاهر میشوند، مشاهدهگرانی بیطرف و گزارشگرانی درگیر. در مقابل، اینفلوئنسرهای جنگ بهعنوان کنشگرانی فعال در مناطق مناقشهآمیز عمل میکنند. گرچه این افراد بهطور رسمی روزنامهنگار آموزشدیده یا شناساییشده نیستند، اما بهخوبی از تکنیکهای روزنامهنگاری برای تقویت اطلاعات و گسترش تأثیر خود بهره میبرند.
از آنجا که رسانه اصلی اینفلوئنسرهای جنگ «پلتفرمها» هستند و نه رسانههای سنتی یا شخصی مانند وبلاگها، آنها برای انتقال اطلاعات جنگی، از زیباییشناسی محبوب و گفتمانهای پلتفرمی بهره میگیرند. این سازگاری راهبردی، منجر به نوعی «تغییر عملکردی» در نقش آنها میشود و آنها را بهعنوان اینفلوئنسر معرفی میکند.
در حالی که هر کسی نمیتواند اینفلوئنسر باشد، اما تقریباً همه میتوانند برایش تلاش کنند، زیرا شهرت آنلاین از ماهیتی دموکراتیک برخوردار است. نگاه به اینفلوئنسرها در فرهنگهای مختلف متفاوت است؛ از لحاظ تعداد دنبالکننده، امکان کسب درآمد، و جایگاه اجتماعی. حضور در شبکههای اجتماعی که اغلب بر پایه تخصص، اعتبار یا شهرت بنا شده میتواند برای کسب درآمد مورد استفاده قرار گیرد.
با اینکه اینفلوئنسر بودن بهعنوان حرفهای مجزا در حوزههایی مانند مد، زیبایی، تناسب اندام و سفر شناخته میشود، اما برخی حرفهها مانند هنر و پزشکی نیز استراتژیهای مشابه اینفلوئنسری را برای معرفی خود، جلب مشتری، و گسترش مخاطب بهکار میگیرند.
اگرچه در فرهنگ اینفلوئنسری، دیدهشدن و درآمدزایی بهطور فزایندهای بههم گره خوردهاند، اما سازندگان محتوایی که در این مطالعه بررسی شدهاند، از این روند فاصله میگیرند. آنها بهجای اولویتدادن به سود مالی، از استراتژیهای اینفلوئنسری برای افزایش دیدهشدن خود استفاده میکنند تا صدایی معتبر در مباحث مربوط به امور جاری داشته باشند؛ و بدین ترتیب، خود را بهعنوان اینفلوئنسرهای جنگ تثبیت میکنند.
اینفلوئنسرهای جنگ که در مرز میان روزنامهنگاری و کنشگری قرار دارند، بهعنوان میانجیهای صوتی-تصویری برای روایت رنج، تروما، و دشواریهای جاری عمل میکنند؛ در حالی که هم دیدهشدن خود را افزایش میدهند و هم بحرانهایی را که در فضای آنلاین مستند میکنند. برخلاف سایر تولیدکنندگان محتوا که در زمان درگیریها فعالیت میکنند، اینفلوئنسرهای جنگ، بهطور عامدانه واقعیتهای اجتماعی و سیاسی را محور محتوای خود قرار میدهند و با بهاشتراکگذاری دیدگاههای جمعی برای ترویج ایدئولوژیهای خاص، از ابزارهای پلتفرمی برای افزایش دامنه و اثرگذاری خود بهره میگیرند، پویشی که «توفکی» از آن با عنوان «کنشگران خرد-مشهور در شبکهها» یاد کرده است.
این افراد که از سخنگویان رسمی جنبشهای اجتماعی متفاوت هستند، گاه از خود جنبش نیز تأثیرگذارتر میشوند، زیرا «دارای اراده و تواناییای هستند که مخاطب را متأثر کرده و همدلی او را برمیانگیزند». اینفلوئنسرهای جنگ با ایفای همزمان نقش کنشگر و روزنامهنگار شهروند به کانالهای جایگزین ارتباط سیاسی تبدیل میشوند؛ آنها مخاطبان را درگیر میکنند و توجه و حرکت آنلاین را به سمت مناقشات سیاسی در زمان بحران سوق میدهند. این پویایی، مخاطبان را از مصرفکنندگان منفعل به مشارکتکنندگان فعال تبدیل میکند؛ چرا که اینفلوئنسرهای جنگ جوامعی با درگیری احساسی میسازند که با مواضع سیاسی مشخص همسو هستند.
این تبدیل اینفلوئنسرهای جنگ به ارتباطگران سیاسی، بازتابی از روندهای گستردهتر در فرهنگ اینفلوئنسری است. در حالی که اینفلوئنسرها اکنون در پلتفرمهایی فعالیت میکنند که بر کار و درآمد آنها مقررات اعمال میکنند، بهطور همزمان به الگوهای الگوریتمپسند نیز تن میدهند تا در محیطی سرمایهدارانه دیده شوند و سودآور باقی بمانند.
بههمین ترتیب، تولیدکنندگانی که نقش اینفلوئنسر جنگ را بر عهده میگیرند، درگیر «دیدهشدن» هستند، آنها آگاهانه نحوه نمایش خود را مدیریت میکنند تا توجه دنبالکنندگان را جلب کنند. آنها از زیباییشناسیهای پلتفرمی پیروی میکنند و رویههای مطلوب الگوریتمی را بهکار میگیرند تا واقعیتهای پارهپاره و آشفته جنگ را به محتوایی روان، منسجم و قابلمصرف برای بیشترین سطح تعامل تبدیل کنند.
این شامل بازآفرینی و باززمینهسازی تصاویر و صداها از مناطق جنگی، اجرای روایتهای شخصی، و استفاده از ترندها برای افزایش دیدهشدن است. اما در این روند، اینفلوئنسرهای جنگ با دوراهیهای اخلاقی نیز مواجه میشوند؛ جایی که گرایش به هیجانانگیزی و عوامپسندی ممکن است محتوای آنها را به سوی انتشار اطلاعات نادرست برای پیشبرد ایدئولوژیها یا همسویی با منطق اقتصادی و الگوریتمی پلتفرمها سوق دهد.
منبع: ایرنا
پایان/
نظر شما