به گزارش تحریریه، شیه شائو رونگ، کارشناس برجسته روابط بینالملل و استاد تاریخ معاصر چین در دانشگاه فودان چین، هشدار میدهد که فشارهای یکجانبه اسرائیل بر چین میتواند پکن را به اتخاذ موضعی مستقلتر و حتی تقابلیتر با تلآویو و واشنگتن سوق دهد.
در تاریخ ۱ ژوئیه ۲۰۲۵، بر اساس گزارش خبرگزاری بلومبرگ، راویت بائر، سرکنسول اسرائیل در شانگهای، در مصاحبهای با رسانهها، آشکارا از وزارت امور خارجه چین خواست تا بر ایران فشار وارد کند و آن را متقاعد سازد که با اسرائیل دشمنی نکند.
اما چرا بائر تا این اندازه مطمئن و با اعتمادبهنفس است که دولت چین حتماً به درخواست اسرائیل پاسخ مثبت خواهد داد و به ایران فشار خواهد آورد؟
بائر به یک دلیل قوی و اساسی اشاره کرده است: ۹۰ درصد نفت صادراتی ایران توسط چین خریداری میشود. به عبارت دیگر، اکنون اقتصاد ایران تا چه اندازه بتواند بهطور عادی فعالیت کند، کاملاً در دستان چین قرار دارد.
علاوه بر این، در سال ۲۰۲۱، چین و ایران یک توافق بلندمدت چند دهساله امضا کردند که بر اساس آن چین بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری خواهد کرد. این توافق نیز برای ایران بسیار حیاتی است. بهبیاندیگر، از نگاه اسرائیل، چین اکنون نقطهضعف اقتصادی ایران را در اختیار دارد و اگر تنها اندکی فشار وارد کند، ایران قطعاً به خواستههای چین تن خواهد داد و جرأت دشمنی با اسرائیل را نخواهد داشت.
علاوه بر این، بائر بهروشنی هشدار داده است: اگر خاورمیانه همچنان در وضعیت ناآرام باقی بماند، و اگر اسرائیل و آمریکا به اقدامات خود علیه ایران ادامه دهند، ممکن است ایران در واکنش، واقعاً تنگه هرمز را مسدود کند. در آن صورت، چین چگونه میخواهد از کشورهای حوزه خلیجفارس نفت وارد کند؟ ثبات در خاورمیانه به نفع چین است و چین باید وارد عمل شود.
حال باید ببینیم در برابر چنین اظهاراتی چه نگاهی باید داشت؟
این کازرشناس چینی تاکید دارد: بهنظر من، اسرائیل رسماً دچار توهم شده است. گمان میکند که میتواند صرفاً با تکیه بر منافع اقتصادی، سیاست خارجی چین را به نفع خود تغییر دهد.
البته، راویت بائر بیدلیل حرف نمیزند. همانطور که اشاره کرده، چین و ایران در حوزه اقتصادی، بهویژه در تجارت نفت، روابطی بسیار عمیق و وابسته دارند. چه از منظر واردات نفت ایران به چین، و چه از لحاظ صادرات نفت ایران به بازارهای جهانی از طریق چین، هر دو کشور تا حد زیادی به یکدیگر وابستهاند.
این همان نقطهای است که بائر به آن تکیه کرده: اگر چین حتی اندکی این فشار اقتصادی را افزایش دهد، ایران ناچار به کوتاه آمدن خواهد شد. از دید او، چین «گلوی اقتصادی» ایران را در اختیار دارد و با یک فشار کوچک، میتواند ایران را وادار به تغییر رفتار کند.
اما سؤال اساسی اینجاست:
چرا باید چین برای منافع اسرائیل، آتش به دامن بگیرد؟ چرا باید بهخاطر اسرائیل، رابطه راهبردی و بلندمدت خود با ایران را به خطر بیندازد؟
در حقیقت، این تلاش اسرائیل برای اعمال فشار سیاسی، از همان آغاز شکستخورده است.
چرا؟ چون سه دلیل محکم وجود دارد که ثابت میکند چین هرگز این مسیر را نخواهد رفت.
اولین دلیل این است که موضع چین در قبال مسئله اسرائیل و ایران همواره روشن و ثابت بوده است.
چین بهطور پیوسته با اقدامات اسرائیل که به حاکمیت ایران تعرض میکند، مخالف بوده و آنها را محکوم کرده است؛ از جمله حملات اسرائیل به تأسیسات هستهای صلحآمیز ایران و همچنین ترور هدفمند مقامات بلندپایه ایرانی، که بهنوعی نابودی انسانی محسوب میشود. این اقدامات، نهتنها ناقض حقوق بینالمللاند، بلکه با اصول انساندوستانه جهانی نیز در تضادند.
در همین راستا، چین همواره موضعی قاطع و انتقادی نسبت به این رفتارهای اسرائیل داشته است و چنین موضعی، صرفاً با فشار یا نارضایتی اسرائیل، تغییر نخواهد کرد.
بنابراین، فشار و درخواست بائر از دولت چین، از پیش محکوم به شکست است. مگر آنکه اسرائیل در سیاستهای تجاوزکارانهاش نسبت به ایران تجدیدنظر کند.
البته، اگر روزی برسد که ایران آغازگر یک تجاوز آشکار علیه اسرائیل باشد، در آن صورت چین، ایران را محکوم خواهد کرد. اما تا این لحظه، بررسی تاریخی روابط میان اسرائیل و ایران نشان میدهد که این همواره اسرائیل بوده که به ایران حمله کرده است.
در نتیجه، از منظر تشخیص حق و باطل، چین اسرائیل را متجاوز میداند و آن را شایسته انتقاد میداند، نه ایران را.
دومین دلیل این است که در مسئله هستهای و تنشهای میان اسرائیل و ایران، موضع چین همواره این بوده که جنگ و درگیری راهحل نیست.
از دیدگاه چین، استفاده از زور و توسل به درگیری نظامی، نه تنها نمیتواند مشکلات ریشهدار میان این دو کشور را حل کند، بلکه قادر نیست برای هیچیک از طرفین صلح و ثبات واقعی و پایدار به ارمغان بیاورد.
پس از دههها درگیری، هم ایران و هم اسرائیل بهخوبی میدانند که از طریق جنگ نمیتوان حریف را بهطور کامل از میان برداشت.
بنابراین اکنون تنها یک راه باقی مانده است: بازگشت صادقانه و مسئولانه به میز مذاکرهای قابل اعتماد.
فقط از طریق راهحلهای سیاسی و گفتوگوهای دیپلماتیک میتوان به توافقی دست یافت که صلحی پایدار و با ثبات را تضمین کند.
سومین و آخرین نکته این است که پشتِ تضاد و درگیری میان اسرائیل و ایران، در واقع ردپای استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه دیده میشود.
تا زمانی که آمریکا از این استراتژی خود دست برندارد —یعنی استفاده از اسرائیل بهعنوان اهرمی برای تغییر و برهم زدن موازنه کل منطقه خاورمیانه— اختلاف میان ایران و اسرائیل هرگز بهطور ریشهای حل نخواهد شد.
در ظاهر، ما با یک درگیری مستقیم میان اسرائیل و ایران روبهرو هستیم، اما در باطن، این مسئله به اختلاف میان ایران و آمریکا ربط دارد. حتی میتوان گفت، این مشکل، بازتابی از تضاد گستردهتری میان آمریکا و کل کشورهای خاورمیانه است.
بنابراین، وقتی اسرائیل از چین میخواهد ایران را تحت فشار قرار دهد تا با اسرائیل دشمنی نکند، در اصل نشان میدهد که اسرائیل نگاه سطحی و کوتاهمدتی به مسئله دارد، و ناتوان از درک ریشههای واقعی بحران است.
در حقیقت، اسرائیل تنها میخواهد چین را به این بحران بکشاند و آن را وارد بازیای کند که اساساً به آمریکا مربوط است.
پایان/
نظر شما