به گزارش تحریریه، چِن فِی(陈菲)، دانشیار گروه سیاست بینالملل در دانشکده سیاست و روابط بینالملل (UIR) و تحلیلگر شناختهشده مسائل استراتژیک، تأکید میکند که تجربههای تلخ گذشته با آمریکا، دلیل اصلی احتیاط چین در برابر این دعوت است.
پایان جنگ جهانی دوم نقطه آغاز این داستان بود؛ زمانی که آمریکا برای نخستین بار در تاریخ، دو بمب اتمی بر شهرهای هیروشیما و ناگاساکی فرود آورد. جهان ناگهان با واقعیتی مواجه شد که تا آن زمان تنها در کابوسها دیده میشد: قدرتی ویرانگر که میتواند یک شهر را در چند ثانیه به خاکستر بدل کند.
از آن زمان، رقابت هستهای وارد مرحلهای تازه شد. آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد به مسابقهای بیپایان دست زدند؛ مسابقهای که در آن هر دو طرف بیوقفه بمب میساختند و زرادخانههای خود را به سطحی رساندند که در اوج تنشها، شمار سلاحهای هستهایشان به دهها هزار کلاهک میرسید. این وضعیت، سایهای از ترس دائمی بر سر جهان گسترد؛ ترسی که هر لحظه امکان فاجعهای نابودکننده را یادآور میشد.
با این حال، همین قدرت مرگبار بهنوعی به عامل بازدارندگی هم بدل شد. چرا؟ چون هر طرف میدانست اگر نخستین ماشه را بکشد، خودش نیز محکوم به نابودی است. این منطق «اگر تو نابود شوی، من هم نابود میشوم» همان چیزی است که بعدها «تعادل وحشت» نام گرفت.
نمونه بارز این وضعیت، بحران موشکی کوبا بود؛ جایی که واشنگتن و مسکو تا مرز جنگ هستهای پیش رفتند. اما در نهایت، هر دو طرف عقبنشینی کردند و مصالحه را بر نابودی برگزیدند. آن بحران نشان داد که سلاح هستهای در عین حال که میتواند جهان را نابود کند، میتواند قدرتهای بزرگ را هم وادار به احتیاط و خویشتنداری نماید.
به بیان دیگر، همین فضای پرتنش و تهدید دائمی، یک موازنه عجیب و شکننده را به وجود آورد: هیچکس جرئت شلیک نخستین گلوله را ندارد، چون پایان کار چیزی جز نابودی جمعی نخواهد بود.
نمای هوایی از بقایای شهر هیروشیما، ژاپن، ۵ سپتامبر ۱۹۴۵، یک ماه پس از پرتاب بمب اتمی بر روی آن
استارت نو؛ پیمانی برای مهار جنگافزارهای آخرالزمانی
آمریکا و روسیه بهعنوان دو قدرت اصلی هستهای جهان، زرادخانههایی عظیم در اختیار دارند. طی سالهای گذشته، این دو کشور بارها در زمینه کنترل و کاهش تسلیحات هستهای وارد چانهزنی و کشمکش شدهاند. یکی از نتایج همین کشمکشها، پیمان معروف استارت نو (New START) بود؛ توافقی که پس از رفتوآمدهای طولانی به امضا رسید.
در این پیمان، محدودیتهای مشخصی برای زرادخانههای هستهای دو کشور تعیین شد: شمار کلاهکهای هستهای نباید از ۱۵۵۰ عدد فراتر رود، و تعداد سامانههای پرتابی – اعم از موشکهای بالستیک قارهپیما، زیردریاییهای هستهای و بمبافکنهای استراتژیک – نیز نمیتواند بیش از ۷۰۰ سامانه باشد.
با این حال، روند اجرای پیمان چندان هموار نبود. واشنگتن و مسکو بارها بر سر مسائل فنی – مثل تعریف دقیق سلاحهای مشمول محدودیت یا شیوه بازرسی و راستیآزمایی – دچار اختلاف شدند.
در چنین فضایی، دعوت ترامپ از چین معنای خاصی پیدا میکند. هدف او چندان پیچیده نیست: آمریکا هر سال بودجه نظامی هنگفتی صرف میکند، بهطوریکه تنها در سال ۲۰۲۴ هزینههای دفاعیاش نزدیک به ۹۰۰ میلیارد دلار رسید. نگهداری و ارتقای زرادخانه هستهای، بخش بزرگی از این هزینه را میبلعد. اگر بتواند در جریان مذاکرات، بخشی از این تسلیحات را کاهش دهد، دستکم از فشار مالی دولت خواهد کاست.
اما ماجرا فقط به جنبه اقتصادی محدود نمیشود. با افزایش قدرت و نفوذ چین در نظام بینالملل، نگرانی آمریکا هم پررنگتر شده است. هرچند چین بهطور رسمی زرادخانهای بهمراتب کوچکتر از آمریکا و روسیه دارد، اما در واشنگتن همیشه این پرسش مطرح است: «اگر روزی چین بخواهد ظرفیت هستهای خود را جهش دهد، چه خواهد شد؟»
به همین دلیل، ترامپ با گنجاندن چین در روند مذاکرات هستهای، عملاً میخواهد جلوی رشد و توسعه توان بازدارندگی پکن را سد کند. چنین حرکتی بیش از آنکه تلاشی برای صلح جهانی باشد، تلاشی است برای حفظ برتری مطلق هستهای آمریکا و تثبیت موقعیت آن بهعنوان قدرت مسلط نظام بینالملل.
پکن؛ تنها قدرت هستهای با تعهد رسمی به عدم استفاده نخستین
با این حال، موضع چین در قبال مسئله هستهای همواره شفاف بوده است. چین تنها قدرت هستهای جهان است که بهطور رسمی تعهد داده «هرگز نخستین استفادهکننده از سلاح هستهای نباشد» و همچنین متعهد شده که هیچگاه علیه کشورهای غیرهستهای از این سلاحها استفاده نکند. افزون بر این، پکن همواره تأکید داشته که توان هستهای خود را در حداقل سطح لازم برای تأمین امنیت ملی نگه میدارد.
در مقایسه با زرادخانههای عظیم آمریکا و روسیه، تعداد کلاهکهای هستهای چین بسیار کمتر است. توسعه توان هستهای چین نیز نه برای رقابت تسلیحاتی، بلکه صرفاً برای صیانت از حاکمیت و امنیت ملی تعریف میشود.
از این منظر، اگر سه قدرت هستهای – آمریکا، روسیه و چین – بتوانند پشت یک میز بنشینند و گفتوگو کنند، در ظاهر میتواند گامی مثبت در جهت پیشبرد روند خلع سلاح جهانی باشد و خطر وقوع جنگ هستهای را کاهش دهد.
اما تجربه گذشته نشان داده که نمیتوان چندان به «قواعد بازی» آمریکاییها دل بست. سابقه خروج یکجانبه واشنگتن از پیمان منع موشکهای هستهای میانبُرد (INF) نمونه روشنی است: آمریکا بدون هماهنگی، توافق را ترک کرد و در عین حال مسئولیت آن را به گردن طرف مقابل انداخت.
رونالد ریگان و میخائیل گورباچف در حال امضای پیمان منع موشکهای هستهای میانبُرد
اگر چین بخواهد در چنین روندی مشارکت کند، با دشواریهای فراوانی روبهرو خواهد شد. مهمترین چالش، چگونگی تعریف و تعیین قواعد مذاکرات است. واشنگتن بدون تردید تلاش میکند قواعد را بر اساس منافع و منطق خود بچیند. برای مثال، ممکن است خواستار افزایش سطح «شفافیت هستهای» چین شود. اما پرسش اساسی این است: این شفافیت تا چه اندازه باید باشد؟ آیا افشای بیش از حد، به معنای تهدید امنیت ملی چین نیست؟
چین بارها اعلام کرده که مخالف خلع سلاح هستهای نیست؛ برعکس، همواره از کاهش تسلیحات هستهای استقبال کرده و حتی تمایل خود به مشارکت را نشان داده است. اما این مشارکت یک شرط اساسی دارد: همه کشورهای هستهای باید پای میز بیایند، نه آنکه فشار فقط بر چند قدرت خاص وارد شود. افزون بر این، هر کشور باید بر اساس شرایط واقعی و سطح توانایی خود مورد بررسی قرار گیرد، نه اینکه با یک نسخه واحد و «یکدست» برای همه تصمیمگیری شود.
پایان/
نظر شما