"گروهی از معروفترین کارآگاهان جهان (نسخه هجوآمیز شخصیتهایی مثل پوآرو، خانم مارپل، سم اسپید و… هستند) دعوتنامهای مرموز دریافت میکنند تا شبی را در یک عمارت دورافتاده سپری کنند. میزبان ناشناس، میلیونری به نام لایونل تواین، وعده میدهد که در نیمه شب قتلی رخ خواهد داد و هرکس بتواند معما را حل کند، جایزه ای بزرگ خواهد برد. قتل در نیمهشب رخ میدهد و کارآگاهان وارد مرحله تحقیق می شوند. اما به جای حل دقیق و منطقی ماجرا، هرکدام گرفتار برداشتهای مضحک و استنتاجهای پوچ خود میشوند. کشفهایشان بیشتر شبیه شوخی است تا کارآگاهبازی. در پایان، بهجای آنکه قاتل واقعی روشن شود، معما پیچیدهتر و مبهمتر می ماند."
فیلم قتل با مرگ به نویسندگی نیل سایمون و کارگردانی رابرت مور، یکی از نمونههای کمنظیر ترکیب ژانر معمایی جنایی و کمدی است. اثری که در ظاهر ساختار یک ماجرای قتل کلاسیک را دنبال میکند، اما در بطن خود همه چیز را وارونه میسازد تا از دل موقعیتهای ترسناک، خنده بیافریند.
فیلم برداشتی آزاد و هجوآمیز از رمانهای آگاتا کریستی است، بهویژه رمان "و آنگاه هیچکسی باقی نماند". هر دو داستان درباره گروهی است که به یک عمارت دورافتاده دعوت میشوند. میزبان ناشناس یا غایب است و فضای تهدید و انتظار قتل ایجاد میکند. قتل در محیط بسته رخ میدهد و همه مظنوناند.
با این تفاوت که کریستی فضایی پرتعلیق و جدی میسازد و هدفش وحشت و اضطراب روانی است. ولی فیلمساز ما همان موقعیت را وارونه میکند و به شوخی میگیرد. کارآگاهان نابغه، کاریکاتورهای دست و پا چلفتی اند؛ خدمتکاران بهجای منبع سرنخ، هیچ کمکی نمیکنند؛ و در پایان بهجای روشن شدن معما در انتهای فیلم، عمداً مبهم و پوچ تمام میشود.
قدرت فیلم بیش از هر چیز در شخصیتپردازیهای اغراق شدهاش است. هر کارآگاه نسخه هجوآمیزی از یک چهره مشهور ادبی یا سینمایی است. از پوآروی شکمو تا مارپلِ پرحرف و سم دایموندِ بهظاهر خشن اما کمهوش. این شخصیتها به جای حل معما، بیشتر گرفتار خصلتهای خود میشوند.
داستان در ظاهر از قواعد فیلمهای جنایی و کارآگاهی پیروی میکند، اما بهجای پیچیدگی، بیشتر به سمت پوچی و بیمنطقی میرود.
هستهی اصلی فیلم بر تضاد استوار است. جایی که باید جدیت و تعلیق حکمفرما باشد، مضحکه و شوخی جای آن را میگیرد. کارآگاهانی که قرار است باهوشترین ذهنهای جهان باشند، بیشتر شبیه کاریکاتورهای دستوپا چلفتی اند. خدمتکارانی که باید چشم و گوش قصه باشند، یکی کور است و دیگری کر و بیسواد. تهدید به وقوع قتل، بهجای وحشت، واکنشهایی کودکانه و طنزآمیز برمیانگیزد. این وارونهسازی آگاهانه، فیلم را هم ادای دین به ژانر معمایی میکند و هم نقدی شیرین بر کلیشههای آن.
تضاد بین انتظار از یک داستان جنایی و آنچه در عمل اتفاق میافتد. موفقیتش در این است که هم میتواند خندهای سبک و بیدغدغه به مخاطب هدیه کند، و هم نگاهی نقادانه به ژانری بیندازد که همیشه با جدیت و نظم شناخته میشود. هرچند معماهایش برای همه قانعکننده نیست و برخی شوخیها رنگوبوی زمان خود را دارند، اما ترکیب بازیگران پرستاره، موقعیتهای طنزآمیز و جسارت در وارونهسازی قواعد، هنوز این اثر را به یکی از کمدیهای ماندگار در تقابل با سینمای جنایی تبدیل کرده است.
فیلم روی فرمول کلاسیک «جنایت در خانهای ایزوله» بنا میشود:
عمارت تاریک و پر از رمز و راز. شخصیتی مرموز (لایونل تواین) که به مهمانها هشدار میدهد قتلی رخ خواهد داد. گروهی از کارآگاهان نخبه که هر کدام قرار است قاتل را کشف کنند.
این اسکلت داستانی همانی است که در آثار آگاتا کریستی یا داستانهای کارآگاهی کلاسیک میبینیم. بنابراین، فیلم در ابتدا ژانر جنایی را جدی میگیرد و مخاطب را وارد همان دنیای معما میکند.
اما همین ساختار بلافاصله دستمایهی شوخی میشود:
کارآگاهان معروف، به شکل کاریکاتوری و مضحک بازآفرینی میشوند. مثلاً کارآگاهی شبیه پوآرو با پرخوری و غرور افراطی نشان داده میشود.
صحنههای پرتعلیق با شوخیهای ناگهانی خنثی میشوند: در لحظهای که انتظار کشف حقیقت داریم، شخصیتها با رفتارهای اغراقآمیز یا جوکهای عجیب جدیت را میشکنند. حتی خود جنایت و مفهوم «مرگ» به نوعی به بازی گرفته میشود، انگار که قتل نه یک فاجعه، بلکه فرصتی برای سرگرمی است. که این ترکیب نوعی طنز سیاه میسازد.
جایی که مرگ و جنایت، بهجای ایجاد وحشت یا غم، بهانهای برای خنده میشوند.
فیلم آگاهانه مرز بین وحشت و خنده را باریک میکند؛ همان موقع که قرار است قاتل لو برود، فیلم به تماشاگر چشمک میزند و میگوید: «جدی نگیر، این فقط یک بازی است.»
این نگاه، هم معماهای کلاسیک را مسخره میکند، هم فرهنگ مصرفی تماشاگران را که همیشه دنبال "قاتل کیست؟" هستند.
این تقابل باعث میشود فیلم هم به ژانر معمایی جنایی ادای دین کند و هم آن را زیر سؤال ببرد؛ هم به مخاطب تعلیق بدهد و هم همان تعلیق را بلافاصله با خنده از بین ببرد.
مهمترین عنصر کمدی در فیلم تضادهای درونی داستان است؛ موقعیتهایی که اگر در یک فیلم جنایی جدی اتفاق میافتاد، تنشآفرین و حتی تراژیک میشدند، ولی اینجا آنقدر اغراقآمیز و وارونهاند که باعث خنده میشوند.
برای نمونه می توان به یکی از سکانس های مهم فیلم اشاره کرد؛ خدمتکار کور در کنار مستخدم ناشنوا و بیسواد:
در یک عمارت پر از رمز و راز، ما معمولاً انتظار خدمتکاران دقیق و کمککننده داریم. اما اینجا یکی کور است و دیگری کر و بیسواد است. در نتیجه، بهجای اینکه رازگشا باشند، خودشان عامل بینظمی و موقعیتهای پوچ میشوند. در واقع خدمتکارانی که قرار است نظم بیاورند، حتی بدیهیترین کارها را هم نمیتوانند انجام دهند.
در مجموع می توان گفت فیلم قتل با مرگ Murder by Death یک بازی هوشمندانه با ژانر معمایی- جنای است؛ فیلمی که در ظاهر میخواهد بیننده را وارد یک ماجرای مرموز قتل کند، اما در واقع همه قواعد این ژانر را وارونه میکند و به یک کمدی موقعیت بدل میسازد.
پایان/
نظر شما