به گزارش تحریریه، «فارن افرز» آورده است: رویدادهای هفتم اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل را در عمق وجودش لرزاند. حمله وحشیانه حماس — که حدود ۱۲۰۰ کشته و صدها گروگان برجای گذاشت — برای رهبران و شهروندان اسرائیل به وضوح نشان داد که این کشور باید رویکرد خود را نسبت به امنیت ملی تغییر دهد تا بقای خود را تضمین کند. برای بسیاری از اسرائیلیها، هفتم اکتبر ثابت کرد که نمیتوان گروههایی مانند حماس را مهار کرد یا وجود آنها را در مرزهای اسرائیل بدون به خطر انداختن امنیت کشور پذیرفت.
در دو سال پس از آن، تصمیمگیرندگان اسرائیلی، پارادایمهای امنیتی قدیمی را کنار گذاشته و به استراتژیهای جدید روی آوردهاند. اگرچه اسرائیل مدتهاست که قویترین نیروی نظامی منطقه را دارد و درگیریهایی فراتر از مرزهایش داشته است، اما عموماً تلاش کرده تا اقدامات خود را به حداقل لازم برای دفع تهدیدات فوری و بازگرداندن آرامش محدود کند. اما امروز، اسرائیل دیگر به تضعیف کردن دشمنانش — به جای شکست دادن آنها — راضی نیست. در عوض، رهبران اسرائیلی بسیار بیشتر مایلند از قدرت نظامی کشور برای شکلدهی فعالانه به نظمی جدید که منافع ملی را محافظت میکند، استفاده کنند.
علیرغم مخالفت برخی از نخبگان سنتی اسرائیل، از جمله برخی مقامات امنیتی سابق، اقدامات اسرائیل در سراسر منطقه از زمان هفتم اکتبر نشان میدهد که این استراتژیهای جدید در حال نهادینه شدن هستند. علاوه بر ادامه جنگ زمینی در غزه، اسرائیل کمپینی را برای تضعیف تواناییهای هستهای و موشکی بالستیک تهران و ترور بسیاری از مقامات ارشد امنیتی و دانشمندان هستهای آغاز کرد. اسرائیل همچنین به اهدافی در لبنان برای جلوگیری از تجدید تسلیحات حزبالله حمله کرد، در سوریه حضور نظامی برقرار نمود، مستقیماً برای حمایت از جامعه دروزی علیه نیروهای همسو با رژیم سوریه مداخله کرد و یک حمله هوایی با هدف مقامات حماس در قطر انجام داد.
ترورهای هدفمند اسرائیل علیه رهبران ارشد در ایران، لبنان، قطر و سایر نقاط نشان میدهد که اسرائیل دیگر به خطوط قرمزی که همسایگانش فکر میکردند هرگز از آن عبور نخواهد کرد، پایبند نیست. اسرائیل به هیچ یک از رهبران گروههای معارض صرف نظر از عنوان سیاسی یا محل استقرارشان، در صورتی که معتقد باشد در فعالیتهای تروریستی دخیل هستند، مصونیت نخواهد داد. در گذشته، اسرائیل عموماً این اقدامات را به صورت کمنمایش انجام میداد یا سعی میکرد نقش خود در آنها را پنهان کند، اما اکنون رهبرانش آشکارا از این حرکات استقبال میکنند.
برخی، استراتژی جدید اسرائیل را تلاشی برای کسب هژمونی منطقهای تفسیر کردهاند. در واقعیت، اگرچه اسرائیل قویترین قدرت نظامی منطقه است، اما یک هژمون منطقهای نیست — و قصد تبدیل شدن به آن را نیز ندارد. اقتصاد اسرائیل سهم نامتناسبی از تولید ناخالص داخلی منطقه را نمایندگی نمیکند، و نیز نمیتواند به صورت یکجانبه ترتیبات اقتصادی منطقه را به نفع خود شکل دهد. اسرائیل، که متحدان طبیعی کمی در منطقه دارد، از قدرت نرم نسبتاً کمی نیز در میان همسایگانش برخوردار است.
اسرائیل نمیخواهد بر نظم منطقهای سلطه داشته باشد. اما در پی آن است که این نظم را بیش از هر زمان دیگری شکل دهد. این شامل دفاع از داراییها و متحدانش، حفظ قلمرو و تعدیل مرزها در صورت ضرورت راهبردی، ایجاد اتحادهای متنوع حول منافع مشترک، و جلوگیری از توسعه تواناییهایی توسط هر دشمن بالقوه که وجود یا امنیتش را تهدید کند، میشود. اسرائیل مایل است اهداف جنگی را تعیین کند که بسیار بلندپروازانهتر از اهداف گذشتهاش هستند، حتی اگر دستیابی به این اهداف پرهزینه باشد و مستلزم اقدام نظامی پایدار یا چندجبههای باشد.
تعداد فزایندهای از تصمیمگیرندگان در دولت اسرائیل، به همراه تحلیلگران خارجی (از جمله هر دوی ما)، معتقدند که این استراتژی در مقایسه با استراتژیهای گذشته که عمدتاً بر بازدارندگی متکی بودند، احتمال بیشتری برای تثبیت منطقه و تضمین امنیت اسرائیل دارد. اسرائیل باید از امتیازات امنیتی بر اساس دیدگاههای صلحی که از کینهتوزی نسبت به اسرائیل و دیدگاههای افراطی ریشهدار در میان فلسطینیان و سایر جمعیتهای عرب چشمپوشی میکنند، اجتناب کند. اسرائیل نباید پیروزیهای ملموس و اساسی در عرصه را با وعدههای دیپلماتیک مشکوک با شرکای غیرقابل اعتماد معاوضه کند. هرگونه مذاکره صلح باید با درک نگرانیهای امنیتی اسرائیل و تمایل به درنظرگیری ترتیبات لازم برای رفع آنها آغاز شود.
رهبران اسرائیل امروز بر این باورند که جذابیت این کشور به عنوان یک شریک و متحد دیپلماتیک، ناشی از قدرت آن است. امتیازدهی در مورد منافع اصلی، تنها ارزش اسرائیل را به عنوان یک متحد منطقهای کاهش میدهد: به محض اینکه اسرائیل مصالحهای برای صلح پیشنهاد میدهد، کشورهای مخالف اسرائیل آن را به عنوان شاهدی بر این میبینند که این کشور تحت فشار تسلیم خواهد شد. به طور معناداری، کشورهای عربی که به عنوان بخشی از پیمانهای ابراهیم در سال ۲۰۲۰ روابط خود با اسرائیل را عادی کردند، پس از هفتم اکتبر به دلیل مزایای همکاری با یک اسرائیل قوی، همکاری خود با این کشور در زمینههای دیپلماسی، دفاع و تجارت ادامه دادهاند.
آزمون نهایی این استراتژی، جنگ در غزه خواهد بود. اگرچه عزم اسرائیل برای حذف حماس پرهزینه بوده است — اقداماتش زیرساختهای غزه را نابود کرده و به مرگ بسیاری، از جمله رزمندگان و غیرنظامیان، منجر شده است — اما این هدف برای آینده اسرائیل حیاتی است و بنابراین این رویکرد ضروری است. متأسفانه در بسیاری از کشورها، از جمله ایالات متحده، دیدگاهها نسبت به اسرائیل از زمان آغاز جنگ در غزه به طور فزایندهای منفی شده است. اما در شرایط حاضر، اسرائیل باید اهداف جنگی خود را در اولویت قرار دهد، حتی به بهای انتقادات خارجی. اجازه دادن به حماس برای باقی ماندن به عنوان قدرت مسلط نظامی و دولتی در غزه، چه به طور قانونی و چه عملی، غیرقابل قبول است. خلع سلاح کامل غزه، که مستلزم نیروی نظامی است، تنها راه برای حفظ امنیت واقعی اسرائیل است.
در موضع تهاجمی
یک ستون اصلی استراتژی جدید امنیت ملی، تمایل بیشتر به استفاده از نیرو برای جلوگیری از توسعه تواناییهای تهدیدکننده اسرائیل توسط دشمنان است. تلاشهای ایران برای توسعه تسلیحات هستهای و تولید هزاران موشک بالستیک بردبلند، یک چالش وجودی برای اسرائیل ایجاد میکند. اگرچه اسرائیل در گذشته اقدامات پنهانی را علیه برنامه هستهای ایران انجام داد، اما در ماه ژوئن، یک عملیات نظامی بیسابقه را برای تضعیف برنامههای هستهای و موشکی بالستیک تهران و به تأخیر انداختن قابل توجه توسعه آنها آغاز کرد. اسرائیل این عملیات را با وجود آگاهی از بهایی که ممکن است در صورت تلافی ایران بپردازد و احتمال شعلهور شدن یک جنگ منطقهای توسط حملاتش، آغاز کرد.
رهبران اسرائیل هدف خود را برای جلوگیری از بازسازی تواناییهای هستهای و موشکی بالستیک ایران پس از کمپین ژوئن و آتشبس متعاقب آن تغییر ندادهاند. اسرائیل در صورت لزوم مایل است دوباره حمله کند، حتی اگر این منجر به دورهای بیشتر از درگیری شود. دولت اکنون بر ترتیبات اجرایی پافشاری میکند که از غنیسازی اورانیوم ایران در خاک خود، کنترل چرخه سوخت هستهای، یا پیشبرد تسلیحاتی کردن تواناییهای هستهای آن جلوگیری کند. اسرائیل همچنین میخواهد از تولید موشکهای بالستیک و تسلیحات دقیق توسط ایران که در مقادیر قابل توجه میتوانند تهدیدی وجودی برای اسرائیل ایجاد کنند، جلوگیری کند. هر توافقی باید شامل اقدامات اجرایی مؤثر باشد: رهبران اسرائیل میفهمند که اجرا بدون توافق، بر یک توافق رسمی که در عمل نتواند ایران را متوقف کند، ترجیح دارد.
اگرچه تغییر رژیم در ایران یک هدف صریح استراتژی اسرائیل نیست، اما ایران تا زمانی که هر رژیم روحانی هدایت شده توسط دیدگاه آیتالله روحالله خمینی در تهران بر قدرت باشد، یک تهدید باقی خواهد ماند. اقتصاد و رژیم سیاسی ایران به شدت تضعیف شدهاند، بنابراین اسرائیل امیدوار است که ایالات متحده و کشورهای اروپایی را تشویق کند تا تحریمهای اقتصادی عمده علیه ایران را دوباره اعمال کنند، از جمله مسدود کردن داراییهای ایران در خارج از کشور، ممنوعیت سفر برای افراد ایرانی، و جلوگیری از انتقال سلاح یا فناوری نظامی به ایران. هدف، منزوی کردن بیشتر رژیم ایران و جلوگیری از آن برای ایجاد یک تهدید راهبردی برای منطقه است.
کوتاه نمیآییم
استراتژی جدید اسرائیل همچنین به این معنی است که رهبری این کشور دیگر خود را به پارادایمهای متعارف برای چگونگی برخورد با جنگ جاری در غزه و درگیری نهفته در کرانه باختری محدود نمیکند. در رویکرد جدیدش، تنها یک راه برای پایان واقعی درگیری در غزه وجود دارد: حذف حماس به عنوان نیروی مسلط و خلع سلاح این قلمرو با رهایی آن از سلاحهای در دست بازیگران خصم؛ کشتن، دستگیر کردن یا تبعید اکثریت قاطع فرماندهان و رزمندگان دشمن؛ و از بین بردن هر گونه زیرساختی که به حماس اجازه تولید سلاح یا حفظ حکومت خود را میدهد.
این، استراتژی اسرائیل در غزه را توضیح میدهد. تصمیمگیرندگان اسرائیلی احساس میکنند که باید آماده باشند تا قلمرویی در غزه را تصرف و نگه دارند تا زمانی که اسرائیل بتواند اکثریت قاطع رزمندگان باقیمانده را خنثی کرده و تونلها، سلاحها و کارگاههای حماس را نابود کند. از این منظر، اسرائیل باید کنترل بر بخشهایی از غزه — به ویژه در شمال و در امتداد محیط مرزی با اسرائیل — را حفظ کند تا اطمینان حاصل شود که حماس نمیتواند به جوامع مرزی اسرائیل حمله کند یا تواناییهای خود را بازسازی کند. در درازمدت، اسرائیل باید توانایی استفاده از نیرو برای ریشهکن کردن تروریستها را حفظ کند، حتی اگر بازیگران محلی و بینالمللی مسئولیت اداره مدنی روزمره غزه را بر عهده بگیرند.
برای شکست کامل حماس، اسرائیل باید مانع از کنترل ورود تجهیزات توسط این گروه شود که از آن برای تغذیه رزمندگانش، پر کردن خزانه خود و به کارگیری تونلهایش استفاده میکند. اسرائیل باید توزیع غذا و دارو را به گونهای تسهیل و تقویت کند که از سقوط به دست حماس جلوگیری شود. در ادامه، تنها راه برای اطمینان اسرائیل از اینکه کمک به غیرنظامیان میرسد و نه به حماس، ارائه کمک در مکانهایی است که حماس کنترل ندارد. ارتش اسرائیل باید به غیرنظامیان غزه امکان انتقال به مناطق خارج از دسترس حماس را داده و در آن مکانها کمک ارائه دهد. همانطور که کمپین نظامی اسرائیل، حماس را از بخشهای بیشتری از غزه پاکسازی میکند، اسرائیل و سازمانهای بشردوستانه میتوانند کمکهای بیشتری ارائه داده و تعداد سایتهای توزیع برای دسترسی غیرنظامیان را افزایش دهند.
ریشه در واقعیت
اگرچه برخی ناظران خواستار پایان جنگ شده و پیشنهاد قدرتمند کردن گروههای جایگزین برای اداره غزه را دادهاند، اما این پیشنهادها تا زمانی که حماس قویترین نیرو در این قلمرو باقی بماند، شکست خواهند خورد. اگر این گروه به عنوان قدرت مسلط حذف نشود، یک دولت تکنوکرات متشکل از مدیران ملی مستقل، تنها یک ظاهر فریبنده فراهم خواهد کرد که پشت آن حماس میتواند تواناییهای نظامی خود را بازسازی کند. رهبران اسرائیل همچنین نمیتوانند به اینکه هر نیروی حافظ صلح خارجی مایل یا قادر به انجام کار دشوار مبارزه با تواناییهای باقیمانده حماس یا جلوگیری از بازسازی قدرت نظامی این گروه باشد، اعتماد کنند.
چالش دشوار چگونگی ساخت یک نظم پس از جنگ در غزه که امنیت لازم را به اسرائیل بدهد، بسیاری از سیاستگذاران اسرائیلی را به این نتیجه رسانده که بهترین ایده، تشویق مهاجرت داوطلبانه از غزه خواهد بود. این به غیرنظامیان اجازه میدهد منطقه جنگ را ترک کنند و همچنین شناسایی و نابودی تمام تونلها و زیرساختهای نظامی باقیمانده حماس را برای اسرائیل آسانتر، سریعتر و کمهزینهتر میکند، که برای امکان بازسازی قلمرو ضروری است. اگرچه بسیاری از رهبران جهان پیشنهاد دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، برای مهاجرت داوطلبانه را غیرواقعی یا خطرناک رد کردند، اما این یکی از معدود ایدهها برای حل درگیری لاینحلی است که اصول دگمهای شکستخورده گذشته را رد میکند. نظرسنجیهای انجام شده توسط مراکز تحقیقاتی فلسطینی و بینالمللی قبل و بعد از هفتم اکتبر نشان میدهد که بین ۳۰ تا ۵۰ درصد از ساکنان غزه در صورت فرصت، مهاجرت خواهند کرد. اسرائیل و همسایگانش باید شرایطی را که امکان چنین مهاجرت داوطلبانهای را فراهم میکند، از جمله با امکان خروج آزاد و ایمن غیرنظامیان به کشورهای سوم، ایجاد کنند.
اگرچه مصر و اردن مایل به پذیرش تعداد زیادی از ساکنان غزه نیستند، اما سایر کشورهای عربی و با اکثریت مسلمان ممکن است مایل به این کار باشند. ایالات متحده میتواند با مشروط کردن سرمایهگذاری خود در پروژههای بازسازی در سوریه به جابجایی و استخدام ساکنان غزه توسط دولت سوریه برای انجام بخشی از کارها، این فرآیند را تسهیل کند. در درازمدت، هنگامی که حماس حذف شد و غزه خلع سلاح و بازسازی گردید، غیرنظامیان فلسطینی که مایل به بازگشت به غزه هستند میتوانند این کار را انجام دهند، مشروط بر اینکه اسرائیل مسئولیت امنیتی بر این قلمرو را حفظ کند.
ایدئولوژی
استراتژی جدید امنیت ملی اسرائیل، نقش محوری که ایدئولوژی در انگیزه دادن به دشمنانش بازی میکند را به رسمیت میشناسد. در گذشته، نخبگان عمدتاً سکولار اسرائیل، اهمیت ایدئولوژیهای رادیکال اسلامگرا را کماهمیت جلوه میدادند. این امر شکست خورد، بنابراین رهبران اسرائیل امروز در حال تدوین رویکرد جدید خود بر این اصل هستند که ایدئولوژی حماس، جهانبینی بسیاری از ساکنان غزه را به شدت شکل داده است. با توجه به اینکه میانگین سنی در غزه ۱۸ سال است، و حماس ۱۸ سال پیش کنترل غزه را به دست گرفت، حداقل نیمی از جمعیت تحت حکومت حماس بزرگ شده و پیام این گروه را از طریق مدارس، مساجد و رسانههایی که حماس کنترل میکند، جذب کردهاند. اسرائیل باید یک برنامه بلندمدت برای رادیکالزدایی دنبال کند، از جمله معرفی برنامههای درسی جدید، منع رهبران مذهبی یا چهرههای رسانهای از ترویج تروریسم، و توانمندسازی رهبران جدیدی که همزیستی را ترویج میکنند. اسرائیل نیاز دارد اصرار کند که بازیگران مسئول اداره مدنی غزه، متعهد به پیشبرد فرهنگ صلح و میانهروی به جای فرهنگ تروریسم و افراطگرایی هستند.
اصول مشابهی باید در رویکرد اسرائیل به کرانه باختری اعمال شود. توافقنامههای اسلو، که به دنبال ایجاد یک دولت فلسطینی در کرانه باختری بودند، نتوانستند درگیری اسرائیل و فلسطین را حل کنند و در عوض به رهبران فلسطینی سیگنال دادند که اسرائیل ضعیف است و میتوان تحت فشار قلمرو را واگذار کرد. اکنون، اسرائیل موضع قاطعانهتری برای جلوگیری از فعالیت گروههای خصم در مرزهایش و تهدید شهروندانش اتخاذ کرده است. اسرائیلیها به دلیل فساد سیستمیک و حمایت از تروریسم، به تشکیلات خودگردان فلسطین که کرانه باختری را اداره میکند، اعتماد ندارند. به جای مصالحه امنیتی برای تلاش به جلوگیری از فروپاشی تشکیلات خودگردان فلسطین صرفاً به این دلیل که بهتر از حماس است، رویکرد امنیتی جدید اسرائیل، تشدید عملیات نظامی در اعماق کرانه باختری، جلوگیری از ساخت زیرساختهای مرتبط با حمایت از تروریسم توسط فلسطینیان، و حفظ حضور نظامی بلندمدت در مناطقی که گروههای تروریستی فعالیت میکنند را طلب میکند.
پس از حملات هفتم اکتبر، اکثر اسرائیلیها اکنون معتقدند که تشکیلات خودگردان فلسطین، یک شریک صلح قادر به تضمین امنیت اسرائیل نیست. هیچ راه حل دو دولتی نمیتواند وجود داشته باشد زیرا رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین و بسیاری از فلسطینیان به رد مشروعیت وجود اسرائیل ادامه میدهند. یک نظرسنجی در مه ۲۰۲۵ نشان داد که نزدیک به نیمی از فلسطینیان کرانه باختری معتقد بودند مبارزه مسلحانه بهترین راه برای رسیدن به یک دولت فلسطینی است. هر نوع راه حل پایدار قابل قبول برای اسرائیل، مستلزم آن است که فلسطینیان تروریسم را هم در گفتار و هم در عمل رد کرده و متعهد به پذیرش اسرائیل به عنوان یک دولت یهودی مستقل شوند.
امروز، برای پیشرفت در کرانه باختری، اسرائیل باید بهطور رسمی قوانین داخلی خود — به جای قوانین نظامی — را در دره اردن، که تا ۳۰ درصد از قلمرو را تشکیل داده و عمدتاً تحت کنترل اسرائیل است، اعمال کند. با توجه به اهمیت حیاتی دره اردن برای امنیت اسرائیل، چنین اقدامی مشخص خواهد کرد که اسرائیل قصد دارد تحت هر ترتیب سیاسی آیندهای بر این منطقه تسلط داشته باشد، موضعی که از اجماع گسترده در اسرائیل برخوردار است. اگرچه برخی منتقدان ممکن است ادعا کنند که این حرکات نقض حقوق بینالملل هستند، اما اسرائیل بهطور کلی کرانه باختری را یک قلمرو مورد مناقشه میداند که اسرائیل ادعای قانونی، دیپلماتیک و تاریخی قوی برای کنترل مستقل بر آن دارد. رهبران اسرائیل بنابراین آن را یک ادعای مستقل معتبر میدانند تا تلاشی برای الحاق زمین دیگران.
متحدان فراتر از مرزها
برای اسرائیلیها، قتلعام هفتم اکتبر یک یادآوری سوزان بود که اسرائیل هنوز در حال مبارزه برای بقای خود است. نتیجهای که تصمیمگیرندگان گرفتهاند — و مورد حمایت بخش زیادی از عموم است — این است که اسرائیل باید یک رویکرد امنیتی جدید مبتنی بر قدرت، پیشبرد قدرت و تلاشهای پیشگیرانه برای تضمین امنیت خود را بپذیرد. تعهد اسرائیل به انعطاف قدرتش، مستلزم تغییر رویکردش به مشارکتها برای محافظت از خودمختاری راهبردیاش خواهد بود.
رهبران اسرائیل به همکاری با کشورهای عربی و مسلمان معتقدند، اما این کار را به قیمت منافع امنیتی حیاتی انجام نخواهند داد. اسرائیل متعهد به پیشبرد پیمانهای ابراهیم و کار با هر یک از شرکای فعلی خود — از جمله بحرین، مصر، اردن، مراکش و امارات متحده عربی — برای ترویج توسعه منطقهای و مقابله با ایران و گروههای اسلامگرای سنی است.
اسرائیل همچنین به ترویج ابتکارات چندجانبه مانند کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا، یک مسیر تجاری پیشنهادی از هند به اروپا، علاقهمند است. اما رهبران اسرائیل در کار با رهبران منطقهای که ممکن است ایدئولوژیهای جهادی خصمانه با اسرائیل داشته باشند، مانند احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه که قبلاً متعلق به یک وابسته القاعده بود، محتاط باقی میمانند.
اتحادها
ایالات متحده همچنان مهمترین متحد اسرائیل باقی میماند و به ایفای نقش محوری در پارادایم امنیتی جدید اسرائیل ادامه میدهد، اما اسرائیل باید بخشهایی از رابطه خود با واشنگتن را دوباره تنظیم کند تا فضای بیشتری برای خودمختاری راهبردی ایجاد کند. اقدامات جو بایدن، رئیسجمهور سابق ایالات متحده، برای جلوگیری یا کند کردن فروش برخی تجهیزات نظامی به اسرائیل — و حمایت مداوم برخی قانونگذاران آمریکایی از سایر محدودیتها بر فروش سلاح به اسرائیل — ضرورت نیاز اسرائیل به گسترش تولید نظامی داخلی، متنوعسازی مشارکتهای نظامی و تقویت زنجیرههای تأمین خود را نشان داده است. اگرچه ترامپ از اسرائیل حمایت کرده و به این کشور کمک نظامی ارائه داده است، اما رهبران اسرائیل میدانند که باید مشارکتها و تواناییهای جدیدی فراتر از ایالات متحده توسعه دهند.
برای انجام این کار، اسرائیل باید در دهه آینده به شدت در تقویت تواناییهای تحقیق و توسعه نظامی و تولید خود سرمایهگذاری کند. اسرائیل همچنین میتواند موقعیت خود را در مشارکت راهبردی با ایالات متحده با تغییر تدریجی از اتکای بیش از حد به تأمین مالی نظامی آمریکا به سمت سرمایهگذاریهای مشترک آمریکایی-اسرائیلی تقویت کند. اسرائیل به شدت اتحاد خود با ایالات متحده، از جمله در فناوری پیشرفته و اشتراک اطلاعات، را ارزشمند میداند، اما در پایان روز، رویکرد جدید اسرائیل نیاز دارد که اسرائیل در صورت عدم وجود گزینه دیگر، بتواند به تنهایی عمل کند.
با پذیرش استراتژی که نگرانیهای امنیتی واقعی را بر دیپلماسی آرزویی و مداخله پیشگیرانه را بر احتیاط واکنشی اولویت میدهد، اسرائیل در حال قویتر کردن خود است، نه ضعیفتر. این کشور تنها در صورتی میتواند شکوفا شود که مرزهایش امن باشد، چالشهای وجودی در حاشیه آن حذف شوند و مشارکتهای منطقهای آن عمیقتر گردند. حتی زمانی که اسرائیل به دنبال صلح است، باید نیاز مداوم برای اقدام نظامی در برابر تهدیدات منطقهای را به رسمیت بشناسد. تا زمانی که رهبران اسرائیل به پذیرش این پارادایم جدید ادامه دهند، از اسرائیل محافظت کرده و شرایط لازم برای یک خاورمیانه پایدارتر و مرفهتر در آینده را ایجاد خواهد کرد.
نویسنده: "مئیر بنشبات" رئیس مؤسسه میسگاو برای امنیت ملی است. وی از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ مشاور امنیت ملی اسرائیل بود و پیش از آن، در پستهای ارشد در شینبت، سازمان امنیت داخلی اسرائیل خدمت کرد.
منبع:🟥مطالعات رسانههای بینالمللی
پایان/
نظر شما