داریوش مهرجویی کارگردانی بود که مثل برگمان یا فلینی، همیشه یک جهان فکری ثابت داشت و فیلمهایش همان جهان را نشان میداد: بحران فرد، تضاد سنت و مدرنیته، معنای زندگی و جستجوی هویت.
بر همین اساس است که برخی خلاصهی همه دغدغه های مهرجویی را فیلم هامون (۱۳۶۸) می دانند.
قهرمانش (حمید هامون) یک روشنفکر است که بین سنت و مدرنیته در حال رفت آمد یا به بیان بهتر دچار کشمکش است. بین عشق و فلسفه، زندگی روزمره و متافیزیک، سیر و سلوک عرفانی و مادیگرایی شهری سرگردان است. ساختار فیلم نیز مثل ذهن قهرمان تکه تکه است؛ کابوس، رویا و واقعیت درهم آمیخته شده و می توان آن را بازتاب دغدغههای اگزیستانسیالیستی و عرفانی مهرجویی دانست. در نهایت، قهرمان بهجای رسیدن به یک پاسخ قطعی، نهایتا خود را به آب دریا می زند؛ یعنی دل را به دریا زدن و رها شدن، که با کمی اغماض شاید بتوان آن را فنا گفت؛ البته در چه چیز فنا میشود؟ سوالی است که هیچ پاسخی در فیلم به آن داده نمی شود! در واقع هامون نماینده کامل همه دغدغههای مهرجویی و تبلور آنها در قالب یک ضدقهرمان روشنفکر ایرانی است.
اما بنظر من هامون همه آنچه مهرجویی به دنبال آن بود نیست. هامون یک فرد است ولی مهرجویی در سیر زندگی خود دنبال دغدغه های جامعه خود بود. یک روز هامونی به دنیا نگاه کرده، روزی مثل سارا، یک روز دغدغه های پری را دنبال می کرد و روزی مثل بانو و مهمان مامان و... دنیا را میدید؛ جمع بندی اینها کنار هم نشان می دهد مهرجویی در طول زندگی دغدغه های اجتماعی داشته تا نگاهی صرفا فردی. بر همین اساس می توان فیلم اجاره نشین ها را جامع ترین نگاه مهرجویی و ظهور همه آنچه مهرجویی به دنبال بیان آن بوده، دانست.
اجارهنشینها تصویری نمادین از جامعه ایرانی است. مردمی با افکاری متفاوت و شباهتهایی زیاد که در یک آپارتمان به ظاهر مدرن در حال زندگی هستند ولی کسی نمی داند کشمکشی پنهان بین ساکنان با خودشان و دیگر همسایگان همچون آتش زیر خاکستر در حال شعله ور شدن است و قرار است این جامعه به ظاهر آرام را نابود کند.
اجاره نشینها در ظاهر یک کمدی است، اما شخصیتهایش مثل قطعات پازلی هستند که کنار هم تصویری کامل از جامعه ی ایران دهه ۶۰ میسازند. آپارتمان در حال فروپاشی فقط صحنه است؛ اصل ماجرا کشمکش همین آدمهاست که هر کدام بخشی از روحیات و بحرانهای اجتماعی را نمایندگی میکنند. برای بررسی بهتر باید بر شخصیت های فیلم دقیق شویم:
مباشر ملک؛ عباس آقا درخشش (فرصتطلبی و بیمسئولیتی)
او مباشر ملکی است که مالک آن فوت کرده و در تلاش است با همکاری یک از املاکی های محلی ملک را بالا بکشد. در خفا خود را صاحب ملک و ساختمان می داند، اما کمترین تعهدی به تعمیر و نگهداری ندارد و برای رسیدن به هدف اصلی خود حتی اجازه تعمیر را هم به دیگر ساکنان نمیدهد. عباس آقا در واقع نماینده قشر مالکمنش، ثروتمند و بیتعهدی است که سرمایه را دارند اما مسئولیت را نه. حضورش نشان میدهد که قدرت مالکیت در جامعه بدون وظیفه اجتماعی به فساد میانجامد.
مهندس؛ برادر عباس آقا (تکنوکراتها)
شخصیتی است که مدام از منطق، برنامه و نقشه صحبت می کند. اما در بستر شلوغ و بی نظم آپارتمان، صدایش شنیده نمی شود. او نمادی از تکنوکراتها و مدیرانی است که در جامعه ایران ایدههایشان همیشه با دیوار بینظمی و خودخواهی برخورد کرده و اجرایی نمی شود. او تخصص دارد ولی بزرگ او فقط از او استفاده ابزاری کرده و اجازه نمی دهد تخصص او به ثمر بشیند.
آقای قندی (شبیه ترین شخصیت به هامون)
روشنفکری پرحرف، جدلی و ادعایی. همیشه از مفاهیم انتزاعی و ایدههای کلان حرف میزند، ولی در عمل هیچ قدمی برنمیدارد. او کاریکاتوری از روشنفکر ایرانی است: پر از نقد، پر از شعار، بیعمل. به همین دلیل می توان او را سایه طنزآلود شخصیت حمید هامون دانست.
برادر قندی (مرد عمل در برابر مرد کلام)
برعکس قندی (که پرحرف، ایدئولوژیک و اهل بحث روشنفکری است)، سادهتر، عملگرا و ساکتتر. کمتر در نزاعها و جدلها دخالت میکند. بیشتر بهعنوان همراه و کمککننده قندی دیده میشود. برادر قندی نماد طبقه خاموش یا توده بی صداست؛ کسانی که دغدغه دارند، اما صدایشان در نزاع های اجتماعی و سیاسی گم میشود. به بیان دقیق تر خودش اهل جاروجنجال و شعار نیست، اما بهعنوان نیروی خاموش پشت سر قندی قرار دارد.
آقا و خانم توسلی (طبقه متوسط سنتی و محافظهکار)
آقای توسلی مردی میانسال، کارمند بازنشسته نما، مرتب و ظاهراً اهل حساب و کتاب. مدام قصد دارد خود را اهل نظم و قانون نشان دهد، ولی در بحران آپارتمان بیشتر دنبال این است که خرج روی دوش خودش نیافتد. کسانی که به قانون و نظم اعتقاد دارند، ولی وقتی پای هزینه دادند میرسد، عقب میکشند. به نوعی بیخطر بودن رو انتخاب میکنند؛ نه مثل آقای قندی پر از شعار، نه مثل عباس آقا بی مسئولیت، اما در عمل ناتوان از تصمیمگیری.
همسر توسلی نیز زنی پرحرف، دخالتگر، و اهل کنایه. دائم در امور دیگران سرک میکشد، بهانه میگیرد، و از هزینه کردن فرار میکند. بازتابی از بخشی از طبقه متوسط شهری که انرژی زیادی صرف گله و شکایت میکنند، بدون اینکه راه حل عملی ارائه بدهند. او تقابل جالبی با زنان دیگر ساختمان دارد؛ نه مثل زنان سنتی ساکت و مطیع، نه مثل زنان مدرن دنبال استقلال، بلکه در میانه است، اما با رفتاری پر از حاشیهسازی. نقش زوج توسلی در کلیت فیلم مثل یک آینه برای بحران اصلی است. مدام درباره مسئولیت حرف می زنند، اما خودشان شانه خالی میکنند.
در کنار قندی و عباس آقا، این زوج نماینده قشر متوسط بیعمل هستند. کسانی که میتوانستند حلقه میانی همکاری باشند، اما به جای آن به تداوم هرج ومرج کمک میکنند. به بیان دقیق تر این زوج نشان می دهند که بیعملی روزمره طبقه متوسط هم به اندازه فرصتطلبی مالک یا شعارزدگی قندی در فروپاشی آپارتمان سهم دارد.
آقای سعدی خواننده اپرا (هنرمند نخبه، غرب زده و منزوی)
مردی منزوی و متفاوت با بقیه ساکنان. مشغول آواز اپراست؛ هنری وارداتی، خاص، و بهظاهر بیربط به زندگی روزمرهی همسایهها. در نزاعها و بحثها مشارکت جدی ندارد. دنیای شخصی و هنری خودش را دنبال میکند. سعدی نماد آن بخش از هنرمندان یا روشنفکرانی است که بیشتر به فرهنگ و هنر غربی دل بستهاند و درگیر بحرانهای بومی جامعه نیستند. او در حالی اپرا میخواند که ساختمان در حال فروپاشی است. این تضاد به روشنی نشان می دهد که بخشی از هنر و فرهنگ وارداتی، دردی از جامعه درگیر بحران دوا نمی کند. صدایش در فضا می پیچد، اما هیچ مشکلی را حل نمی کند. این نماد همان شکاف میان فرهنگ والا و نیازهای زمینی و فوری جامعه است. در قیاس با قندی و توسلی، سعدی بعد دیگری از جامعه را نشان میدهد؛ هنرمند نخبهگرایی که در جهان خودش غرق است. او حتی میتواند نسخه کمیک همان روشنفکران یا هنرمندانی باشد که مهرجویی در هامون بعداً با لحن تراژیک به آنها پرداخت.
مادرعباس آقا (نسل قدیم و سنت های جامعه)
او نماینده نسلی است که دیگر توان مشارکت فعال در جامعه را ندارد. بیشتر با خاطرههای گذشته تعریف میشود. مادر، وسیلهای برای عباسآقاست تا عقبماندگی یا بیعملی خودش را توجیه کند؛ «مادرم مریض است…». به نوعی نماد آن بخش از جامعه است که حضورش بیشتر بهانهای میشود برای تداوم رکود یا فرار از تغییر. بار سنتها و مشکلات حلنشده نسل پیشین است که نسل جوانتر (مثل عباسآقا) باید مدام به دوش بکشد.
در کل زنان در اجاره نشین ها به دو دسته تقسیم میشوند:
سنتیها که دغدغهشان خانه، بچه و عرف است. مدرنها که بیشتر دنبال آزادی و منافع شخصیاند.
این تضاد کوچک درون آپارتمان، تصویر بزرگتر شکاف فرهنگی ایران در دهه ۶۰ را بازتاب میدهد.(که با کمی اغماض تا امروز این شکاف را می توان بخوبی مشاهده کرد)
اکبر (نوجوان قربانیان آینده)
شخصیت اکبر در فیلم اغلب بیتوجه و بازیگوشاند. آنها صدای آینده این جامعهاند؛ اگر امروز بزرگترها نتوانند ساختمان را حفظ کنند، فردا امثال اکبر در خرابهها زندگی خواهند کرد. به همین دلیل حضور بچهها در سکانسهای شلوغ، بار نمادین زیادی دارد.
از ساختمان و بررسی اهالی آن که خارج شویم ابتدا با دو دلال ملک روبرو شده که نقش بسیار پررنگی در وقایع داستان دارند.
باقری و ترکه ای_دلالان ملک (فرصت طلبان اقتصاد)
باقری و ترکه ای دو دلال ملک هستند که همیشه در صحنههایی ظاهر میشوند که پای پول، خرید و فروش یا معامله وسط باشد. نگاهشان به ساختمان، صرفاً ابزاری برای سوده است، نه مکانی برای زندگی. با لبخند و ظاهری خودمانی، اما نیتشان منفعت شخصی و سوءاستفادهست. همچون انگلهایی هستند که از شرایط بحرانی جامعه سوءاستفاده کرده و بدون توجه به بلایی که بر سر جامعه و افراد می آید به دلالی مشغولند. در واقع می تواند گفت بحران ایجاد شده و بی تفاوتی همه جامعه به نقششان در حل بحران، موجب می شود چنین افرادی نقش آفرینی کنند.
این دو نفر نماد قشری اقتصادی هستند که نه تولید میکنند، نه آباد میکنند؛ فقط از خرید و فروش و دلالی سود میبرند.
نگاهشان به خانه مثل یک «کالا»ست، نه یک سرپناه انسانی. وقتی بقیه ساکنان درگیر بحث تعمیر یا تخریب هستند، دلالها مترصد فرصتند تا سودی از دل همین بحران ببرند. این یعنی در هر شرایط بحرانی، کسانی پیدا میشوند که از ویرانی، تجارت میسازند.
بر خلاف ساکنان آپارتمان که هر کدام ریشه و پیوندی با ساختمان دارند، دلالها هیچ پیوند عاطفی یا انسانی با فضا ندارند.
یک قشر بیریشه در جامعه که فقط به سود کوتاه مدت فکر میکند.
کارگران ساختمانی
تیپهایی فرعی و حاشیهای، اما همواره در صحنههایی ظاهر میشوند که بحث «تعمیر یا تخریب» جدی میشود. برخلاف مستأجرها و دلالها، اهل جدل و حرف نیستند؛ بیشتر اهل عمل هستند. نماد مردمی فرودست هستند جامعه را میسازند، اما صدایی در تصمیمگیری ندارند. فقط وقتی وارد میشوند که دیگران تصمیم گرفته باشند، و قبل از آن حضور ندارد. زحمت میکشند، ولی محصول کار به جیب دیگران میرود؛ حتی ممکن است حق آنها نیز به راحتی پایمال شود.
آنچه دربالا آمد تحلیل کلیت شخصیت ها و تیپ های اجاره نشین ها است و همانطور که می بینید همه دغدغه های اجتماعی مهرجویی به خوبی در آن آمده است. بر همین اساس است که به اعتقاد من این فیلم عصاره تمام ذهن مهرجویی است.
اجاره نشینها در ظاهر یک کمدی موقعیت درباره ساکنان یک ساختمان در حال فروپاشی است. اما در لایه های زیرین، یک تمثیل اجتماعی–سیاسی است؛ آپارتمان نمادی از جامعه ایران و ساکنانش نماینده اقشار اجتماعیاند. ساختمان نیمه ویران و بیصاحب، تمثیلی روشن از جامعهای ست که به حال خود رها شده؛ همه در آن زندگی میکنند، اما هیچکس مسئولیتی برای نگهداری و نجاتش نمیپذیرد.
ساکنان مدام جلسه میگیرند، بحث میکنند، دعوا میکنند؛ اما تصمیم قاطعی نمیگیرند. دلالها به سود خود فکر میکنند، کارگران فقط اجرا میکنند. در نتیجه: ساختمان همچنان فرسودهتر میشود.
فیلم با زبان کمدی روایت میشود؛ موقعیتهای کمیک، دعواهای بامزه، تیپهای خندهدار. اما پشت این خنده، طنزی تلخ پنهان است؛ ما در حال خندیدن به فروپاشی خودمان هستیم.
اجاره نشینها آینهای است که جامعه ما را به شکل کاریکاتور مینمایاند.
اجاره نشینها فقط یک کمدی اجتماعی نیست؛ یک تمثیل بزرگ از جامعهای بحرانی در آستانه نابودی است؛
ثروتمندان بی تعهد،
روشنفکران پرحرفاند،
متوسطهای منفعتجو،
کارگران بیصدا،
هنرمندان منزوی،
دلالان فرصتطلب،
نسل قدیم فرسوده،
نسل آینده سرگردان،
و هیچکس در پی نجات «خانه» نیست.
فیلم از این منظر، نه فقط یک اثر سینمایی، که یک هشدار است؛ اگر همزیستی جمعی به مسئولیت تبدیل نشود، سقف بالاخره بر سر همه فرود خواهد آمد.
و این از نظر من همان چیزی است داریوش مهرجویی در تمام زندگی هنری خود بدنبال بیان و اثبات آن بود.
پایان/
نظر شما