۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
نقد فیلم چله زمستان Dead of Winter 2025

فیلم در پی آن است تا از دل برف و تنهایی، فلسفه‌ای درباره‌ فقدان و بازگشت خلق کند، اما در عمل، به‌ جای روایت منسجم، به مجموعه ‌ای از خاطرات پراکنده و صحنه‌هایی سرد و بی ‌جان بدل می ‌شود.

بارب یک زن بیوه است که پس از مرگ شوهرش عزادار است. او در اوج زمستان و در میان بوران برف، برای برآورده کردن آخرین خواسته شوهرش عازم سفری به دریاچه هیلدا می‌شود تا خاکستر او را در آنجا (محل اولین قرار ملاقاتشان) بپاشد. در طول مسیر، بارب که گم شده است، برای گرفتن آدرس به یک کلبه دورافتاده در جنگل می‌رود. او با یک مرد مشکوک روبرو می‌شود و متوجه لکه‌های خون روی برف می‌شود که مرد آن را به شکار گوزن ربط می‌دهد. در ادامه در حالیکه بارب در اطراف دریاچه مشغول کندن یخ های دریاچه است، یک دختر نوجوان را می‌بیند که دست‌هایش بسته شده و در تلاش برای فرار است، اما توسط همان مرد دوباره دستگیر و به کلبه بازگردانده می‌شود. بارب با فهمیدن اینکه لیا ربوده شده است، تصمیم می‌گیرد به کلبه برگردد و به صورت مخفیانه به جستجو بپردازد. غافل از اینکه قرار است با این جستجو سرنوشت زندگی بارب عوض شود.

در نگاه اول فیلم نوید یک تریلر روانشناختی را می‌دهد که در سرمای مرگبار و انزوای انسانی، از مرزهای بقا فراتر می‌رود. اما آنچه بر پرده نقش می‌بندد بیش از آن ‌که هیجان‌انگیز باشد، کند، تکراری و ازهم‌گسیخته است.

فیلمساز در پی آن است تا از دل برف و تنهایی، فلسفه‌ای درباره‌ فقدان و بازگشت خلق کند، اما در عمل، به‌ جای روایت منسجم، به مجموعه ‌ای از خاطرات پراکنده و صحنه‌هایی سرد و بی ‌جان بدل می ‌شود.

داستان در ظاهر ساده و پرکشش است اما با این حال، از همان نیمه‌ی نخست، فیلم با تکیه‌ بیش از حد بر فلش‌بک‌ها و خاطرات گذشته، ریتم خود را از دست می‌دهد. تقریباً هر بار که تعلیق بالا می‌گیرد، دوربین ناگهان به گذشته‌ای مبهم می‌رود تا ما را با تراژدی زندگی بارب آشنا کند. این روش شاید در فیلمی درون‌گرا مؤثر باشد، اما در ساختار یک تریلر، نتیجه‌اش چیزی جز فروکش کردن تنش نیست.

بازی اِما تامسون در نقش بارب نقطه‌ درخشانی از فیلم است اما فیلمنامه به او مجال نمی‌دهد که رشد کند. شخصیت بارب در آغاز و پایان تقریباً یکسان است: تنها، گناه‌زده، و بی‌پاسخ. در این میان فلش‌بک‌ها مانند توضیح اضافی هستند که فیلمنامه به صورت غیرضروری به بیننده تحمیل می‌کند.

در مقابل، شخصیت‌های فرعی، از جمله زوج آدم ربا بیش از حد مبهم باقی می‌مانند.

به این ترتیب، فیلم در حالی از بحران روانی صحبت می‌کند که روان شخصیت‌هایش را به ‌درستی نمی‌سازد. قربانی فیلم شخصیت لیا (دختر ربوده‌شده) به‌قدر کافی پرداخت نمی شود و دیالوگ کمی دارد، که باعث می‌شود بیننده ارتباط عاطفی عمیقی برای نجات او نداشته باشد.

یکی از جدی‌ترین ایرادهای فیلم ریتم کند و فاقد ضرباهنگ داستانی است.

هرچند فضای سرد و انزواطلبانه می‌تواند بخشی از جهان فیلم باشد، اما وقتی این فضا بیش از حد طول می‌کشد و تحول قابل‌ لمسی رخ نمی‌دهد، مخاطب از تجربه‌ احساسی جدا می‌شود.

اگرچه فضای منجمد و سرد فیلم حس خوبی ایجاد می‌کند، اما طرح اصلی داستان و انگیزه‌های گروگان‌گیران کمی ساده و حتی غیرقابل باور است.

داستان اصلی ربودن و انگیزه‌های پشت آن (پیوند عضو) بیش از حد فرمول‌بندی‌شده و قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد و فاقد آن پیچیدگی روانی است که در تریلرهای برتر این ژانر مشاهده می‌شود.

در نهایت، می توان گفت این فیلم با تکیه بر فرمول‌های آشنا و افزودن داستان‌های فرعی زائد، بیننده را ناامید خواهد کرد.

پایان/

۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
کد خبر: 33804

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 15 =