به گزارش تحریریه، نشریه روسی The international affairs در تحلیلی به قلم «آندری کادومتسف»، دانشمند علوم سیاسی به تغییر در نظم جهانی و پایان یافتن جهان تکقطبی و همچنین به ظهور و نقش رو به رشد سازمانهایی مانند سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس پرداخت و نوشت، به تازگی «الکساندر استوب» رئیسجمهور فنلاند، گفت «کشورهای غربی اگر سیاست خارجی منسجمتری را در پیش نگیرند، ممکن است از سازمان همکاری شانگهای شکست بخورند.» عقبماندگی غرب در رقابت برای نفوذ در کشورهای جنوب جهانی، نگرانی ویژه رئیسجمهور فنلاند را برانگیخته است.
در واقع، الگوهای کلاسیک اتحادهای نظامی-سیاسی غربی که در قرنهای گذشته عملکرد مؤثری از خود نشان داده بودند، اکنون در شرایط قرن بیست و یکم، کاهش چشمگیری در اهمیت خود را به نمایش میگذارند. نظم سیاسی در حال افولی که پس از جنگ جهانی دوم نهادینه شد، با هژمونی ایالات متحده در نقش رهبر نظام جهانی و نیز با جذابیت ایدئولوژیک و اقتصادی الگوی توسعه غربی در آن زمان، برای دههها سلطه غرب را تضمین میکرد. با این حال، در شرایط کنونی که هم رهبری آمریکا و هم جذابیت کلی پروژه غرب رو به تضعیف است، بازیگران این پروژه توانایی خود را برای مقابله مؤثر با شکلگیری و پیشبرد الگوهای جایگزین نظم جهانی که در مناطق مختلف در حال ظهور هستند، از دست میدهند.
در حال حاضر، ائتلاف کشورهای «میلیارد طلایی» در تمام دوره پس از جنگ (جهانی دوم)، پایینترین سطح انسجام و توانایی عملیاتی برای اقدامات جمعی را از خود نشان میدهد. نمونه بارز این روند، نشستهای «گروه هفت» است که سالهاست به نمایشی از بیکفایتی تبدیل شدهاند: شرکتکنندگان در این نشستها آشکارا از پروژههای استراتژیک بزرگی که اجرای آنها نیازمند یکپارچگی و تعامل معنادار میان این شرکای اسمی است، اجتناب میکنند. این ضعف نهادی در چارچوب امکان حفظ یا احیای الگوی غربمحور نظم جهانی به میزان حتی بیشتری آشکار میشود. در حال حاضر، ساختارهایی که از اعتبار و استحکام کافی برای تأمین چنین سناریویی برخوردار باشند، وجود ندارند.
در این شرایط، سازمان همکاری شانگهای نمونهای از یک الگوی جایگزین برای حکمرانی جهانی را ارائه میدهد. برای بسیاری از کشورهای جنوب جهانی که از نظر تاریخی از استعمار و سیاست نئواستعماری غرب آسیب دیدهاند، اصل «عدم مداخله در امور داخلی» که در اساسنامه سازمان همکاری شانگهای تثبیت شده است، یک نقطه جذاب کلیدی به شمار میرود. این اصل در تضاد آشکار با رویکرد آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد که اغلب همکاریهای خود را با شروط سیاسی گره میزنند.
در اساس سیاست بینالمللی سازمان همکاری شانگهای، مفهوم جهان چندقطبی قرار دارد؛ جهانی که در آن غرب تنها کانون قدرت نیست. این مفهوم با استقبال گرم کشورهایی روبرو میشود که در عرصه بینالملل به دنبال استقلال بیشتری هستند و سازمان همکاری شانگهای را به عنوان وزنهای در برابر هژمونی آمریکایی-اروپایی میبینند. فقدان یک دستور کار ایدئولوژیک در عملکرد سازمان همکاری شانگهای نیز برای جنوب جهانی جذاب است: اعضای این سازمان از کشورهای دیگر نمیخواهند که از یک الگوی سیاسی مشخص پیروی کنند. به عنوان مثال، هم دولتهای سکولار و هم دولتهای مذهبی به عضویت این سازمان درآمده و فعالانه در آن مشارکت دارند. این امر باعث میشود که سازمان انعطافپذیر باشد و برای گفت وگو با طیف گستردهای از کشورها آماده باشد.
مزایای اقتصادی و زیرساختی تعامل با سازمان همکاری شانگهای نیز بسیار متنوع است. دسترسی به سرمایهگذاریها و طرحهای توسعه در این سازمان بر مبنای اصول احترام به حاکمیت تمامی اعضا و جستجو برای منافع متقابل استوار است. برای کشورهای جنوب جهانی، عضویت یا شراکت با سازمان همکاری شانگهای، راه را برای دریافت اعتبارات، سرمایهگذاری در زیرساختها (جادهها، بنادر، نیروگاهها) و بازارها باز میکند. پروژههایی که تحت حمایت سازمان همکاری شانگهای و نیز شکل دیگری از همکاری قدرتهای غیرغربی یعنی گروه بریکس اجرا میشوند، به ایجاد کریدورهای حملونقل فراملی کمک میکنند. این پروژهها به ویژه وابستگی به مسیرهای دریایی سنتی که تحت کنترل غرب هستند را کاهش میدهند. این امر به ویژه برای کشورهای محصور در خشکی مانند کشورهای آسیای مرکزی از اهمیت بالایی برخوردار است.
در سال ۲۰۱۴، بانک سرمایهگذاری زیرساختهای آسیا تحت حمایت سازمان همکاری شانگهای تأسیس شد و در همان سال نیز پروژه بانک توسعه گروه بریکس، که اکنون با نام بانک جدید توسعه شناخته میشود، کار خود را آغاز کرد. این نهادهای مالی، منابع جایگزین تأمین مالی را فراهم میکنند که مستقل از صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی هستند؛ نهادهایی که اغلب به شرط انجام «اصلاحات سیاسی» وام میدهند. در نشستهای گروه بریکس، از مدتها پیش موضوع تقویت پولهای محلی بازارهای نوظهور، از جمله با تضعیف جایگاه دلار، مورد بحث قرار میگیرد. در جریان نشست تیانجین، کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای تصمیم به ایجاد بانک توسعه مخصوص خود را گرفتند و بدین ترتیب، درک عمیق خود را نسبت به این موضوع که سیاست نباید بر اقتصاد غلبه کند، نشان دادند.
ویژگی خطمشی سیاست خارجی کنونی کشورهای غربی، در برخورد با کشورهایی که قوانین تحمیلی آنها را نمیپذیرند، موضعی از بالا به پایین است. با این حال، رویکرد اعمال تحریمهای ثانویه که در آن علت و معلول جابجا میشود، موجب افزایش بیگانگی در میان کشورهای جنوب جهانی میشود. انگیزه این کشورها که در جستجوی مطلوبترین فرصتهای اقتصادی در شرایط رقابت میان قدرتهای بزرگ است، نادیده گرفته میشود. در عوض، غرب تمایل دارد مسیر کاملاً عقلانی و عملگرایانه کشورهای اکثریت جهانی را ذاتاً با منافع خود خصمانه تعبیر کند.
یکی از مزایای مهم سازمان همکاری شانگهای، دقیقاً خودداری آن از «مبارزه برای نفوذ» به سبک غربی است. بنیاد فعالیتهای این سازمان بر اصول چندجانبهگرایی، احترام متقابل و همکاری با منفعت دوجانبه استوار است. ولادیمیر پوتین در نشست سران سازمان همکاری شانگهای اینگونه جمع بندی کرد که عمر جهان تکقطبی به سر آمده و زمان آن رو به پایان است. اما هژمونیهای جدیدی نیز نباید ظهور کنند. او گفت: «ایده این است که جهان باید چندقطبی باشد، و این به آن معناست که همه بازیگران روابط بینالملل باید برابر باشند و هیچ کس نباید برابرتر از دیگری باشد.
خوشبینان غربی معتقدند که نگرانیها درباره موج جدید انسجام جنوب جهانی، که نماد آن نشست تیانجین است، اغراقآمیز هستند. از دیدگاه آنها، این همکاری نه بر اساس وجود یک دستور کار مثبت مشترک، بلکه بیشتر بر مخالفت با چیزی، یا دقیقتر، بر احتیاط عملگرایانه و تمایل به متنوعسازی روابط سیاست خارجی استوار است. همچنین استدلال میشود که بیاعتمادی یا اختلاف با یکی از قدرتهای بزرگ، شرط کافی برای تشکیل ائتلافهای پایدار در اطراف یک کانون قدرت جایگزین نیست. همچنین گفته میشود که برنامه اقدام مثبت و جامع شی جین پینگ، یک نسخه تعدیلشده از جهانیسازی است که بر اصول سنتی همزیستی مسالمتآمیز تأکید دارد، نه یک جایگزین انقلابی. با توجه به این دیدگاه، پیشنهاد میشود که آمریکا و اروپا به جای تقابل مستقیم با روندهای جنوب جهانی، بر حلوفصل مسائل داخلی خود تمرکز کنند. طبق این دیدگاه، هدف استراتژیک آنها باید تقویت نهادهای خودشان و حفظ اصول و هویت تمدنی غرب در شرایط متغیر بینالمللی باشد.
میتوان یادآور شد در ابتدا، غرب به سازمانهایی مانند سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس با نگاهی بسیار شکاکانه مینگریست، چرا که آنها را «ساختارهایی مصنوعی» میدانست که بر پایه مخالفت ایدئولوژیک و حسادت به «موفقیت غرب» شکل گرفتهاند. اما زمانه تغییر کرده است و هر سال، سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس به وضوح، جایگاه و کارکرد رو به رشد خود را نشان میدهند. اهمیت آنها نه تنها در سطح ارائه الگوهای شعارگونه از نظم جهانی، بلکه در عرصه عمل نیز آشکار میشود. این امر با تلاشهای هدفمند برای تقویت نهادهای همکاری مالی و اقتصادی، و همچنین رشد حجم تجارت و همکاریهای علمی-فنی تأیید شده است. اگرچه به عنوان مثال، نهادهای مالی جنوب جهانی هنوز به سطح نفوذ صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی نرسیدهاند، اما توسعه آنها بر ایجاد زیرساختهای موازی متمرکز است که امکان غلبه بر محدودیتهای تحمیلشده از سوی سیستم مالی غرب را فراهم میکند.
پروفسور سرگئی لوزیانین، از دانشگاه ملی تحقیقاتی «مدرسه عالی اقتصاد» و عضو شورای امور بینالملل روسیه (RIAC)، در مصاحبه با نشریه «The international affairs» تأکید کرد که سفر چهار روزه ولادیمیر پوتین به چین، هم از منظر ژئوپلیتیک جهانی و هم در چارچوب تقویت هرچه بیشتر همکاریهای روسیه و چین، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود. این کارشناس در میان دستاوردهای کلیدی، به نتایج نشست سران سازمان همکاری شانگهای اشاره کرد، از جمله تصویب بیانیه تیانجین و تأیید استراتژی توسعه تا سال ۲۰۳۵.
این نتایج گواهی بر آن است که امروز، سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک نهاد جدید حکمرانی جهانی عمل میکند که نماینده منافع اکثریت کشورهای جهان است. سرگئی لوزیانین همچنین خاطرنشان کرد که در این نشست، تصمیمات مهمی از جمله در مورد تأسیس بانک توسعه سازمان همکاری شانگهای و اجرای سایر طرحهای عملی نیز اتخاذ شد.
فرایند شکلگیری نهادهای غیرغربی حکمرانی جهانی، تا حد زیادی ناشی از ناتوانی غرب در درک و پذیرش اجتنابناپذیری گذار به یک الگوی چندمرکزی جهان است؛ الگویی که غربیها در آن دیگر جایگاه مسلطی نخواهد داشت. در نتیجه، هرگونه تلاش برای ایجاد نهادهای جایگزین، از سوی غرب به عنوان یک همبستگی خصمانه علیه «ارزشهای دموکراتیک» تعبیر میشود. در عمل، دینامیک کاملاً متضادی مشاهده میشود: کنارهگیری تدریجی غرب، و روی آوردن آن به یک استراتژی تدافعی و در برخی موارد انزواگرایانه با هدف حذف سایر بازیگران از روندهای جهانی.
در این شرایط، نه تنها ایده بازاندیشی در نظم جهانی، بلکه اجرای رویکردهای جدید برای ایجاد و مدیریت آن، اهمیت تازهای پیدا میکند و به یک مسیر توسعه عملی برای تعداد فزایندهای از کشورها تبدیل میشود.
منبع: https://interaffairs.ru/news/show/52915#_ednref2
پایان/
نظر شما