زمینه‌چینی غرب برای تجزیه یمن

اتاق فکر آمریکایی با این توجیه که اصرار بر حفظ وحدت مصنوعی یمن، جنگ داخلی این کشور را طولانی‌تر و صلح را ناممکن کرده است، پیشنهاد تجزیه دوباره این کشور را مطرح کرد.

به گزارش تحریریه، مرکز پژوهشی «نشنال اینترست» در تحلیل وضعیت کنونی و شرایط آینده یمن مدعی شد:

اصرار بر حفظ وحدت مصنوعی این کشور، جنگ داخلی یمن را طولانی‌تر کرده و حل آن را ناممکن ساخته است.

مداخلهٔ عربستان سعودی در مارس ۲۰۱۵ ناشی از ضرورت راهبردی منطقه‌ای بود، نه انتخاب. و اگرچه این مداخله در مهار بحران در داخل مرزهای یمن و جلوگیری از سرریز جنگ داخلی به کشورهای همسایه موفق بود، اما نتوانست یمنی قابل ترمیم ارائه دهد.

امروز، مسالهٔ فشارآور تنها تهدید حوثی‌ها نیست، بلکه عدم قابلیت بنیادی یمن به عنوان یک دولت ـ ملت واحد است. با بیش از ۱۹.۵ میلیون یمنی که در سال ۲۰۲۵ به کمک‌های بشردوستانه نیاز دارند، یک دهه جنگ داخلی، چندین روند صلحِ شکست‌خورده و بحران‌های انسانی پایدار، هیچ مقدار نیرو یا پولی نمی‌تواند این مشکل را حل کند.

تصور یک یمنِ یکپارچه از ابتدا و از زمان اتحاد ۱۹۹۰ یک خیال بوده است. رئیس‌جمهور علی عبدالله صالح به‌دنبال وحدت عادلانه نبود، بلکه به‌دنبال سلطه بود. جنگ داخلی ۱۹۹۴ نشان داد که وحدت از اساس دچار نقص بود. تاریخ نشان می‌دهد تلاش برای تحمیل وحدت ملی در جایی که به‌طور طبیعی وجود ندارد، تنها بذرهای درگیری‌های آینده را می‌کارد، چنان‌که در یوگسلاوی سابق و سودان دیده شد.

فاجعهٔ امروز یمن مستقیماً از همین خطای بنیادی سرچشمه می‌گیرد، و در حالی که دولت به‌رسمیت شناخته‌شدهٔ بین‌المللی بخش‌هایی از یمن را کنترل می‌کند، حوثی‌ها بر شمال مسلط‌اند. شورای انتقالی جنوب (STC) تحت حمایت امارات متحدهٔ عربی و قبایل و گروه‌های دیگر، نمایندهٔ منافع رقیبی هستند با چشم‌اندازهایی اساساً ناسازگار برای آیندهٔ یمن.

حملهٔ اخیر STC در استان حضرموت نشان می‌دهد که احساسات جدایی‌طلبانهٔ جنوبی همچنان قوی است. با تقسیم عملی یمن به دو منطقهٔ اقتصادی و سقوط شدید ارزش پول در مناطق تحت کنترل دولت، عمده یمنی‌ها با انتخاب‌های ناممکن میان غذا، دارو و سایر نیازهای اساسی روبه‌رو هستند.

کنفرانس گفت‌وگوی ملی (NDC) که از ۱۸ مارس ۲۰۱۳ تا ۲۴ ژانویه ۲۰۱۴ در صنعا برگزار شد، مسیری بالقوه برای آینده از طریق فدرالیسم ارائه داد. آن ساختار می‌توانست تفاوت‌های منطقه‌ای را در عین حفظ وحدت اسمی بپذیرد، به‌ویژه با حمایت و تأیید شورای همکاری خلیج فارس (GCC). اما رئیس‌جمهور انتقالی، عبد ربه منصور هادی، در پاسخ به نارضایتی‌های جوامع شمالی و آرزوهای جنوبی‌ها به‌طرزی فاجعه‌بار ناکام شد.

این ناکامی خلأیی ایجاد کرد که اجازه داد حوثی‌ها در سال ۲۰۱۴ صنعا را تصرف کنند، و اصرار جامعهٔ بین‌المللی بر حفظ وحدت یمن، با وجود شواهد آشکار از مصنوعی بودن آن، تنها این بحران را طولانی‌تر کرده است.

آنچه امروز شاهدش هستیم، صرفاً یک جنگ داخلی نیست، بلکه فروپاشی دردناک نهایی یک دولت مصنوعی است. حوثی‌ها و دولت به‌رسمیت شناخته‌شدهٔ بین‌المللی هر دو بخشی از مشکل‌اند و هیچ‌یک راه‌حل نیستند.

عربستان سعودی و امارات متحدهٔ عربی دو یمن اساساً متفاوت را حمایت می‌کنند. امارات به شکل فزاینده‌ای وزن خود را پشت جنبش جدایی‌طلبانهٔ STC قرار می‌دهد اما از ارزیابی پیامدهای احتمالی این تصمیم، ازجمله خطرات امنیتی برای عربستان و عمان، بازمی‌ماند.

حفظ توهم وحدت یمن در حالی که کشور در آتش می‌سوزد، به سود هیچ‌کس نیست. رنج طولانی مردم یمن تنها به سرریز بحران منجر خواهد شد، با خطرات منطقه‌ای گسترده‌تر و پیامدهای انسانی.

راه پیش رو نیازمند واقع‌گرایی صادقانه و سختگیرانه دربارهٔ واقعیت یمن است. یک ترتیبات انتقالی که توسط قدرت‌های منطقه‌ای میانجی‌گری و با حمایت بین‌المللی پشتیبانی شود، می‌تواند جدایی منظم به دو کشور (پیش از ۱۹۹۰) را تسهیل کند. این بی‌سابقه نخواهد بود و یک جدایی توافق‌شدهٔ مسالمت‌آمیز اکنون که وحدت غیرقابل‌پایدار بودن خود را ثابت کرده، گزینه‌ای کم‌ریسک‌تر است.

قدرت‌های منطقه‌ای (عربستان سعودی، امارات و عمان) باید در این گذار سهیم باشند، با مدیریت دقیق منابع، به‌ویژه میدان‌های نفتی حضرموت. همچنین لازم است سازوکارهایی برای حفاظت از جمعیت‌های اقلیت در هر دو قلمرو وجود داشته باشد. نکتهٔ اساسی این است که جامعهٔ بین‌المللی باید بپذیرد که گاهی انسانی‌ترین راه‌حل برای منازعات لاینحل، نه حفظ وحدت مصنوعی بلکه اجازه دادن به تشکیل کشورهای مستقل است.

گزینهٔ جایگزین ـ ادامهٔ تزریق کمک‌های بشردوستانه به این کشور که شکاف سیاسی بنیادی آن نادیده گرفته می‌شود ـ محکوم کردن یمن به یک نسل دیگر جنگ است. همان‌گونه که اقدامات نظامی شورای انتقالی جنوب نشان می‌دهد، میل به استقلال جنوب از بین نرفته است؛ بلکه در طول سال‌های سوء‌حکمرانی قوی‌تر شده است.

تراژدی یمن این نیست که در سال ۱۹۹۰ دو کشور را متحد کرد؛ بلکه این است که تلاش کرد یک کشور واحد باشد در حالی که مردمش هرگز واقعاً هویت ملی مشترکی را در آغوش نگرفتند.

جامعهٔ بین‌المللی باید دست از تلقی فروپاشی یمن به‌عنوان مشکلی که باید حل شود بردارد و آن را به‌عنوان مسیری ضروری به سوی صلح بپذیرد. تنها وقتی یمنی‌ها بتوانند آینده‌های جداگانه‌ای بسازند، رنج‌ها پایان می‌یابد و ثبات واقعی آغاز می‌شود.

*متن فوق صرفا ترجمه متن اتاق فکر آمریکای است و دیدگاه تحریریه نیست

پایان/

۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
کد خبر: 34086

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 9 + 2 =