به گزارش تحریریه، نشریه «مسکوفسکی کامسومولِتس» (Moskovski Komsomolets) در پاسخ به این پرسش که «چگونه ارزیابیهای واقعبینانه از قدرت روسیه، معماری جهان چندقطبی را دگرگون کرد؟» تحلیل را منتشر کرد و آورد: «جوزف دیسکین» دکترای علوم اقتصادی، جامعهشناس و استاد دانشگاه ملی تحقیقاتی «مدرسه عالی اقتصاد» روسیه معتقد است که در تفاسیر ارائه شده از موفقیتهای حاصله در "میدان نبرد"، ابعاد و نتایج سیاست خارجی این دستاوردها، آنگونه که شایسته است، تبیین و شفافسازی نشده است.
در حقیقت، این موفقیتها بودند که اسطوره "یک غولپیکر با پاهای گِلی[1]" و نیز افسانه "ضعف سیستمی ارتش روسیه و ناتوانی آن در اجرای عملیات مدرن نظامی" را در هم شکستند. ارزیابیهای جدید و بسیار واقعبینانهتر از قدرت روسیه، که با عزم راسخ رئیسجمهور و حمایت همهجانبهی دستگاه سیاست خارجی تقویت شده بود، معماری جهان چندقطبی را متحول ساخت.
جهان چندقطبی، ائتلافها و واقعگرایی
جهان چندقطبی، عرصهای است از ائتلافها و رویاروییها که بر پایه منافع ملی بنا شدهاند، آنگونه که هر کشوری آنها را درک میکند. در این فضا، اسطورههای ایدئولوژیک به شکلی شگفتانگیز با محاسبات عقلانی و اغلب بدبینانه درهم آمیختهاند. و برای درک درست، مهم است که «حقایق را از ادعاها» جدا کنیم.
همکاری با چین: فراتر از منابع
ارزیابیها درباره همکاری بیسابقه با چین، دیگر به امری بدیهی تبدیل شده است. علاقه چین به این مشارکت، از صرفاً ملاحظات مربوط به لزوم پشتیبانی انرژی و مواد خام که خود شرطی برای مقابله با هژمونی آمریکا بود، فراتر رفته است. امروز، این مشارکت بر پایه همکاری در حکمرانی مؤثر جهانی، درک نقش روسیه در حل تمامی مسائل کلیدی توسعه جهانی، و نزدیکی رویکردهای ما استوار است.
چرخش در روابط با هند: پیروزی بزرگ
وضعیت با هند بسیار پیچیدهتر بود، و به همین دلیل، موفقیت اخیر ما، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
اتحاد غرب سالها تلاش میکرد تا پیوندهای تاریخی و ریشهدار همکاری میان ما و هند را سست سازد. علت عصبانیت آنها این بود که زبان روسی دائماً در کشتیهای هندی (که محصول کارخانههای کشتیسازی ما بودند) شنیده میشد و افسران هندی در آکادمیهای ما آموزش میدیدند. این خشم و کینه در تفاسیر و گزارشهای مربوط به رژههای نظامی، که در آنجا تانکها و هواپیماهای ما با شکوه تمام به نمایش درمیآمدند، به وضوح نمایان بود.
هند تحت تأثیر وعده کمک در رویارویی با چین، به سوی غرب متمایل شد. در همین راستا، دولت بایدن اقدام به ارتقاء مقام سفیر خود کرد و او را به نماینده ویژه رئیس جمهور تبدیل نمود. این روند تا جایی پیش رفت که هند در اتحاد نظامیای که توسط غرب طراحی و سازماندهی شده بود، مشارکت کرد. در نهایت، در نتیجه فشارهای اعمال شده از طریق تحریمها (علیه روسیه)، این فرانسه بود که با هواپیماهای رافال (Rafale)، توانست مناقصههای مربوط به تأمین جتهای جنگنده جدید را به نفع خود تمام کند.
با پیدایش این تردیدها که مبادا راهبرد غرب به پیروزی نهایی برسد، یک مناقشه بسیار تند و جدی در هند آغاز شد. این مناقشه بر محوریت ساختار منافع ملی هند و، در پی آن، مسیر آتی سیاست خارجی این کشور متمرکز بود. در جریان این بحثها، "تاریخ" به عنوان قویترین و مهمترین سند استدلالی مطرح شد.
در واقع، دولت ترامپ کمک بزرگی کرد. آمریکا که سرگرم اعمال فشار بر روسیه از طریق تحریمها بود، هند را نیز در زمره این تحریمها قرار داد. درست است که هند، به دلیل مشکلات اقتصادیای که با آن روبرو است، در حال تنظیم و تعدیل خریدهای نفتی خود از روسیه است؛ اما پاسخ دیگر هند، جریحهدار شدن غرور ملی این کشور بود که سبب شد ملت هند در مطالبه ایستادگی در برابر تحکمها و فرمانهای خارجی متحد شوند.
یک گفتوگوی چندبُعدی با روسیه در مورد چشماندازهای همکاری آغاز شد که با سفر پیروزمندانه رئیسجمهور روسیه به پایان رسید.
مساله صرفاً به خریدهای کلان تسلیحات ما یا تأسیس کارخانههای تولید آنها محدود نمیشود. این همکاری به ما امکان میدهد که نتایج علوم بنیادی و کاربردی خود را با اتکا به یک بازار یک و نیم میلیارد نفری به یک محصول تجاری تبدیل کنیم؛ در حالی که هند نیز صاحب یک بخش محصولات با فناوری بالا (High-Tech) میشود. نتیجه نهایی این است که موتورهای محرکی برای رشد هر دو اقتصاد ایجاد شده و در پی آن، بنیان یک اتحاد ارگانیک و طبیعی مستحکمتر میگردد.
این دستاورد عظیم در (تقویت) فاعلیت جهانی مستقل روسیه و در تحکیم شرایط امنیتی آن مشهود است.
تحول در روابط با آمریکا: احترام و برابری
دگرگونیهایی تقریباً فراطبیعی در روابط (روسیه) با غرب رخ داده است. برای چندین دهه، کانون اصلی تحلیلها بر یافتن اختلافات میان ایالات متحده و اروپا متمرکز بود؛ اروپایی که روی آن به عنوان یک شریک کاملاً عقلانی و منطقی حساب میشد. اما "سیاست واقعگرایانه" (Realpolitik)، ایدئولوژی را در نظر نگرفته بود: یعنی مبارزه برای حفظ ارزشهای سنتی که در ایالات متحده و شماری از کشورهای اروپایی به پیروزی رسیده است.
این مبارزه (بر سر ارزشهای سنتی)، نظم و آرایش کلی قدرت را به طور کامل دگرگون ساخت. امروزه، ایالات متحده به طور چشمگیری منافع ما را بیشتر لحاظ میکند. نخبگان آمریکا، که خود را متعهد به منافع ملی میدانند، یک بازنگری انتقادی و عمیق در منافع و ظرفیتهای کشورشان را آغاز کردند. این بازنگری، نقاط ضعف و آسیبپذیری آمریکا را آشکار ساخت؛ تا حدی که اتخاذ تدابیری نسبتاً رادیکال و اغلب نامتعارف ضروری شد. نکته اینجاست که در محافل تحلیلی داخلی روسیه، درک دقیق از مشکلات و انگیزههای ترامپ و در نتیجه، ارزیابی واقعبینانه از دامنه اقدامات ممکن او، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. این وضعیت، نیاز مبرم به کارشناسانی را گوشزد میکند که قادر به درک عمیق تفکر ترامپ باشند.
به هر ترتیب، در حال حاضر دولت آمریکایی بر سر کار است که آمادگی دارد تا گفتوگو با روسیه را بر مبنای اصل برابری پیش ببرد و منافع ملی روسیه را لحاظ کند. این یک پیشرفت چشمگیر محسوب میشود؛ نه صرفاً در مقایسه با دوران ریاست جمهوری کلینتون، که مادلین آلبرایت به من گفت: «منافع ملی روسیه، محدود به مرزهای جغرافیایی آن است.» بلکه این وضعیت، حتی نسبت به موضع رئیسجمهور بوش پسر نیز یک جهش بزرگ به شمار میآید. نماینده ویژه او، توماس گراهام، به من اظهار داشت که در تعامل سیاسی با روسیه «احترام ممکن است، اما برابری مطلقاً خیر.» در این میان، نیازی به یادآوری سیاستهای دولت بایدن نیست، چرا که در آن دوران، منافع و دغدغههای روسیه کاملاً و به وضوح گستاخانه نادیده گرفته میشد.
انعکاس تحول بنیادین در رویکردها و طرز فکر تشکیلات حاکمه آمریکا، در مقاله اخیر توماس گراهام در نشریه معتبر "فارن افرز" مشهود است. گراهام، که پیشتاز جریان واقعگرایان در حزب دموکرات شناخته میشود، اکنون در این مقاله راههای پایان دادن به جنگ اوکراین را بررسی کرده و موضع خود را بر ضرورت لحاظ کردن منافع روسیه و پذیرش اصول برابری استوار ساخته است.
من معتقدم که همین تحول، یک پیروزی بزرگ برای ماست.
دگرگونی در نقش اروپا و مبارزه برای حاکمیت ملی
نقش اروپا به طور کلی دگرگون شده است؛ به نحوی که در بسیاری از کشورهای آن، ایدئولوژی گلوبالیسم لیبرال و "دولت پنهان" یورو-آتلانتیک (فراآتلانتیک) حکمرانی میکنند. اغلب رهبران اروپایی، برآیند فرآیند طولانی و مداوم "گزینش ایدئولوژیک" هستند.
من بارها متذکر شدهام که رویکرد فعلی اروپا، یک سیاست معمولی، و حتی یک سیاست رادیکال که برخاسته از منافع ملی باشد، نیست؛ بلکه تلاش مذبوحانه و آخرین نفسهای قدرتمندانی است که خود را در بنبست و تنگنا میبینند. آنچه که پس از سال ۲۰۱۴ به عنوان پاسخی به چالش "کریمه" از سوی روسیه، و در راستای پیگیری یک خطمشی ایدئولوژیک برای ترویج ارزشهای لیبرال در جهان آغاز گردید، اکنون تبدیل به یک رویارویی ایدئولوژیک و سیاسی شده است؛ رویارویی که نه تنها "غرب متحد" را از هم گسیخته، بلکه ابعاد داخلی سیاسی نیز پیدا کرده است.
در اروپا، نبردی بسیار شدید برای دستیابی به حاکمیت ملی و حفظ ارزشهای سنتی، در برابر سلطه جزماندیشی و اسطورهسازی لیبرال، آغاز شده است. نیروهای متعهد به منافع ملی در اروپا، منافع کشورهای خود را بازنگری کرده و به درستی دریافتهاند که بهترین ابزار برای خدمت به منافع ملی، همکاری فراگیر اروپا است که شامل بزرگترین کشور اروپا، یعنی روسیه، نیز میشود. در این شرایط، بسیار عجیب و غیرقابل قبول به نظر میرسد که رسانههای ما، نیروهای متعهد به منافع ملی و دارای رویکرد میهنپرستانه اروپا را با برچسب "رادیکالیسم راست" علامتگذاری میکنند. و جالب اینجاست که این رویکرد تنها توسط "عوامل بیگانه" اتخاذ نشده است. زیرا تقلید صرف از کلیشههای دشمنان فکری ما، بهترین راه برای آگاهیبخشی به خوانندگان نخواهد بود.
این ملاحظه (انتقاد از برچسبزنی رسانهها) از آن رو نیز اهمیت دوچندان پیدا میکند که نیروهای سیاسی مورد بحث (نیروهای میهنپرست) در حال تبدیل شدن به رهبران کشورهای خود هستند. حزب «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) از ائتلاف دموکرات و سوسیالمسیحی (CDU/CSU) پیشی گرفته و به محبوبترین حزب (در آلمان) تبدیل شده است. همچنین، گزارشهایی منتشر شده است مبنی بر اینکه کسبوکارهای بزرگ ایالت بایرن در حال گفتوگو با حزب AfD در مورد راههای برون رفت از بحران هستند.
حزب «اصلاحات بریتانیا» به رهبری «نایجل فاراژ» نیز در بریتانیا پیشتاز شده است. انتخابات پارلمانهای اسکاتلند و ولز در بهار ۲۰۲۶ برگزار خواهد شد. رهبران حزب کارگر در اسکاتلند و ولز از نخستوزیرِ به شدت منفور میخواهند که در انتخابات آتی شرکت نکند. پیشبینیها درباره پیروزی حزب فاراژ پس از پیروزی چشمگیر آن در انتخابات محلی، زنگ خطر (ناقوس مرگ) برای دولت سِر کییر رادنی استارمر خواهد بود.
اپوزیسیون در برابر دیکتاتوری کمیسیون اروپا در حال رشد است، بالاخره در جمهوری چک هم دولت یورواسکِپتیک (مخالفان اتحادیه اروپا) به قدرت رسید. و این پایان ماجرا نیست.
اما مهمترین مسئله، تعیین سرنوشت مرکز جهانیگرایان لیبرال، یعنی کمیسیون اروپا است. چشمانداز جنگها و عملیات نظامی، به تشدید تنشها دامن میزند. متخصصان معتبر نظامی بر این عقیدهاند که ظرف سه تا چهار ماه آینده، موضوع تبادل اراضی ممکن است به راحتی اهمیت خود را از دست بدهد. منطق این نبرد، در سایه شکست قریبالوقوع رژیم زلنسکی در میادین جنگ، مانند هر منطقی که به «تشدید مبارزه طبقاتی» میانجامد، منجر به بالا رفتن ریسکها و اتخاذ تصمیمات ماجراجویانه شده است.
به دنبال امتناع ایالات متحده از تأمین مالی جنگ و بهطور خاصتر، از پشتیبانی «حکومت نظامی فاسد»، پرسش اصلی این بود که: "پس منبع مالی کجاست؟" .
کشورهای بسیار کمی حاضرند از بودجههای ملی خود برای مخارج جنگ هزینه کنند. تقریباً تمامی کشورها با مضیقه بودجهای، و حتی بحران مالی، دستوپنجه نرم میکنند. قطع این شریان حمایتی به معنای سقوط رژیم در کمتر از شش ماه خواهد بود. اما در عین حال، این اتفاق به منزله فروپاشی تمام سیاستهای فون در لاین، و نابودی کارنامه فردی او در کنار کل مسیر فکری و ایدئولوژیکش خواهد بود.
موشها (افراد فرصت طلب)، موجودات خلاقی هستند. برای نجات خود راهی پیدا کردهاند: سرقت ذخایر ارزی مسدود شده روسیه. اما مشکل اینجاست: هیچکس نمیخواهد قربانی و مقصر نهایی این ماجرا باشد. مصادره این ذخایر، طبق تمام موازین بینالمللی، یک سرقت محسوب میشود.
دولت بلژیک موضعی سختگیرانه اتخاذ کرد: تضمینهای الزامآوری برای بازگرداندن این پولها، در صورت مطالبه روسیه، ارائه دهید.
این پول متعلق به مردم روسیه است. اما چنین تضمینهایی در واقع تعهدات بودجهای هستند. چه کسی حاضر است چنین تعهدی بدهد؟ در این شرایط، فون در لاین به این نتیجه رسید که راه گریز نجاتبخشی در برابر مخالفتها و جلوگیری از این سرقت پیدا کرده است. در معاهده بنیادی رُم، هنجاری وجود دارد که بیان میکند در شرایط اضطراری اقتصادی، اجماع آرا مورد نیاز نیست و تنها اکثریت واجد شرایط کافی است. اما بلژیک از پیش تهدید کرده است که در صورت مجبور کردن این کشور به مصادره داراییهای روسیه، علیه کمیسیون اروپا به دادگاه شکایت خواهد کرد.
حقوقدانان پی در پی در حال ارزیابی هستند: وضعیت رژیم اوکراین به هیچ وجه یک وضعیت اضطراری برای اروپا نیست. اقدامات فون در لاین تخطی آشکار از اختیارات است که خود میتواند منجر به پیگرد کیفری شود. علاوه بر این، علیه دولتهایی که به سرقت این داراییها رأی دهند، در دادگاههای ملی نیز اتهاماتی مطرح خواهد شد. این چشمانداز، سرآغاز فروپاشی دیکتاتوری یوروآتلانتیک است.
گیلاس روی کیک: تحریک ترامپ
در گزارش مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده، تالسی گابارد (Tulsi Gabbard) که از طرفداران قدیمی و پرشور زلنسکی است، گزیدههایی از اظهارات رسانههای طرفدار دولت اوکراین در مورد طرح صلح آمریکا ارائه شده است. در این اظهارات، حملات شخصی علیه رئیسجمهور ترامپ وجود دارد که به دلایل ملاحظات اخلاقی امکان نقل قول از آنها وجود ندارد. سخت بود که راهی بهتر از این برای تحریک ترامپ پیدا کرد که نسبت به چنین مسائلی بسیار حساس است. اما این موضوع برای وکلای اروپایی زلنسکی نیز تبعات خواهد داشت. تلاشهای ما در حال حاضر بخشی از پیروزی شده است. تنها کار باقی مانده، پیروزی در صلح است.
[1] چیزی یا کسی که در ظاهر بسیار بزرگ، قدرتمند و باشکوه به نظر میرسد، اما دارای یک نقطه ضعف حیاتی، پنهان و ساختاری است که میتواند به راحتی منجر به فروپاشی کامل آن شود. در روایت مذهبی، شکستن پاهای گِلی، نمادی از سقوط امپراتوریها و قدرتهای بزرگ است.
پایان/













نظر شما