- قفقاز جنوبی در حال حاضر صحنه اصلی رقابت ژئوپولیتیکی میان روسیه و غرب نیست. با این حال، این منطقه به عنوان یکی از پویاترین مناطق اوراسیا، الگویی از تحول در نظم جهانی کنونی است. در این منطقه، تغییرات متعددی در وضعیت نظامی ـ سیاسی موجود رخ میدهد (در پنج سال گذشته، دوبار چنین اتفاقی افتاده است). فرمولهای معمول اتحاد و مشارکت بهطور فعال در حال بازنگری هستند، و این امر تنها شامل بازیگران خارجی نمیشود، بلکه کشورهای قفقاز جنوبی را نیز در بر میگیرد. مراکز قدرت جدید بهتدریج در منطقه شکل میگیرند و قدرتهای قدیمی در تلاشاند تا مزایای ترجیحی خود را حفظ کنند. همزمان، نسخه منطقهای جنگ سرد که در میانه دهه ۲۰۰۰ مشخصه ژئوپولیتیک قفقاز بود (زمانی که رویارویی میان روسیه و غرب ساختار این منطقه را تعیین میکرد)، جای خود را به ترکیبی پیچیدهتر و چندوجهی از رقابت و تقابل میان بازیگران مختلف داده است که از الگوی دوقطبی فراتر میرود.
- پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه برای سالها نفوذ ویژهای هم بر امنیت منطقهای و هم بر فرآیندهای سیاسی داخلی در کشورهای قفقاز حفظ کرده بود. با این حال، در سالهای اخیر، این موقعیت روسیه از سوی بازیگران خارجی، کشورهای همسایه نزدیک یعنی آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و همچنین خودِ کشورهای منطقه به چالش کشیده شده است. سطح رقابت بهطور قابل توجهی افزایش یافته و مسکو ناچار شده است برای حفظ منافع خود در این نقطه استراتژیک از اوراسیا، انعطافپذیری و ابتکار بیشتری از خود نشان دهد.
- فروپاشی ساختاری وضعیت موجود در مناقشه ارمنستان و آذربایجان، به محرکی برای شکلگیری دستور کار سیاسی جدیدی پس از قرهباغ در هر دو کشور تبدیل شده است. در حالی که باکو میکوشد خود را از قیمومیت پیشین میانجیگران یا ناظران روند صلح (چه از سوی غرب و چه از سوی روسیه) رها کند، ایروان در تلاش است مسئولیت شکستها را به مسکو نسبت دهد و در عین حال به دنبال «حامیان» امنیتی جایگزین مانند ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ایران و هند بگردد. در هر دو حالت، روسیه نیاز دارد در شرایطی که تقاضا برای ایفای نقش تضمینکننده نظامی ـ سیاسی و میانجیگر آن رو به کاهش است، به این چالشها بهسرعت و بهموقع پاسخ دهد.
تضادهای فزاینده بین گرجستان و متحدان غربیاش (ایالات متحده، ناتو، اتحادیه اروپا) فرصتهایی برای عادیسازی روابط میان مسکو و تفلیس ایجاد میکند. با این حال، پیشرفت در این مسیر با موانع متعددی مواجه است که نه تنها به ژئوپولیتیک، بلکه به مسائل داخلی سیاسی نیز بازمیگردد. حزب حاکم «رویای گرجستان» توانست پیامدهای بحران انتخاباتی اواخر سال ۲۰۲۴ را کنترل کند، اما نتوانست آن را بهطور کامل حل و فصل کند. نفوذ نیروهای طرفدار غرب در جامعه و نخبگان همچنان باقی است و تعهد مقامات به ایدهها و سیاستهای همگرایی اروپا-آتلانتیک همچنان پابرجاست. تمام این موارد در واقع مانع ایجاد یک گفتگوی کامل و گسترده بین گرجستان و روسیه میشود که فراتر از «تاکتیکهای کسبوکار کوچک» (عمدتاً در حوزه تجارت، گردشگری و آزادسازی ویزا) باشد.
هیچیک از بازیگران خارجی در قفقاز جنوبی (چه بازیگران فرامنطقهای و چه کشورهای همسایه نزدیک آذربایجان، ارمنستان و گرجستان) را نمیتوان به معنای کامل کلمه متحد روسیه دانست. در عین حال، نمیتوان گفت منافع بازیگران خارجی کاملاً همسو با یکدیگر یا با کشورهای منطقه است. مدل بهینه تعامل میان فدراسیون روسیه و بازیگران مختلف در فرآیندهای ژئوپولیتیکی قفقاز میتواند توازن دقیق همراه با تقویت پروژههای مشترک و سودمند متقابل و کاهش خطرات تقابلی (با مدیریت صحیح تعارضات) باشد.
۱- تغییرات در چشمانداز ژئوپولیتیکی قفقاز جنوبی
در اوایل و میانه دهه ۲۰۰۰، قفقاز جنوبی عملاً بستر اصلی رویارویی میان روسیه و غرب بود. در این منطقه از اوراسیا، نه تنها درگیریهای قومی-سیاسی پراکنده رخ داد، بلکه کل «نظم بلشویکی» ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ـ که مرزهای شکلگرفته در دوران شوروی را به عنوان مرزهای غیرقابلتغییر میان کشورهای مستقل پساشوروی به رسمیت میشناخت ـ عملاً دستخوش تغییر شد. با رد اصل «uti possidetis juri» (اصلی حقوقی مبنی بر حفظ مرزهای موجود)، سیاستمداران آمریکایی و اروپایی این را تهدیدی برای تثبیت برتری خود در اوراسیا میدیدند و در گسترش ارضی منافع روسیه، نگران خطر یکپارچگی مجدد اوراسیا تحت نفوذ مسکو بودند. هیلاری کلینتون، که از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ وزیر امور خارجه آمریکا بود، این روند را «بازشورویسازی» نامید.
از حدود سالهای ۲۰۱۴–۲۰۱۵، تمرکز رقابت ژئوپولیتیکی میان واشنگتن، متحدان اروپاییاش و روسیه از قفقاز به سمت اوکراین و خاورمیانه تغییر کرد. با این حال، در سالهای بعد، این منطقه یکی از پرتنشترین مناطق فضای پساشوروی باقی ماند.
امروزه بسیاری از مشکلات اوراسیا با تأثیر درگیری نظامی-سیاسی در اوکراین مرتبط است. این موضوع دلایل قوی دارد. به عنوان مثال، گرجستان سیاست خارجی خود را به شکل قابل توجهی تغییر داده، زیرا به تعبیر مکی بوچوریشویلی، وزیر امور خارجه این کشور، نمیخواست «با اوکراین در یک قطار سوار شود». تمرکز روسیه در اوکراین ناگزیر بر روند درگیری ارمنستان و آذربایجان تأثیر گذاشت. این موضوع تا حد زیادی حمله باکو با حمایت کامل آنکارا و تمایل ایروان به «کاهش ریسکها» و تنوعبخشی به روابط بینالمللی را توضیح میدهد که در نهایت تأثیر تجمعی داشت و باعث کاهش نقش انحصاری روسیه در فرایندهای منطقهای قفقاز شد.
با این حال، باید برخی ملاحظات را نیز اضافه کنیم. بحران نظامی-سیاسی اوکراین، مشکلات امنیتی حاد در قفقاز جنوبی و مسائل اقتصادی منطقه را به وجود نیاورده است. این مشکلات مدتها پیش از « یورومیدان»، درگیری در دونباس و حتی پیش از آغاز عملیات ویژه نظامی در اوکراین وجود داشتند. این مسائل منطق و عوامل خاص خود را داشتند که مستقیماً با تحولات اوکراین مرتبط نبودند.
در پنج سال گذشته، وضعیت نظامی-سیاسی موجود در قفقاز جنوبی دو بار تغییر کرده است. توازن قدرتی که بیش از یکچهارم قرن برقرار بود، دیگر وجود ندارد. آذربایجان پس از روسیه، دومین کشور در فضای پساشوروی شد که موفق به یکپارچهسازی منطقه جداییطلب شده است، هرچند که قالبهای الحاق قرهباغ و چچن تفاوتهای قابل توجهی دارند. در همین حال، تلاش باکو برای بازگرداندن تمامیت ارضی کشور با حمایت کامل ترکیه همراه بود. حمایت فعال نظامی، دیپلماتیک، اقتصادی-اجتماعی و اطلاعاتی ترکیه نه تنها موقعیت آذربایجان را تقویت کرد، بلکه نفوذ آنکارا در قفقاز جنوبی را نیز افزایش داد. این امر در تقویت روابط راهبردی آذربایجان و ترکیه، تشدید پروژه یکپارچگی سازمان کشورهای ترک و همچنین افزایش فشار بر ارمنستان برای تضمین شرایط به نفع باکو در جریان تهیه توافق صلح، نمود یافت.
بنابراین، تغییر وضعیت نظامی-سیاسی موجود پیامدهای چندعاملی داشت. اول اینکه، نشاندهنده تقویت مواضع ترکیه در قفقاز بود. اگرچه ترکیه عضو ناتو و دارای دومین ارتش بزرگ در این ائتلاف است، اما در قفقاز عمدتاً به طور مستقل عمل کرد و اختلافات زیادی (برای مثال در دیدگاه حل مسئله قرهباغ) با ایالات متحده و به ویژه فرانسه به عنوان متحدان راهبردی خود، داشت.
دوم، این تقویت مواضع ترکیه مشکلات قابل توجهی را برای روسیه بهویژه در کنار تناقضات موجود میان مسکو و غرب ایجاد کرد. اگرچه مسکو و آنکارا تلاش میکنند تا قالب «همکاری رقابتی» را حفظ کنند و از عبور از «خطوط قرمز» پرهیز نمایند، اما تقویت موقعیت ترکیه در قفقاز نه تنها به وزن و نفوذ روسیه در امور منطقهای نمیافزاید، بلکه تصویری از آسیبپذیری مسکو و محدودیت منابع آن در منطقه ایجاد میکند.
سوم اینکه، تقویت موقعیت ترکیه در قفقاز، علاقه ایران به قفقاز جنوبی را افزایش داده است. پیشتر، تهران بیشتر بر مشکلات خاورمیانه (عراق، یمن، سوریه) تمرکز داشت، اما پس از سال ۲۰۲۰، جمهوری اسلامی به وضعیت مرزهای میان ارمنستان و آذربایجان توجه بیشتری نشان داد، بهویژه با توجه به چشمانداز باز شدن کریدور زنگزور (راهی که «آذربایجان اصلی» را از طریق منطقه سیونیک در جنوب ارمنستان به نخجوان متصل میکند). هرچند آنکارا به هر نحو ممکن استقلال نظامی-سیاسی خود را از غرب نشان میدهد، اما ایران اقدامات ترکیه در قفقاز را عمدتاً تقویت نفوذ ناتو در نزدیکی مرزهای خود میبیند.
برای ایالات متحده و متحدانش، قفقاز جنوبی همچنان به عنوان منطقهای مهم باقی میماند که قدرت سه «غول اوراسیایی» — ایران، روسیه و ترکیه — در آن به نمایش گذاشته میشود. واشنگتن از ترکیب تلاشهای این کشورها برای کاهش حضور فرامنطقهای بیم دارد. در نتیجه، تمایل به بهرهبرداری از تضادها میان مسکو و آنکارا و همچنین ترکیه و ایران وجود دارد.
همزمان با «غربیشدن» منطقه، روند «شرقگرایی» قفقاز نیز مشاهده میشود. حضور چین و هند در اینجا بیشتر به چشم میآید. چین همکاریهای راهبردی خود را با گرجستان و آذربایجان را گسترش میدهد و هند با نگرانی از تقویت روابط آنکارا-باکو با دشمن راهبردی دهلی، پاکستان، به یکی از تأمینکنندگان اصلی تسلیحات ارمنستان تبدیل شده است. این تمایلات مستقیماً به تقابل روسیه و غرب مرتبط نیستند و منطق و انگیزههای خاص خود را دارند.
بدینترتیب، دستورکار منطقهای به طور قابل توجهی پیچیدهتر شده است. فرمولها و مدلهای آشنا دیگر کارایی ندارند و رقبای جدید به صف قدیمیها افزوده میشوند
۲- روسیه میان ارمنستان و آذربایجان: واقعیت پساقره باغ
برخلاف ترکیه، روسیه سالها سیاست موازنه میان منافع ارمنستان و آذربایجان را دنبال کرده است؛ به گونهای که به عنوان متحد نظامی اصلی ایروان، شریک اقتصادی قابل اعتماد باکو و میانجیگر در روند حل و فصل مناقشه قرهباغ شناخته میشود. اگرچه روسیه و غرب در مورد وضعیت آبخازیا و اوستیای جنوبی و چشماندازهای اروپاآتلانتیکی گرجستان اختلافات جدی داشتند، اما نقش فدراسیون روسیه به عنوان میانجی انحصاری میان باکو و ایروان تا سال ۲۰۲۲ هم در واشنگتن و هم در بروکسل به رسمیت شناخته شده بود.
در هر صورت، مسئله قرهباغ مهمترین ابزار نفوذ روسیه بر نخبگان آذربایجانی و ارمنی بود. اما پس از آغاز جنگ اوکراین، غرب عملاً همکاری خود با روسیه در حل و فصل مناقشه ارمنستان و آذربایجان را متوقف کرد. گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) کاملاً ناکارآمد شد و این موضوع نیز بر رویکرد باکو و ایروان نسبت به مسیر روسیه تأثیر گذاشت.
برای سالها، ارمنستان به عنوان سنگر روسیه در قفقاز جنوبی محسوب میشد (و در بسیاری جهات خود را نیز به این شکل معرفی میکرد). پس از خروج نیروهای روسیه در فراآسیا (مستقر در خاک «گرجستان اصلی») و خاتمه عملیات ایستگاه راداری قبله در آذربایجان، پایگاه ۱۰۲ در گومیری تنها تأسیسات نیروهای مسلح روسیه در بخش جنوبی قفقاز باقی ماند (به جز پایگاههای مشترک در آبخازیا و اوستیای جنوبی که وضعیت آنها تا حدی به رسمیت شناخته شده است).
با این حال، پس از از دست دادن قرهباغ، سیاستهای داخلی و خارجی ارمنستان دستخوش تغییرات بنیادی شدند. تحولات سیاسی درونی ارمنستان امروز تحت تأثیر تمایل دولت نیکول پاشینیان برای بازتعریف پروژه دولتی ارمنستان پساشوروی و جستجوی مشروعیت جدید است. فروپاشی «اجماع قرهباغ» سیاست داخلی ارمنستان را به شدت وابسته به جهتگیری سیاست خارجی و تحولات صحنه بینالمللی کرده است.
حزب قرارداد مدنی و نیکول پاشینیان شخصاً چشماندازهای انتخاباتی خود را با دستیابی به صلح جامع مبتنی بر ایدئولوژی «ارمنستان واقعی» پیوند دادهاند که به معنای کنار گذاشتن ادعاهای سرزمینی و جهتگیری مجدد اولویتها در عرصه بینالمللی است. در تلاش برای فرار از مسئولیت شخصی در برابر شکستها و امتیازدهی به باکو، رهبران ارمنستان به نقد روسیه و پروژههای یکپارچگی اوراسیا بهویژه پیمان امنیت جمعی پرداخته و همزمان ایده «چهارراه صلح» و نزدیکی به ایالات متحده و اتحادیه اروپا را ترویج میکنند.
در ژانویه ۲۰۲۵، ایروان منشور شراکت استراتژیک با واشنگتن را امضا کرد و در آوریل، لایحه پیوستن به اتحادیه اروپا تصویب شد. اگرچه وزارت امور خارجه تأکید میکند که این ابتکار خود فرایند اروپایی شدن نیست و تنها «بازتاب نظر شهروندان» است، اما این گام نمادین است. سفرهای وزرای خارجه ارمنستان (آرات میرزویان) و روسیه (سرگئی لاوروف) به ترتیب در ژانویه و مه ۲۰۲۵ به مسکو و ایروان، تلاشهایی برای جلوگیری از روندهای منفی در روابط دوجانبه بود. با این حال، این اقدامات مشکلات سیستمی به وجود آمده در روابط پس از از دست دادن قرهباغ، که کنترل آن در ارمنستان با اتحاد استراتژیک روسیه و ارمنستان گره خورده بود، را حل نمیکند.
یافتن و توجیه دلایل حفظ این قالب در شرایط جدید بسیار اهمیت دارد، به ویژه در شرایطی که غرب ضمانتها و چشماندازهای روشنی ارائه نمیدهد و حضور چشمگیر روسیه در اقتصاد ارمنستان و همچنین تأثیرگذاری مشارکت ایروان در اتحادیه اقتصادی اوراسیا نیز نباید نادیده گرفته شود. در سال ۲۰۲۴، حجم تجارت ارمنستان بیش از ۳۰.۱ میلیارد دلار بود که ۴۲ درصد آن مربوط به اتحادیه اقتصادی اوراسیا است، در حالی که سهم اتحادیه اروپا تنها ۷.۷ درصد است.
آذربایجان برخلاف ارمنستان، سنتاً مسیر محتاطانهتری را دنبال کرده و سعی دارد بین روسیه و غرب، ترکیه، ایران و اسرائیل تعادل برقرار کند. در شرایط سردی شدید روابط روسیه و ارمنستان و با توجه به بیطرفی مؤثر مسکو در درگیریهای نظامی میان باکو و ایروان در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳، به نظر میرسید که روسیه و آذربایجان به سمت نزدیکی حرکت میکنند. نشانهای از این روند، امضای اعلامیه همکاری مسکو در ۲۲ فوریه ۲۰۲۲ بود که دقیقاً روز بعد از به رسمیت شناختن رسمی جمهوریهای خلق دونتسک و لوهانسک توسط روسیه و دو روز پیش از شروع عملیات ویژه نظامی انجام شد.
اما در عمل، طرح «جبران ژئوپلیتیکی» با «باکو به جای ایروان» کارآمد نبود. از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۵، آذربایجان روابط بسیار نزدیکتری با ترکیه برقرار کرد که نماد آن «اعلامیه شوشا» بود. این اعلامیه، روابط دو کشور را به سطحی جدیدی از جمله شامل تعهدات نظامی متقابل در صورت وقوع درگیری با کشورهای ثالث رتقاء داد. تراژدی آکتائو (سقوط هواپیمای شرکت هواپیمایی آذربایجان) که در آن، باکو رسماً روسیه را مقصر دانست، نشاندهنده ابهام در روابط دوجانبه و شکنندگی شراکت راهبردی میان آذربایجان و روسیه بود.
اما خود این حادثه غمانگیز، تضادهای موجود را آشکار نکرد. در جنگ اوکراین، آذربایجان سیاستی را دنبال کرد که با منافع مسکو همسو نبود. همین موضوع درباره تعامل آذربایجان با غرب نیز صدق میکند. با اینکه آذربایجان، ایالات متحده و اتحادیه اروپا را به دخالت در فرآیندهای سیاسی داخلی خود متهم میکند، اما در عین حال در پروژههای انرژی مشترک با کشورهای غربی و شرکتهای آنها مشارکت دارد و عملاً بهعنوان رقیب مستقیم روسیه ظاهر میشود. با وجود این، مسکو و باکو هنوز فرصتها و منابعی برای ارتقای همکاریهای دوجانبه سودمند دارند. هر دو کشور به توسعه روابط تجاری و اقتصادی، همکاری در دریای خزر و مبارزه با اسلامگرایی رادیکال در مرزهای داغستان علاقهمندند. وابستگی فزاینده آذربایجان به ترکیه، رهبران این کشور را مجبور میکند تا در مسکو به دنبال شراکتهایی باشند تا توازن و کنترلهایی در برابر احتمال سلطه سیاسی ترکیه ایجاد کنند.
۳- روسیه — گرجستان: چشماندازها و محدودیتهای عادیسازی
روابط روسیه و گرجستان یک نابهنجاری ژئوپولیتیکی دارد. از یک سو، در سپتامبر ۲۰۲۵، ۱۷ سال از قطع روابط دیپلماتیک بین این دو کشور میگذرد. گرجستان روسیه را کشور اشغالگر قلمداد میکند که قلمروهایش را اشغال کرده است. گرجستان مشتاق پیوستن به ناتو و اتحادیه اروپا است و در حال حاضر نامزد عضویت در اتحادیه اروپا و ویزای شینگن بدون ویزا است. در عین حال، فدراسیون روسیه یکی از مهمترین شرکای تجاری و اقتصادی تفلیس به شمار میرود. بر اساس آمار ملی گرجستان، روسیه در جایگاه سوم کشورهای واردکننده اصلی و چهارم صادرکنندگان قرار دارد. در سال ۲۰۲۴، گرجستان به شدت میزان تأمین گاز روسیه را افزایش داد که حجم آن به بالاترین حد خود از سال ۲۰۰۹ رسید. اگرچه در اواخر ۲۰۲۴ تا اوایل ۲۰۲۵ حجم حوالههای مالی از روسیه به گرجستان کاهش یافت، روسیه هنوز پس از ایالات متحده و ایتالیا، در رتبه سوم ارسالکنندگان پول به گرجستان قرار دارد.
بخش عمدهای از این روند ناشی از عوامل اقتصادی است که تفلیس را واداشت پس از آغاز جنگ اوکراین و باز شدن جبهه دوم علیه روسیه، حمایت قطعی از اوکراین را کنار بگذارد. فرصتهای جدیدی برای عادیسازی روابط دوجانبه پس از کارزار پارلمانی ۲۰۲۴ پدید آمد. ایالات متحده و اتحادیه اروپا از به رسمیت شناختن نتایج انتخابات خودداری کردند و دولت و حزب حاکم را به جعل آرا، تصاحب قدرت و «دور شدن از دموکراسی» و «انتخاب اروپاآتلانتیکی» متهم کردند. تفلیس نیز در پاسخ، مذاکرات مربوط به یکپارچگی اروپایی را متوقف کرد، در حالی که منشور شراکت استراتژیک با ایالات متحده که در ژانویه ۲۰۰۹ امضا شده بود، به ابتکار واشنگتن معلق شد.
بنابراین، با توجه به وضعیت فعلی، این گرجستان نیست که به دنبال فاصله گرفتن از غرب است، بلکه اقدامات غرب، به ویژه عدم تمایل آن برای بهرسمیت شناختن پیروزی حزب حاکم در انتخابات، موضع گرجستان را رادیکال کرده است. با این حال، به نظر نمیرسد شکاف بین گرجستان و غرب فرآیندی غیرقابل بازگشت باشد. مقامات تفلیس همچنان به دونالد ترامپ مراجعه میکنند، در نشستهایی که اتحادیه اروپا برگزار میکند شرکت میکنند (برای مثال، در کنفرانس جامعه سیاسی اروپا در تیرانا در تاریخ ۱۶ می ۲۰۲۵). آنها همچنین اشغال آبخازیا و اوسیتیای جنوبی توسط روسیه را محکوم میکنند.
مقامات گرجستان به چهار دلیل اصلی نمیتوانند به طور علنی مسیر همراستای با غرب را رد کنند:
۱. حزب رویای گرجستان با کسب ۵۳.۹۴ درصد آرا پیروز انتخابات شد. اما چهار ائتلاف مخالف که از حد نصاب انتخاباتی عبور کردند، به طور جمعی ۳۷.۷۸ درصد آرا را به دست آوردند. عدم تمایل آنها به پذیرش نتایج انتخابات و عدم شرکت سه ائتلاف در فعالیتهای پارلمان، اصل موضوع را تغییر نمیدهد. تقاضای جدی برای مسیر اروپاآتلانتیک در میان جامعه و نخبگان سیاسی وجود دارد.
۲. همه اعضای اتحادیه اروپا و ناتو سیاست گرجستان در ترکیب ادغام اروپاآتلانتیک با خودمختاری سیاسی داخلی را رد نمیکنند. مجارستان، اسلواکی و ترکیه از حزب رویای گرجستان حمایت میکنند. بنابراین این باور وجود دارد که ممکن است نگرش در داخل اتحادیه اروپا و ناتو تغییر کند.
۳. مقامات گرجستان و روسیه درک متفاوتی از عادیسازی روابط دارند. برای حزب رویای گرجستان، کنار کشیدن روسیه از حمایت از آبخازیا و اوستیا پیششرط بدیهی و تقریباً اصلی است. در بسیاری موارد، مقامات گرجستان با پیوند سختگیرانه اختلافات سرزمینی به چشمانداز حل و فصل روابط با روسیه، فضای مانور خود را محدود کردهاند.
۴. تفلیس به دنبال جبران آن چیزی در شرق است که در غرب از دست داده است. در سپتامبر ۲۰۲۳، گرجستان معافیت ویزا برای شهروندان چین را تصویب کرد و در فوریه ۲۰۲۴، چین اجازه اقامت سی روزه بدون ویزا به شهروندان گرجستانی داد. در سطح رسمی، روابط گرجستان و چین به عنوان استراتژیک توصیف شد. برای تفلیس، پکن شریک جالبتوجهتری است، زیرا جمهوری خلق چین برخلاف فدراسیون روسیه «تمامیت ارضی» گرجستان را بهرسمیت میشناسد.
۴- روسیه در قفقاز جنوبی: مانور پیچیده
قفقاز جنوبی در حال تغییرات چشمگیری است. پنج سال پیش میشد این منطقه را نه فقط منطقهای با منافع ویژه، بلکه حوزه نفوذ اولویتدار روسیه دانست. این وضعیت غیررسمی مسکو در منطقه، با رویدادهای متعددی آزموده شده است؛ از جنگ پنجروزه ۲۰۰۸ گرفته تا کارزار دوم قرهباغ که برای نخستین بار پس از فروپاشی شوروی منجر به استقرار صلحبانان در منطقه ناگورنو-قرهباغ شد.
در چند سال اخیر وضعیت بهطور قابل توجهی تغییر کرده است. کشورهای منطقه، حتی متحدان سابق مطمئن مانند ارمنستان، به دنبال تعدیل رویکردهای سیاست خارجی و کاهش نفوذ روسیه هستند، در حالی که بازیگران خارجی عمدتاً به دنبال تضمین مزیت ترجیحی خود در قفقاز جنوبیاند. طرح ژئوپولیتیکی منطقه رنگارنگتر شده است. این شامل تقابل قدیمی بین روسیه و غرب و همچنین عناصری از تقابلهای جدیدی است که به دستورکار پیشین و وضعیت نظامی-سیاسی سابق مربوط نمیشود. گسترش حضور چین و هند و افزایش نفوذ ترکیه و ایران تنها به طور غیرمستقیم با رقابت روسیه و آمریکا برای نفوذ در اوراسیا مرتبط است.
با این حال، هیچکس نباید خیال کند که روسیه از قفقاز خارج میشود. در دوران فروپاشی شوروی و پس از آن، مسکو نفوذ خود را در این منطقه استراتژیک کاهش داد و دوباره به منطقه بازگشت. در اواخر دهه ۱۹۸۰، مشکل اصلی قفقاز ارمنستان بود که با خواستههای حداکثری برای اجرای «میاتسوم» (تعیین جمهوری ارمنی و منطقه ناگورنو-قرهباغ) به یک عامل بحرانساز تبدیل شده بود. اوایل دهه ۱۹۹۰ این مسئله مانع شکلگیری ائتلاف نظامی-سیاسی ارمنستان و روسیه نشد که امروز در حال بازاندیشی و راهاندازی مجدد است.
در عین حال، آذربایجان رقیب کلیدی روسیه در منطقه محسوب میشد (نیروهای نظامی روسیه زودتر از گرجستان، کشورهای بالتیک و آلمان از این جمهوری خارج شدند). اما پس از سال ۲۰۰۱، مسکو و باکو به نوعی همزیستی مسالمتآمیز دست یافتند. در آگوست ۲۰۰۸، روابط روسیه و گرجستان به نظر میرسید که برای همیشه خراب شده است. اما به زودی تماسهای اقتصادی متقابل مفید، موضوع عادیسازی را مطرح کرد که امروزه واضحتر میشود و حداقل یک پنجره فرصت جدید باز شده است.
تمام این فرصتها بدون توجه به منافع بازیگران خارجی غیرقابل تصور است. مسکو، آنکارا و تهران تمایل دارند قالب «۳+۳» را ترویج کنند که حل مشکلات کلیدی قفقاز را در فضای اوراسیایی بدون جذب بازیگران فرامنطقهای فراهم میکند. اما این قالب که هم پتانسیل و هم چشمانداز دارد، اکنون با عوامل زیادی محدود شده است. این عوامل شامل عضویت ترکیه در ناتو، روابط حلنشده روسیه و گرجستان و درگیری ارمنستان و آذربایجان است که حتی در دوران پساقراباغ به طور کامل حل نشده (توافق صلح امضا نشده و مرزبندی و تعیین محدوده مرز به پایان نرسیده است). در هر صورت، مهم است که قالب (۳+۳) بر تناقضهای موجود ترجیح داده شود و آن را به عنوان جایگزینی برای وضعیت قفقاز جنوبی که از بیرون منطقه تحمیل میشود، ترویج کرد.
تا سال ۲۰۲۲، جهت قفقازی در روابط بین روسیه و غرب ترکیبی از همکاری و رقابت بود، اما امروزه این منطقه به عرصه رویارویی تبدیل شده است. یادآوری عوامل زمینهای مهم است.
اگر روابط روسیه و آمریکا در سطح جهانی واقعگرایانهتر شود، بسیاری از مسائل مربوط به مشکلات مختلف منطقهای حداقل در چارچوب مدیریت بحران و کاهش تنش نیز آسانتر قابل حل خواهند بود.
با این حال، بازیگران فرامنطقهای محدود به آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو نیستند. چین، هند، پاکستان، اسرائیل و کشورهای عربی نیز با علاقه به قفقاز نگاه میکنند و هنوز تمام ظرفیتهای خود را اینجا به کار نگرفتهاند. این تازه آغاز است و باید همین امروز این عوامل و همچنین افزایش فعالیت ناتو را در نظر گرفت. در این زمینه، واضح است که مسکو باید در شرایط دشوارتری عمل کند، در میان تعداد بیشتری از طرفها با منافع جداگانه، و در رقابت فزاینده میان پروژههای مختلف که اغلب همراستا نیستند و حتی مستقیماً در تضاد با هم هستند. اما نظم جهانی در حال تحول و استقرار چندقطبی دقیقاً چنین فرآیندی است. اجتناب از درگیری مستقیم، ایجاد تعادل میان منافع مختلف، وفاداری به منافع خود — بدون ایجاد ائتلافهای قوی، اما با همکاری هدفمند و واقعگرایانه با سایر بازیگران — مهمترین اولویت روسیه در یکی از مناطق کلیدی خارج نزدیک است.
نویسنده: سرگئی مارکدونوف، دکترای تاریخ، رئیس برنامه تحقیقاتی «نقش سیاسی جدید کشورهای پساشوروی»، محقق برجسته در موسسه مطالعات بینالمللی دانشگاه MGIMO، سردبیر مجله تحلیلهای بینالمللی
منبع: ایراس
پایان/
نظر شما