به گزارش تحریریه، جین کان رونگ(金灿荣)، کارشناس روابط بینالملل و یکی از متخصصان برجسته سیاست خارجی چین، با اشاره به تجربیات تاریخی این کشور تأکید کرد که صلح پایدار تنها در سایه قدرت و آمادگی نظامی به دست میآید.
پس از «جنگ دفاعی علیه ویتنام»، ارتش چین عملاً دیگر درگیر نبرد بزرگ و تمامعیاری نشده است. اینکه کشوری در ابعاد چین بتواند بدون ورود به جنگهای بزرگ مسیر ظهور و قدرتیابی خود را طی کند، دستاوردی خارقالعاده است؛ حتی خارجیها نیز با تحسین از آن یاد میکنند.
جمعیت چین تقریباً یکپنجم کل جمعیت جهان را تشکیل میدهد. بنابراین، هر گامی که مردم چین در ارتقای سطح زندگی خود بردارند، عملاً به معنای پیشرفت کل بشریت نیز هست.
ژانگ بایجیا، معاون سابق دفتر پژوهش تاریخ حزب کمونیست چین، جملهای معروف دارد: «خود را تغییر بده، تا جهان را تحت تأثیر قرار دهی.» این زاویه نگاه بسیار ارزشمند است. کشورهایی مانند قطر یا لوکزامبورگ با وجود آنکه از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی بسیار ثروتمندند، اما به دلیل کوچکی ابعاد ملی، تغییرات درونیشان تأثیر چندانی بر نظام جهانی ندارد. چین اما داستانی کاملاً متفاوت دارد؛ این کشور با عظمت و گستردگی خود، هرگاه دستخوش تغییر شود، بازتاب آن در سراسر جهان احساس خواهد شد.
در مجموع، اصلاحات و سیاست درهای باز چین نهتنها سهمی بزرگ در توسعه اقتصادی بشر داشته، بلکه خیزش مسالمتآمیز چین بهعنوان یکی از عوامل مهم تقویت صلح جهانی نیز قابل چشمپوشی نیست.
خوشبینی خطرناک: وقتی دشمن در چشم برخی فرماندهان نیز وجود ندارد
با وجود تمام دستاوردهای ارزشمند، واقعیت این است که چهل سال دوری از جنگ برای چین تبعات منفی نیز به همراه داشته است. یکی از بارزترین پیامدهای آن، شکلگیری نوعی صلحگرایی افراطی است؛ به بیان تندتر، جامعه تا حدی به «بیماری صلح» مبتلا شده است. بسیاری از مردم صلح را امری طبیعی و مسلم میپندارند و باور دارند که چین باید بدون هیچ قید و شرطی در فضای صلحآمیز باقی بماند.
استاد جین یینان در کتاب خود با عنوان «ذهنیت بَرنده» نمونهای هشداردهنده را یادآوری میکند: پیش از بحران جزایر دیاویو و هوانگیان در سال ۲۰۱۲، برخی فرماندهان ارشد ارتش مدعی بودند که چین دیگر هیچ دشمنی در برابر خود ندارد. آنان میگفتند: «آمریکا دشمن نیست، ژاپن دشمن نیست، و تایوان بخشی از چین است؛ چینی هرگز با چینی نمیجنگد.» این طرز فکر، به ظاهر آرامبخش، اما در واقع نشانگر نوعی خوشبینی خطرناک بود.
امروزه نیز نمونههای مشابهی به چشم میخورد. برخی، سیاست پکن در قبال تایوان را آگاهانه یا ناخودآگاه تحریف میکنند. آنها تنها بر شعار «اتحاد مسالمتآمیز، یک کشور دو نظام» تأکید میکنند، اما بخش کلیدی سیاست مرکزی یعنی «هرگز تعهد نمیدهیم که از گزینه استفاده از زور چشمپوشی کنیم» را نادیده میگیرند. اینگونه تحریفها و غفلتها، بهراستی نگرانکننده است و این پرسش اساسی را به میان میآورد: آیا در جامعه چین گرایش به صلحگرایی بیش از اندازه پررنگ نشده است؟
صلحطلبی سادهاندیشانه به ابزار دشمن بدل میشود
بیگمان، صلح زیربنای رونق اقتصادی و توسعه اجتماعی است. پیشرفت چین بهشدت نیازمند محیطی آرام و باثبات است و از همین رو، ملت چین همواره صلح را ارج نهاده و پاس داشتهاند. اما نباید فراموش کرد که صلح هرگز هدیهای رایگان از سوی دیگران نیست؛ صلح چیزی است که تنها با قدرت ملی، بازدارندگی نظامی و پایداری در مبارزه میتوان آن را تضمین کرد.
جهان امروز در وضعیتی بهسر میبرد که نمیتوان آن را آرام دانست. روابط چین و آمریکا دیگر ترکیبی از «رقابت و همکاری» نیست، بلکه وارد مرحلهای از رقابت همهجانبه و ساختاری شده است. شرایط منطقهای و بینالمللی بهگونهای پیچیده است که بسیاری از تحلیلگران در داخل و خارج هشدار میدهند: خطر شعلهور شدن جنگ جهانی سوم کاملاً واقعی است.
در چنین فضایی، اگر ما تنها به تکرار شعار صلح بسنده کنیم و در عمل «سلاحها را کنار بگذاریم» و «اسبهای جنگی را در چراگاه رها کنیم»، این رویکرد بیش از آنکه نشانه عقلانیت باشد، نشانگر سادهلوحی است. در معنای عمیقتر، این نوع نگاه چیزی جز تسلیمطلبی پنهان نیست. اگر چنین اندیشهای به درون ارتش راه یابد و روحیه هوشیاری، بازدارندگی و آمادهباش نیروهای مسلح را تضعیف کند، آنگاه کشور در لحظات بحرانی بهای سنگینی خواهد پرداخت.
باید توجه داشت که کسانی که یکسره ندای صلح سر میدهند، الزاماً نیت سوء ندارند. بسیاری از آنها خود را انسانهایی خردمند، منطقی، بیطرف و واقعبین میپندارند. اما مشکل اینجاست که این نوع سادهاندیشی، خواه ناخواه، به ابزاری برای نیروهایی با اهداف پنهان و خصمانه تبدیل میشود. در عمل، چنین افراد یا گروههایی بدون آنکه بدانند، زمینهساز تضعیف امنیت ملی میشوند و در نهایت به مهرههای بیجیره و مواجب دیگران بدل میگردند.
در یکی از واحدهای نیروی موشکی ارتش چین، گروهان نگهبان تمرینهایی همچون آمادگی جسمانی در شرایط سخت، بقا در میدان، تیراندازی ویژه و شناسایی مواضع را برگزار کرد تا توان دفاعی نیروها در میدان نبرد تقویت شود. (منبع تصویر: روزنامه ارتش)
من متوجه شدهام که امروز افکار عمومی در چین بهطور کلی در مسیر درستی حرکت میکند. اما باید اذعان کنم که در طول بیش از چهار دهه گذشته، صلحگرایی افراطی در جامعه ما انباشته شده و این یک «بیماری مزمن» است که بهآسانی درمانپذیر نیست. هم دولت و هم مردم باید با رویکردی جدیتر و ارادهای قویتر برای درمان این بیماری اقدام کنند؛ در غیر این صورت، اگر بحرانی فرا برسد و این بیماری همچنان پابرجا بماند، چین ناگزیر متحمل خساراتی سنگین خواهد شد و مردم نیز گرفتار رنج و فاجعهای عظیم خواهند گشت.
دنیا پیچیده است و ما در چارچوب نظریههای انتزاعی زندگی نمیکنیم. ما باید بر اساس واقعیتها عمل کنیم، نه بر پایه قالبهای تئوریک. حزب کمونیست چین در تاریخ خود بهای سنگینی برای غلبه نظریه بر واقعیت پرداخته است. نمونه بارز آن خط مشی وانگ مینگ بود؛ خطی که با تکیه بر تئوری، واقعیتهای عینی را نادیده گرفت و ارتش سرخ را با شکستهای سنگین روبهرو ساخت، تا جایی که نیروی اصلی ارتش مرکزی نزدیک بود کاملاً نابود شود.
خط مشی وانگ مینگ (王明) یکی از مسیرهای فکری حزب کمونیست چین در دهه ۱۹۲۰ و ۳۰ بود که توسط وانگ مینگ، رهبر جوان حزب و طرفدار سرسخت مارکسیسم شوروی، مطرح شد. او تلاش میکرد تجربه انقلاب شوروی را در چین پیاده کند و تصمیمگیریها را بدون توجه به شرایط واقعی اجتماعی، اقتصادی و نظامی کشور، بر پایه نظریههای ایدئولوژیک صرف قرار دهد. این رویکرد باعث شد ارتش سرخ چین در میدانهای نبرد آسیب ببیند و منابع انسانی و مادی هدر رود، تا جایی که بخش عمدهای از نیروی اصلی ارتش در معرض خطر نابودی قرار گرفت. خط مشی وانگ مینگ نمونهای کلاسیک از پیروی کورکورانه از تئوری و غفلت از واقعیتهای عملی در سیاست و سازماندهی نظامی است و بخش مهمی از تاریخ اولیه حزب کمونیست چین به شمار میرود.
در آن لحظه حیاتی، این مائو تسهتونگ بود که ارتش سرخ را از نابودی نجات داد. چرا او توانست در بحرانیترین زمان، حزب، ارتش و انقلاب را از سقوط برهاند؟ زیرا بر اصل «عمل بر پایه حقیقت و واقعیت» پای فشرد.
من بارها به آکادمی یوئهلو در استان هونان رفتهام؛ جایی که اندیشه «عمل بر اساس حقیقت» زاده شد. هر بار که به لوح «بر اساس واقعیتها عمل کن» در آنجا مینگرم، عمیقاً تحت تأثیر قرار میگیرم و به یاد میآورم که تنها با پایبندی به این اصل است که میتوان از تکرار خطاهای گذشته پرهیز کرد.
یوئهلو یکی از قدیمیترین و مشهورترین آکادمیهای کنفوسیوسی چین است که در استان هونان و شهر چانگشا واقع شده و بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت دارد. این آکادمی محل تدریس، تحقیق و پرورش اندیشمندان و سیاستمداران چینی بوده است. در آکادمیها و معابد چین معمولاً لوحهای سنگی یا چوبی با شعارهای فلسفی یا اخلاقی نصب میشدهاند تا مفاهیم مهم را یادآوری کنند.
از منظر اندیشه عمل بر پایه حقیقت، باید بگویم که اوضاع جهان امروز بهغایت خطرناک است. در حال حاضر، غرب همچنان در بسیاری از عرصهها دست بالا را دارد و فرهنگی که بر پایه اصل «ضعیف خوراک قوی است، و تنها شایستگان بقا مییابند» بنا شده – همان فرهنگ دزدان دریایی– نفوذ و اثرگذاری بیشتری دارد.
واقعیت جهان بهمراتب بیرحمتر و خشنتر از آن چیزی است که غرب در قالب ارزشهای جهانشمول بستهبندی و تبلیغ میکند. اگر نخبگان فریب این ظواهر را بخورند و در مسئله جنگ و صلح بهطور کامل به صلحگرایی تن دهند، این رویکرد چیزی جز بیمسئولیتی سنگین در برابر کشور نخواهد بود و حتی میتواند به پیامدهایی مرگبار بینجامد.
حکیمان قدیم گفتهاند: «اگر کشوری بزرگ باشد ولی شیفته جنگ گردد، به نابودی کشیده میشود؛ و اگر جهانی آرام باشد اما مردم جنگ را فراموش کنند، خطر حتمی است.» ملت چین در تاریخ خود فاجعهها و مصیبتهای بسیار عمیقی را تجربه کرده است، و همین تاریخ ما را صاحب روحیه نگرانی و بیداری ملی ساخته و در عین حال، آرزوی ما برای صلح و توسعه را ریشهدار کرده است.
اما در کنار پاسداشت صلح، ما باید همواره هوشیار بمانیم. لازم است در عین ارجنهادن به آرامش، پیوسته قدرت خود را تقویت کنیم و با رویکردی فعال در برابر تهدیدهای بالقوه آماده باشیم. تنها در این صورت است که میتوانیم ثبات بلندمدت کشور را تضمین کنیم و زندگی آرام، امن و سعادتمند را برای مردم خود فراهم آوریم.
پایان/
نظر شما