یکی از خندهدارترین ضربالمثلهای رایج از روزنامهنگار چپگرای بریتانیایی، کلود کاکبرن، میآید که زمانی گفته بود: «هیچ چیز را تا زمانی که رسماً تکذیب نشده، باور نکنید.» میتوانیم این جمله را به این شکل تغییر دهیم: «هر چیزی را تا زمانی که همه آن را تأیید کنند، باور کنید.»
این فکر زمانی به ذهن میرسد که ناظران بیشتری فرض میکنند که جنگ جدید لبنان قریبالوقوع است. استدلال آنها چیزی شبیه به این است: جنگ غزه پایان یافته، در حالی که در لبنان، حزبالله از خلع سلاح مطابق با توافق آتشبس به اصطلاح منعقد شده با اسرائیل در نوامبر گذشته خودداری کرده است. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به دنبال جنگهای جدید است، بنابراین بهانهای عالی برای تشدید تنش در لبنان دارد، حتی اگر فقط برای به تأخیر انداختن حسابرسی داخلی در مورد اشتباهات دولتش در آستانه حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ باشد.
چنین منطقی معتبر به نظر میرسد و به همین دلیل است که تعداد فزایندهای از تحلیلگران نمیپرسند که آیا جنگ جدید لبنان در راه است، بلکه میپرسند چه زمانی. با این حال، آیا این نتیجهگیری لزوماً درست است؟ ما پس از کشتار جمعی اسرائیلیها در غزه، به باور بدترینها در مورد آنها عادت کردهایم، اما این لزوماً به شفافیت در مورد همه اقدامات آنها منجر نمیشود. بیایید این موضوع را باز کنیم.
در هفتههای اخیر، اسرائیلیها درگیر اقداماتی شدهاند که ممکن است نشان دهد آنها در حال آماده شدن برای یک گزینه نظامی در لبنان هستند. کمی بیش از یک هفته پیش، آنها مانورهایی را در شمال جلیله، در امتداد مرز لبنان، در بحبوحه ادعاهای فزاینده مبنی بر تجدید تسلیحات حزبالله، ترتیب دادند. تقریباً روزانه، پهپادهای اسرائیلی در حال کشتن لبنانیهایی هستند که اسرائیلیها ادعا میکنند از عوامل حزبالله هستند، اگرچه کاملاً واضح است که بسیاری از غیرنظامیان نیز کشته میشوند، که اخیراً در ۲۳ اکتبر اتفاق افتاد. برای برخی، همه اینها نشان دهنده تشدید مداوم به سمت چیزی بزرگتر است. شاید، اما میتوان سوءاستفادههای اسرائیل را به روشهای دیگری نیز تفسیر کرد.
به عنوان مثال، افزایش حملات اسرائیل به سایتهای دارای ماشینآلات ساختمانی، به ویژه یکی از آنها واقع در مصایله در ۱۱ اکتبر را در نظر بگیرید. چند روز بعد، اسرائیلیها با تخریب یک مرکز تولید سیمان در انصار، این کار را دنبال کردند. ظاهراً هدف، آمادگی برای نبرد نبود، بلکه اعلام جنگ اقتصادی علیه مردم جنوب بود. اسرائیلیها با نابود کردن تمام وسایل نقلیه و ماشینآلات مورد نیاز برای بازسازی، به مردم جنوب لبنان میگویند که حمایت از حزبالله و امتناع آن از خلع سلاح، هزینه اقتصادی سنگینی دارد. این در حالی است که نشانههای دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه اسرائیل اکنون بر غیرقابل تحمل کردن زندگی برای جنوبیها تمرکز کرده است، از جمله محدود کردن دسترسی آنها به باغهای زیتون خودشان، بمباران خانههای آسیبدیده در اولین نشانه تلاش صاحبان خانه برای تعمیر، و ایجاد شرایطی که کشت تنباکو، یک بخش کشاورزی حیاتی برای ساکنان منطقه مرزی، را تقریباً غیرممکن میکند.
موریس تیدبال-بینز، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور اعدامهای فراقانونی، شتابزده یا خودسرانه، به خبرگزاری فرانسه گفت: «مگر اینکه شواهد قانعکنندهای وجود داشته باشد که نشان دهد آن اهداف غیرنظامی اهداف دوگانه [نظامی] دارند... این حملات غیرقانونی هستند. کشتارهای ناشی از این حملات، حق حیات و همچنین اصول احتیاط و تناسب را نقض میکند و به نظر من، جنایات جنگی نیز محسوب میشود.» علیرغم وحشیگری بیحد و حصر اسرائیل، به راه انداختن جنگ اقتصادی علیه جمعیت غیرنظامی و جلوگیری از بازسازی، لزوماً به عنوان مراحل اولیه جنگ شناخته نمیشوند. در هر صورت، به نظر میرسد که این اقدامات برای مجبور کردن دولت لبنان و حزبالله به تسلیم شدن در برابر خواستههای اسرائیل طراحی شدهاند، به این معنی که آنها اساساً اقدامات سیاسی هستند، نه نظامی.
عوامل دیگری نیز وجود دارند که نشان میدهند ممکن است جنگی در راه نباشد. اولین مورد این است که اسرائیل کموبیش واقعیتی را که میخواهد در جنوب لبنان تحمیل کرده و در این امر از حمایت کامل ایالات متحده برخوردار است. با توجه به این وضعیت، شروع یک درگیری جدید که نتیجه آن در بهترین حالت نامشخص خواهد بود، لزوماً به بهبودی نسبت به آنچه اسرائیلیها امروز دارند، منجر نخواهد شد. اسرائیل کاملاً بر زمین و حریم هوایی جنوب لبنان تسلط دارد، از حمایت ایالات متحده از طریق به اصطلاح مکانیسم نظارت بر آتشبس جعلی موجود برخوردار است و اکنون که با آمریکاییها در پایان دادن به ماموریت نیروی موقت سازمان ملل در لبنان در دسامبر ۲۰۲۶ موفق شده است، افزایش نفوذ خود را شاهد خواهد بود.
انحلال یونیفل مدتهاست که هدف اسرائیل و دوستانش در ایالات متحده بوده است و بدون نظارت بینالمللی در جنوب لبنان، اسرائیلیها میتوانند کنترل خود را بر سرزمین اشغالی لبنان تثبیت کنند. اینکه آیا از این امر برای تحمیل یک توافق صلح بر بیروت استفاده خواهد شد یا اشغال اسرائیل را به چیزی دائمی تبدیل خواهد کرد، موضوعی است که حدس و گمان در آن نهفته است، اما بدون حضور نیروهای حافظ صلح سازمان ملل، همه گزینهها برای اسرائیلیها باز خواهد ماند.
دلیل دوم اینکه چرا اسرائیل ممکن است امروز تمایلی به آغاز یک عملیات نظامی بزرگ جدید نداشته باشد، این است که ارتش آن از کارزار غزه خسته شده است. در حالی که این ممکن است برای جلوگیری از جنگ کافی نباشد، نیروهای اسرائیلی دقیقاً چه کاری میتوانند در لبنان انجام دهند؟ اگر استدلال این باشد که آنها میتوانند زمینهای بیشتری را اشغال کنند، شاید تا رودخانه لیتانی و حتی فراتر از آن، این بدان معناست که آنها قصد دارند ریسک گرفتار شدن در یک عملیات زمینی بزرگ را بپذیرند که فقط بخت حزبالله را احیا و دشمنان لبنانی این حزب را تضعیف میکند. و برای چه؟ مگر اینکه اسرائیلیها به پیشروی تا دره بقاع مایل باشند، حزبالله میتواند به سادگی از جبهه جنوبی محو شود و از حمله اسرائیل فرار کند. دو سال بمباران ویرانگر غزه کارهای زیادی انجام داد، اما ظاهراً حماس را به طور قابل توجهی تضعیف نکرد، پس چرا فرض کنیم که مبارزه علیه حزبالله موفقتر خواهد بود؟
دلیل سومی که ممکن است جنگی در راه نباشد، دونالد ترامپ است. رئیس جمهوری ایالات متحده به تازگی در اعمال آتشبس دائمی در غزه موفق شده است و احتمالاً نمیخواهد جنگ جدیدی در منطقه، حداقل هنوز نه، مدیریت شود. در واقع، او هفته گذشته گروهی از فرستادگان، از جمله معاون رئیس جمهور جی. دی. ونس، را برای تثبیت آتشبس به اسرائیل فرستاد. ابهام طرح ترامپ به این معناست که جنگ غزه میتواند از سر گرفته شود، به خصوص اکنون که گروگانهای اسرائیلی آزاد شدهاند. با این حال، نباید غرور ترامپ و تمایل او برای عملی کردن طرحش را دست کم گرفت، به خصوص پس از آنکه ظاهراً پس از بمباران قطر توسط اسرائیل به این نتیجه رسید که نتانیاهو «کمی از کنترل خارج شده است.»
دلیل چهارمی که باید در نظر گرفته شود این است که حزبالله فقط در چارچوب یک اتحاد منطقهای مؤثر بین نیروهای طرفدار ایران، تهدیدی برای اسرائیل محسوب میشود. اسرائیلیها از این امر آگاه هستند، حتی اگر علاقهای به بزرگنمایی تهدید حزبالله با واشینگتن داشته باشند. این حزب ممکن است در سال گذشته درگیر تجدید تسلیحات شده باشد، اما با از دست دادن رژیم اسد در سوریه، بسیار بعید به نظر میرسد که بتواند هرگونه تبادل نظامی طولانی مدت با اسرائیل را تحمل کند، به خصوص هنگامی که با خصومت عمیق داخلی روبهروست. علیرغم تلاشهای ایران برای تقویت محور مقاومت، ممکن است هدف از جاهطلبی این کشور، کسب امتیازات سیاسی در مذاکرات با ایالات متحده باشد، نه احیای اتحادی که میلیاردها دلار برای حفظ آن هزینه کرد، اما در سال ۲۰۲۴ به طرز رقتانگیزی شکست خورد.
حتی اگر حزبالله ظرفیت موشکی خود را حفظ کرده باشد، که امکانپذیر است، با آن چه کاری میتواند انجام دهد؟ استراتژی موسوم به «وحدت عرصهها» که توسط ایرانیها و متحدانشان در سال ۲۰۲۳ بیان شد، همیشه بیشتر یک ساختار سیاسی بود که میتوانست علیه اسرائیل مورد استفاده قرار گیرد تا یک ساختار نظامی، حتی اگر مشخص نبود که آیا رهبری حماس در غزه در سال ۲۰۲۳ کاملاً این موضوع را درک کرده است یا خیر. ایران نشان داد که زرادخانه موشکیاش میتواند ویرانی قابل توجهی به اسرائیل وارد کند و حزبالله ممکن است بتواند خساراتی را به بار آورد. اما بعد چه؟ آیا این حزب میتواند یک رابطه بازدارندگی جدید با اسرائیل تحمیل کند؟ خیر. به محض اینکه موشکها شلیک شوند، حداقل فعلاً داستان تمام میشود، زیرا برای حزبالله پیچیده خواهد بود که از طریق یک سوریه بسیار متخاصم، خود را دوباره مسلح کند. و این حتی بدون در نظر گرفتن انتقام ویرانگر اسرائیل علیه لبنان است که به استقبال سایر جوامع فرقهای لبنان از شکست حزبالله منجر میشود.
به نظر نمیرسد اسرائیل تحت فشار زیادی برای از سرگیری جنگ در لبنان باشد، زیرا آتشبس برقرار شده مزایای زیادی برای آن دارد و حزبالله هنوز امکانات محدودی برای تهدید قلمرو اسرائیل دارد. این عوامل به خودی خود تضمین نمیکنند که درگیری رخ نخواهد داد. اما نشان میدهند که هیچ دلیل قاطعی برای اسرائیل برای بسیج فوری نیروهایش وجود ندارد. در حال حاضر، نگرانی اصلی اسرائیل همچنان ایران است که در حال بازسازی ظرفیتهای نظامی خود است. حزبالله همچنان یک مسئله فرعی است، مسئلهای که اسرائیلیها ممکن است ترجیح دهند با فلج کردن تهران آن را حل کنند.
منبع: کارنگی میدل ایست/دیپلماسی ایرانی
پایان/













نظر شما