اعتراضهای سراسری اگرچه ابعاد گستردهتری پیدا کرده، اما اختلاف میان جریانهای سیاسی مخالف و مواضع محتاطانه کلیساهای بانفوذ، امکان شکلگیری جبههای واحد علیه دولت را محدود کرده و مسیر سقوط مارکوس را مسدود نگه داشته است.
فیلیپین نقشهای در سر داشت: بحران بسازد، همپیمان جمع کند، و چین را به انزوا بکشاند. اما آنچه پیش رفت، دقیقاً برعکس بود. جبههای که مارکوس در خیال میدید، حالا پشت او را خالی کردهاست.
وقتی سیاست خارجی جواب نمیدهد، انتخابات از دست میرود و منطقه پشتت را خالی میکند، فقط یک راه میماند: لبخند زدن به رقیب قدیمی. این همان کاری است که فیلیپین حالا با چین میکند، اما خیلی دیر و با دستانی تقریباً خالی!