به گزارش تحریریه، رسانه خصوصی توتیاو (متعلق به شرکت فناوری بایتدنس چین) روایت تازهای از چرخش ترامپ از دیپلماسی به نظامیگری ارائه داده است.
در تاریخ ۲۴ مه، ترامپ در آکادمی نظامی وستپوینت صریحاً اعلام کرد: «بودجهی ارتش آمریکا باید به ۱ هزار میلیارد دلار برسد؛ حتی یک سنت هم نباید کم شود!»
او همچنین گفت که ارتش باید در مقیاسی گسترده به تولید موشکهای مافوق صوت بپردازد تا سلطهی جهانی خود را از نو به دست آورد.
به نظر میرسد حالا که سیاست خارجیاش دیگر جواب نمیدهد، ترامپ قصد دارد با تکیه بر بودجهی نظامی جایگاه آمریکا را تثبیت کند و نگاهها را به سوی «قدرت سخت» معطوف سازد.
اما این بار، مسئله این نیست که او میخواهد خرج کند؛ مسئله این است که آیا اصلاً این امکان برایش وجود دارد یا نه؟
اروپا پشت کرد، آسیا سکوت اختیار کرد؛ کارت تعرفهای ترامپ دیگر اثری ندارد
چرخش ناگهانی اوضاع از جایی آغاز شد که اروپا تصمیم گرفت به شکلی قاطع در برابر ترامپ بایستد.
در اواسط ماه مه، ترامپ با هیاهوی بسیار اعلام کرد که قصد دارد تعرفهی کالاهای وارداتی از اتحادیه اروپا را تا ۵۰ درصد افزایش دهد؛ گامی در راستای راهاندازی دوبارهی نسخهای جدید از «تیم ملی اقتصادی» به سبک خودش. اما این بار، اتحادیه اروپا دیگر بازیچهی این سناریوی تکراری نشد. بروکسل بیدرنگ و بدون تعارف واکنش نشان داد و اعلام کرد: این روش قدیمیِ افزایش تعرفهها نهتنها کمکی به حل مشکلات نمیکند، بلکه باعث بر هم خوردن نظم بازار جهانی میشود. مهمتر از آن، اتحادیه اروپا به صراحت گفت که حاضر نیست با آمریکا علیه چین متحد شود.
در همین زمان، از سوی آسیا هم واکنش خاصی دیده نشد. ژاپن و کرهجنوبی سکوت کردند، و کشورهای آسهآن نیز بدون وقفه در مسیر همکاری اقتصادی منطقهای با چین (تحت چارچوبRCEP ) به پیش رفتند.
پایگاه خبری پولیتیکو فاش کرد که هرچند کاخ سفید مدعیست با بیش از ده کشور در حال مذاکره است، اما در واقعیت هیچ کشوری حاضر نیست پیشقدم شود و پای قرارداد را امضا کند.
هدف ترامپ آن بود که با استفاده از اروپا و آسیا، یک حلقهی محاصرهی اقتصادی پیرامون چین ایجاد کند — یک نوع «محاصرهی قیچیوار» از دو جبهه. اما آنچه در عمل رخ داد، نتیجهای معکوس بود: چین با بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی، این سناریو را خنثی کرد و بهنوعی خود ایالات متحده را در انزوا قرار داد.
بودجه نظامی، آخرین برگ بازی ترامپ؛ او میگوید: «حتی یک سنت هم کم نباید شود»
وقتی دیپلماسی به بنبست میرسد، ترامپ بهسرعت مسیر را عوض میکند و مستقیماً سراغ گزینهی سختتر میرود: افزایش بودجهی نظامی.
در آکادمی نظامی وستپوینت، او حرفش را با قاطعیت تمام بیان کرد: «بودجه ارتش باید به ۱ تریلیون دلار (هزار میلیارد) برسد؛ حتی یک سنت هم نباید از آن کم شود.»
او تاکید کرد که آمریکا باید از جنگ اوکراین و روسیه درس بگیرد و بر اساس آن، ساختار ارتش خود را بازطراحی کند.
نکته اینجاست که این صحبتها تازه نیست. ترامپ در ماه آوریل نیز، در دیدار با نخستوزیر رژیم صهیونیستی، بنیامین نتانیاهو، همین موضوع را مطرح کرده بود .اما در آن زمان کسی جدی نگرفت. حالا اما او رسماً و علناً آن را اعلام کرده — و این بار دیگر همه چیز رسمی است.
اگر کنگره این پیشنهاد را تصویب کند، بودجه نظامی ایالات متحده برای سال مالی ۲۰۲۶ با افزایش ۱۲ درصدی روبهرو خواهد شد؛ رقمی که بیشترین رشد سالانه از زمان پایان جنگ سرد تاکنون به شمار میرود.
اما اینجا یک مسئلهی کلیدی وجود دارد:
گفتن این حرفها آسان است، اما این پول قرار است دقیقاً از کجا تأمین شود؟ چه کسی قرار است چراغ سبز آن را نشان دهد؟
در حالی که اقتصاد آمریکا با کسری بودجه و بدهیهای انباشته دست و پنجه نرم میکند، افزایش چنین هزینهای در ابعاد نظامی، بیتردید با مخالفتهای سیاسی و کارشناسی روبهرو خواهد شد.
ترامپ با تکیه بر قدرت نظامی، میخواهد تصویری از اقتدار و بازدارندگی بسازد — آنهم در شرایطی که سیاست خارجیاش با شکست مواجه شده و ابزارهای اقتصادیاش دیگر اثر پیشین را ندارند.
اما اینکه این «برگ نهایی» واقعاً بتواند به نتیجه برسد، یا فقط یک مانور تبلیغاتی دیگر است، پرسشیست که زمان پاسخ آن را خواهد داد.
چین در حال کاهش اوراق قرضه آمریکاست؛ طناب مالی آمریکا در حال کشیده شدن است
در آوریل ۲۰۲۵، وزارت خزانهداری آمریکا گزارشی منتشر کرد که نشان میدهد حجم اوراق قرضهای که چین در اختیار دارد به ۷۵۸ میلیارد دلار کاهش یافته است.
این اقدام نه اتفاقی است، نه موردی؛ بلکه بخشی از روندی پیوسته و هدفمند به نام «کاهش وابستگی به دلار» است — روندی که چین برای سومین سال پیاپی در پیش گرفته است. در حال حاضر، دیگر چین بزرگترین دارندهی بدهی آمریکا نیست. ژاپن و بریتانیا جای آن را گرفتهاند. اما این تغییر صرفاً یک جابهجایی عددی در جدول نیست؛ بلکه به معنای حذف شدن یکی از اصلیترین ضربهگیرهای مالی دولت آمریکا است.
تا پیش از این، خرید اوراق قرضه آمریکا از سوی چین، مزایای زیادی برای واشنگتن داشت: هزینهی استقراض پایین میآمد، نرخ بهره کنترل میشد، و حتی کسری بودجه فدرال با این پشتوانه کمتر نگرانکننده به نظر میرسید.
اما حالا که چین دیگر حاضر نیست این نقش را ایفا کند، آمریکا مجبور است مستقیماً به بازار بدهی متوسل شود — بدون هیچ تضمینی. و نتیجه؟ نرخ بهره اوراق قرضه به سرعت در حال افزایش است، و استقراض برای دولت آمریکا هر روز پرهزینهتر میشود.
آنچه اوضاع را وخیمتر میکند، موعد سررسید عظیم اوراق قرضهایست که در راه است: تنها در ماه ژوئن، حدود ۶ تریلیون دلار از بدهیهای آمریکا سررسید خواهد شد.
طبق گزارش رسمی وزارت خزانهداری، فقط هزینهی پرداخت بهرهی این بدهیها به زودی با بودجهی نظامی کشور برابری میکند — رقمی که خود بالغ بر صدها میلیارد دلار است.
در چنین شرایطی، ادعای ترامپ مبنی بر اینکه بودجهی نظامی باید به هزار میلیارد دلار برسد و حتی «یک سنت هم نباید کم شود»، شاید به ظاهر نشانهی اعتمادبهنفس باشد، اما در واقعیت، بیشتر شبیه به یک قمار پرریسک سیاسی-اقتصادی است؛ قمار بر سر آیندهی اقتصاد آمریکا، در حالی که زمین بازی دیگر مثل قبل قابل پیشبینی نیست.
صدای واحدی از ارتش شنیده نمیشود؛ بودجهی نظامی، فقط با «شعار» محقق نمیشود
در ظاهر، ترامپ با لحن قاطع و محکم از افزایش بودجهی نظامی دفاع میکند، اما در پشت صحنه، ارتش آمریکا آنطور که به نظر میرسد، همصدا با او نیست. براساس گزارشی که در ماه مه توسط نشریهی نظامی Army Times منتشر شد، پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) نسبت به طرح بودجهای ترامپ چندان روی خوشی نشان نداده است.
یکی از مشاوران پیشین ستاد مشترک ارتش، با لحنی صریح گفته: «آنچه ما نیاز داریم، هزینهکرد مؤثر است، نه هزینهکرد زیاد.»
در واقع، تمرکز اصلی فرماندهان نظامی نه صرفاً بر افزایش عدد بودجه، بلکه بر صرف بودجه در بخشهای استراتژیک و اساسی است — آن دسته از پروژههایی که شاید در ظاهر نمود نداشته باشند، اما برای تداوم کارایی ارتش حیاتیاند: نوسازی تجهیزات فرسوده، ارتقاء امنیت سایبری، و بهبود شرایط معیشتی و رفاهی سربازان.
سؤال مهم اینجاست: آیا واقعاً باید اینهمه پول صرف تولید موشکهای مافوق صوت شود؟
پاسخ در درون ارتش روشن نیست. بسیاری از فرماندهان و تحلیلگران نظامی، نسبت به اولویتدادن بیش از حد به این بخش ابهام و تردید دارند.
برخی از ژنرالهای بازنشسته نیز هشدار دادهاند که کارایی صنایع نظامی آمریکا در حال حاضر با مشکل روبهروست. حتی اگر بودجه افزایش یابد، لزومی ندارد که این افزایش منجر به ارتقاء واقعی توان نظامی شود.
نگرانی دیگری هم وجود دارد: برخی در ارتش معتقدند که ترامپ در پروژهی موشکهای مافوق صوت، بیش از حد با نگاه سیاسی وارد عمل شده و ممکن است این نگاه، روند منطقی و علمی توسعهی فناوری را مختل کند.
موشکهای مافوقصوت؛ دغدغهی فنی یا روایتی سیاسی؟
وقتی ترامپ در سخنرانیاش از موشکهای مافوقصوت سخن گفت، هیجانزده و پرشور بود. او مدعی شد که این فناوری در اصل توسط آمریکاییها اختراع شده، اما در دوران ریاستجمهوری اوباما، روسها آن را دزدیدند. اما واقعاً چطور؟ با «کپی» یا «کات»؟ این تشبیه عجیب، بیشتر شبیه یک شوخی است تا یک تحلیل استراتژیک؛ شنونده نمیداند باید بخندد یا آن را جدی بگیرد.
در واقعیت، فناوری موشکهای مافوقصوت هیچگاه انحصاری آمریکا نبوده. در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی نیز پروژههای مشابهی را دنبال میکرد. امروزه، روسیه با موشکخنجر (Kinzhal) و چین با دونگفنگ-۱۷ (DF-17) عملاً این فناوری را وارد سامانهی عملیاتی کردهاند، در حالی که آمریکا هنوز در مرحلهی آزمایش به سر میبرد.
موشک خا-۴۷ام۲ کینژال
دونگفنگ-۱۷
پروژهی موشک مافوقصوت نیروی هوایی آمریکا، موسوم به ARRW، تاکنون سه بار آزمایش شده و هر سه بار با شکست مواجه شده است. این پروژه هنوز به مرحلهی تولید نهایی و انبوه نرسیده است.
ترامپ با تبدیل این موضوع به روایتی پرهیجان از «انتقام تکنولوژیک»، در واقع یک روایت سیاسی میسازد، نه تصویری از واقعیت نظامی امروز آمریکا.
او موشک مافوقصوت را به نماد «بازپسگیری عظمت» آمریکا تبدیل کرده، اما برای رسیدن به این عظمت، فقط بودجه کافی نیست؛ این مسیر نیازمند زمان، تخصص، نیروی انسانی ماهر و زیرساخت صنعتی هماهنگ است.
در حالی که نه بودجه نظامی فعلاً تصویب شده، و نه در داخل ارتش بر سر این اولویت توافقی وجود دارد، صحبت از «تولید انبوه» بیشتر شبیه آرزویی دراماتیک است تا یک برنامهی اجرایی.
واقعیت این است که اگر آمریکا بخواهد واقعاً در عرصهی موشکهای مافوقصوت «جبران» کند، نیازمند یک استراتژی بلندمدت علمی-صنعتی است — نه صرفاً یک وعدهی سیاسی برای تحریک احساسات.
نتیجهگیری: برای بازی با برگهای «سخت»، باید پشتوانه داشت
از جنگ تعرفهای که دیگر کارساز نیست، تا وعدههای پر سروصدای افزایش بودجه نظامی، جهتگیری تازهی ترامپ کاملاً روشن است:
وقتی اقتصاد از دستش خارج میشود، به زور بازو متوسل میشود؛
وقتی دیپلماسی نتیجه نمیدهد، به نمایش قدرت نظامی پناه میبرد.
اما در این میان، یک مؤلفهی کلیدی تغییر کرده: چین دیگر مانند گذشته خریدار اوراق قرضه آمریکا نیست، و این یعنی پشتوانهی مالی دولت واشنگتن ترک برداشته است. در نتیجه، دولت آمریکا نهتنها باید با هزینههای فزایندهی بهرهی بدهیهایش کنار بیاید، بلکه در شرایطی قرار گرفته که هیچ تضمینی برای تأمین مالی جاهطلبیهای نظامیاش وجود ندارد.
از سوی دیگر، ارتش ایالات متحده نیز در برابر بلندپروازیهای ترامپ همصدا و همقدم نیست. در حالی که او از «ساخت انبوه موشکهای مافوقصوت» حرف میزند، فرماندهان نظامی دربارهی کارایی، اولویت و حتی ضرورت چنین پروژههایی دچار تردیدند.
در چنین شرایطی، برگ به ظاهر سخت و قاطع ترامپ — یعنی اتکای بیش از حد به نمایش قدرت نظامی — شاید در عمل بسیار ضعیفتر از آن چیزی باشد که او تصور میکند.
پیش از آنکه ارتشی به حرکت درآید، فشار بدهیها آمریکا را به زانو درمیآورد. و در نهایت، حتی سختترین برگها هم زمانی جواب میدهند که پشتوانهای واقعی — اقتصادی، دیپلماتیک و نهادی — داشته باشند.
پایان/
نظر شما