نتیجه طرح‌های برنارد لوئیس و کسینجر برای تجزیه منطقه

«ناصر قندیل» با بررسی طرح‌های کسینجر و برنارد لوئیس برای تجزیه کشورهای منطقه خاورمیانه گفت: آمریکا و رژیم اسرائیل با ریختن خون مردم منطقه در حال ماجراجویی هستند. اما در هر حال، آن‌ها منافع راهبردی خود را با خطر روبرو کرده‌اند که احتمال دارد در نتیجه این ماجراجویی‌ها با شکست ننگینی مواجه شوند. آن‌ها در جنگی که برای تغییر منطقه آغاز کردند نیز شکست خوردند و قدرت سازماندهی منطقه بر پایه شبکه منافع خود را ندارند.

به گزارش تحریریه، ناصر قندیل، سردبیر روزنامه «البناء» لبنان، در بخشی از اظهارات خود در «یوتیوب» گفت: تحولاتی که سوریه، به‌ویژه در شهر السویداء، دومین مرحله از فتنه بزرگی بود که در این کشور پیاده شد. شاید سومین مرحله این فتنه در مناطق کردنشین این کشور اجرایی شود. ناآرامی‌ها و شرایط بغرنجی که منطقه السویداء در سوریه شاهد آن بود، زمینه را برای دخالت آشکار رژیم صهیونیستی در داخل سوریه فراهم کرد. این رژیم به‌طور بی‌سابقه‌ای سوریه را هدف قرار داد و در شهر دمشق، مراکز حیاتی از جمله وزارت دفاع و دفتر ریاست جمهوری را بمباران کرد.

پس از سال ۲۰۰۰ میلادی و رسیدن محافظه‌کاران جدید به قدرت در کاخ سفید، به‌ویژه «جورج بوش»، او همه نیروهای خود از جمله «دیک چنی» معاون رئیس‌جمهور، «رامسفلد» وزیر دفاع و... را از محافظه‌کاران انتخاب کرد. تیم جورج بوش، طرح اشغال افغانستان، عراق و در محاصره قرار دادن ایران و سوریه را در دستور کار قرار داد تا نیروهای مقاومت را تحت فشار قرار دهد. آن‌ها تلاش کردند با این فشارها، نیروهای مقاومت را وارد مذاکره کنند و طرح‌های خود را پیش ببرند. جنگ افغانستان و عراق به نتیجه مورد نظر آمریکا و رژیم اسرائیل منتهی نشد و اهداف آن‌ها را برآورده نکرد. پس از آن، رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۶ به لبنان حمله کرد. در آن زمان، «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه وقت آمریکا گفت: در نتیجه جنگ‌های آمریکا، خاورمیانه جدیدی ایجاد خواهد شد. اما این جنگ نیز نتیجه مورد نظر آن‌ها را محقق نکرد. پس از لبنان، به غزه حمله کردند، اما باز هم نتوانستند به ایران، حامی اصلی جریان‌های مقاومت، ضربه‌ای وارد کنند.

در نتیجه این شکست‌ها، کمیته‌هایی در آمریکا تشکیل شد و در این کمیته‌ها اعتراف شد که جهان در حال تغییر است، روسیه در حال قدرت‌یابی است، و ایران نیز قدرتی است که نمی‌توان آن را شکست داد. سوریه نیز به معادله‌ای قوی در منطقه تبدیل شده است. نمی‌توان حزب‌الله را به‌عنوان یک کنشگر منطقه‌ای نادیده گرفت. مردم جهان عرب، که در حمایت از انتفاضه مردم فلسطین وارد میدان شدند، دیگر در راستای اهداف آمریکا وارد میدان نخواهند شد. جریان‌های اعتدالی که از حمایت آمریکا برخوردار هستند، نمی‌توانند مرحله کنونی را رهبری کنند و باید با منطق با مسائل برخورد کرد. نباید سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا بر پایه خواسته‌های اسرائیل تنظیم شود. عرب‌ها و مسلمانان خواهان حل عادلانه مسئله فلسطین با محوریت قدس شرقی هستند. آن‌ها خواهان بازگشت پناهندگان به وطن، بازگشت جولان به سوریه، و بازگرداندن کشتزارهای شبعا به لبنان‌اند. باید اسرائیل تحت فشار قرار گیرد تا به مرزهای تعیین‌شده بازگردد و بر این اساس، ثبات در منطقه برقرار شود. سیاست جنگ باید کنار گذاشته شود، زیرا این سیاست شکست خورده است. در این صورت، آمریکا نیز می‌تواند در منطقه مورد پذیرش قرار گیرد و حضور آن با مخالفت روبرو نشود. آمریکا نباید به نیابت از رژیم اسرائیل وارد جنگ‌های منطقه شود.

در ادامه، افرادی چون «جو بایدن»، «هنری کسینجر» و «برنارد لوییس» با این سیاست مخالفت کردند و آن را کنار گذاشتند. نمی‌توان تأثیر این سه تن را در تصمیم‌گیری‌های آمریکا، در وزارت دفاع، لابی‌های صهیونیستی و میان نخبگان نادیده گرفت. مخالفان اعلام کردند که نباید روابط آمریکا با اسرائیل از شکست‌های آمریکا در عراق و افغانستان تأثیر بپذیرد. در دوره ریاست‌جمهوری اوباما، رویکردی دیگر در دستور کار قرار گرفت و نشست‌هایی میان نمایندگان ناتو در فرانکفورت برگزار شد. اعضای ناتو تصمیم گرفتند راهبرد جدیدی را پیش بگیرند. از افرادی چون هنری کسینجر، برنارد لوئیس، برژینسکی و بسیاری از فرماندهان جنگ و فرهیختگان برای حضور در این نشست‌ها دعوت شد. پس از نشست‌ها، آن‌ها به این نتیجه رسیدند که باید جنگ‌های نظامی را به جنگ‌های انفجاری تغییر دهند و اوضاع کشورها را از درون منفجر کنند. باید از سازمان‌های جامعه مدنی و احزاب ریشه‌دار حمایت کرد و تغییرات مد نظر آمریکا را از درون کشورها پیش برد.

همچنین باید مسأله فلسطین را از اولویت افکار عمومی منطقه خارج کرد. در این صورت، اسرائیل از خطرات دور می‌ماند و می‌تواند قدرت بیشتری کسب کند.

در این راهبرد، دامن زدن به آشوب و هرج‌ومرج فعال نیز در دستور کار قرار گرفت. همچنین پیشنهاد شد کشورهایی بر پایه مذهبی و طایفه‌ای ایجاد شوند. پیشنهاد شد عراق به کشوری کردی در شمال، سنی در مرکز، و شیعی در جنوب تقسیم شود. سوریه نیز به کشور کردی، علوی، دروزی و سنی تبدیل شود. لبنان به بخشی از هرج‌ومرج متحرک بدل شود و در صورت نیاز، در مرکز آن یک کشور مسیحی تشکیل شود. یک کردستان بزرگ نیز با تجزیه ایران، عراق و ترکیه تشکیل شود. در ترکیه دولت‌های آناتولی و انطاکیه، در عربستان کشورهای نجد، کشور مقدس در مکه و مدینه، و کشور شیعی در شرق شکل بگیرد. بخشی از یمن از جمله نجران و عسیر نیز به عربستان داده شود. برای تحقق این طرح، باید از هرج‌ومرج فعال استفاده شود.

در این زمینه، هنری کسینجر نیز وارد میدان شد و طرح خود را ارائه کرد. او گفت ایجاد هرج‌ومرج به معنای ایجاد سازمان‌ها و رژیم‌هایی هرج‌ومرجی است که ممکن است از کنترل خارج شوند. ایجاد چنین رژیم‌هایی ممکن است طبق خواست آمریکا پیش نرود و آمریکا نتواند تنش‌های موجود را مدیریت کند.

طرح تجزیه کشورهای منطقه میان سه مکتب فرانکفورت، برنارد لوییس و هنری کسینجر باقی ماند. مکتب فرانکفورت در مرز آشوب‌های فعال، مکتب برنارد لوییس خواستار تجزیه کشورها، و مکتب کسینجر خواستار تشکیل ارتش‌های ضعیف و رژیم‌های فاقد مرکزیت شد تا نتوانند تهدیدی برای اسرائیل باشند.

اکنون رژیم اسرائیل نمی‌خواهد دولت قوی‌ای در سوریه وجود داشته باشد. این رژیم خواهان ادامه آشوب و هرج‌ومرج در سوریه است تا بتواند دستاوردهای امنیتی خود را حفظ کند. آن‌ها نمی‌خواهند ارتش و سلاحی در سوریه باشد، تا بتوانند هر زمان که بخواهند حریم هوایی این کشور را نقض کنند یا به جنوب سوریه وارد شوند. اما ساختار داخلی سوریه برای تجزیه به اندازه کافی شرایط ندارد.

آن‌ها می‌خواهند سناریوی عراق را در سوریه نیز پیاده کنند، اما برنارد لوییس با این طرح موافق نیست. او معتقد است طرح تجزیه عراق نیمه‌کاره ماند؛ قانون فدرالی نوشته نشد و باید عراق را به حال خود رها کرد تا وارد جنگ داخلی و مذهبی شود و کشورهای کردی، سنی و شیعی تشکیل شوند. پس از آن نوبت تجزیه سوریه، ترکیه و ایران خواهد رسید. در ادامه نیز کشوری به نام بلوچستان بزرگ از بخش‌هایی از ایران، افغانستان و پاکستان شکل خواهد گرفت. این همان خاورمیانه جدید برنارد لوییس است، که مشخصا اکنون روی میز نیست.

ما اکنون با طرحی مواجه هستیم که بسیار به طرح کسینجر نزدیک است. «توماس باراک»، فرستاده ویژه دولت آمریکا به سوریه و لبنان، دارای عقبه‌ای از طرح کسینجر است و خواهان دامن زدن به درگیری‌ها، اما همراه با کنترل آن‌هاست. «استیو ویتکاف»، نماینده ویژه آمریکا در خاورمیانه، نیز از پیروان دیدگاه برنارد لوییس است. «دونالد ترامپ» نیز با رویکرد پراگماتیستی و منفعت‌گرایانه عمل می‌کند. اظهارات او اغلب متناقض‌اند. «مارک روبیو»، وزیر امور خارجه آمریکا، نیز از هواداران طرح برنارد لوییس و از محافظه‌کاران جدید است. از این‌رو، «ویتکاف» و «روبیو» در زمینه تجزیه منطقه بسیار پافشاری می‌کنند.

اما رژیم اسرائیل خود را با این اندیشه‌ها به دردسر نمی‌اندازد. این رژیم می‌خواهد دولتی قدرتمند در سوریه مستقر نباشد. می‌خواهد دولتی در دمشق باشد که نتواند در برابر حملات رژیم اسرائیل واکنشی نشان دهد. آن‌ها خواهان آن هستند که جنوب سوریه بدون ارتش باشد تا اسرائیل بتواند آزادانه عمل کند. اگر دولت سوریه ضعیف باشد، لبنان و عراق نیز ضعیف خواهند شد. اما اگر دولت لبنان ضعیف باشد، حزب‌الله قوی خواهد شد.

در هر حال، آمریکا و رژیم اسرائیل با ریختن خون مردم منطقه در حال ماجراجویی هستند. اما در همین حال، منافع راهبردی خود را به خطر انداخته‌اند و ممکن است در نتیجه این ماجراجویی‌ها با شکست ننگینی مواجه شوند. آن‌ها در جنگی که برای تغییر منطقه آغاز کردند، شکست خورده اند و دیگر قدرت سازمان‌دهی منطقه بر پایه شبکه منافع خود را ندارند.

پایان/

۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
کد خبر: 33069

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 9 =