تاکنون تحلیلهای بسیاری درباره مسیر زنگزور، اهداف باکو، ناتوانیهای ارمنستان، انفعال ایران و دخالتهای ترکیه و رژیمصهیونیستی در قفقاز شده که بسیاری از آنها مربوط به قبل از امضای قرارداد مذکور در کاخ سفید است. متن تحلیلی حاضر بهدنبال ارزیابی این تحلیلها نیست، بلکه بیش از هر چیز قرار است تا نقش واشنگتن در این ماجرا بازاندیشی شود.
در یک مرور کوتاه، تحلیلها میگویند که این اتفاق یعنی خفگی ژئوپلتیک ایران، قطع انتفاع ایران از تجارت کالا در مسیر باکو-نخجوان، ادامه توطئه صهیونیستی و... که همه این موارد در جای خود درست است. یا اینکه گفته میشود اجاره ۹۹ساله آمریکا یعنی سرمایهگذاری و لزوم حفاظت از این سرمایه و ادامه سود، بهمعنای حضور نظامی آمریکا یا ناتو در قفقاز جنوبی و نزدیکی مرزهای ایران است. اگر وقوع این موارد در یک نمای کلی درست باشد، اما اینکه حضور نظامی آمریکا تابعی از حضور اقتصادی این کشور باشد، درک روند برای ارائه یک راهکار پیشگیرانه را با مشکل مواجه میکند. در این متن تلاش میشود تا تأمل کوتاهی بر خطر حضور نظامی آمریکا در منطقه قفقاز جنوبی، با تأکید بر مسیر زنگهزور صورت بگیرد.
برای آمریکا پول مهم است یا قدرت؟
قدرت، حفظ و افزایش آن مسئله محوری در مطالعات ژئوپلتیکی است که مشخصاً یک هدف برای همه کشورها محسوب میشود. مسلماً حفظ و افزایش قدرت نیاز به ابزارهایی دارد که ممکن است اقتصادی، فرهنگی، نظامی و... باشد، اما یک ابزار چنان اهمیت زیادی دارد که غالباً بهعنوان هدف مشتبه میشود و آن «پول» است. در اینجا منظور از پول نیز معنای مصطلح آن است که فرای اسکناس و جدای از ثروت در انواع معنی و تداعی مختلف میباشد.
بدیهی است که ایالات متحده آمریکا همواره بهدنبال حفظ و افزایش قدرت نسبی است. در این راستا نیز تلاش میکند از همه ابزارهای ممکن از کشاورزی، صنعت، تعیین قیمت مواد خام و هر چیز دیگری استفاده کند. اما این قدرت باید بتواند پول زیادی را روانه بخشهای مختلف این کشور کند و این نکته مهمی است که در بسیاری از تحلیلها بهدرستی به آن پرداخته نشده است. بهعبارتدیگر، در دو حالت میتوان اجرا و تداوم یک پروژه توسط واشنگتن را شاهد بود:
۱. توجیه خوبی برای کسب بودجه و دریافت مالیات در داخل آمریکا وجود داشته باشد.
۲. منطقه اجرای پروژه ظرفیت زیادی برای روانه پول به بخشهای مختلف آمریکا را داشته باشد.
سیستم و صنعت نظامی آمریکا نیز از این ۲ مورد مستثنی نیست، چهبسا در رأس آن نیز قرار دارد. اشتباهی که وجود دارد، این است که حضور نظامی آمریکا در منطقهای را تابعی از منافع اقتصادی آن عنوان میکنند. درصورتیکه خود بخش نظامی آمریکا مانند یک غول تجاری و مافیایی است که ادامه بقای آن وابسته به همین تنشآفرینیها و جنگها میباشد. همین گزاره اگر بهدرستی فهم شود، میتوان پیشبینی کرد که چه سرنوشت شومی در انتظار باکو و ایروان است. مگر آنکه حضور آمریکا در بخش اهداف کوتاهمدت آن قرار بگیرد.
برای درک بهتر این مسئله ابتدا توضیح کوتاهی درباره خطر «چرخه وابستگی» و «طبقهبندی اهداف آمریکا» براساس آن ارائه میشود و پس از آن به تحلیل مسئله زنگهزور و مسیر ترامپ میپردازیم.
چرخه وابستگی و طبقهبندی اهداف آمریکا
سیستم سرمایهگذاری و اجرای پروژه آمریکایی مانند بخشهای دیگر آن مبتنی بر وابستگی است. در یک مثال، فرض کنید که تعداد زیادی بیمار به یک پزشک مراجعه کردند، اگر آن پزشک بهدنبال تولید و انباشت ثروت باشد، هیچگاه بیمار خود را بهطور کامل درمان نمیکند تا آن بیمار همواره به او مراجعه کند و برای درمانش پول بپردازد. در این میان برای افزایش ثروت خود، تهدیدات بیشتری را برای بیمار مطرح میکند یا اینکه با تولید داروی جدید مشتری خود را ثابت نگه میدارد.
حال در نظر بگیرید که باکو و ایروان برای حل مشکل خود به کاخ سفید مراجعه کردهاند، اگر این مشکل بهصورت دائمی حل شود یا اینکه با احداث یک مسیر در زنگهزور هر ۲ کشور بدون مشکل ادامه دهند و در این میان درآمدهایی نیز به خزانهداری آمریکا برسد، این ابداً پروژهای نیست که برای واشنگتن بهصرفه باشد. چراکه یا باید این پروژه بهصورت مداوم و تصاعدی برای آمریکا خلق ثروت کند یا اینکه با یک پروژه دیگر جایگزین شود.
طبقهبندی اهداف آمریکا براساس این است که چقدر در اینجا امکان ایجاد چرخه وابستگی و افزایش کسب پول وجود دارد، اگر این چرخه وابستگی امکان تداوم و افزایش داشته باشد، جزو اهداف بلندمدت آمریکا قرار میگیرد اما اگر این چرخه وابستگی کمبازده یا کماهمیت بهصورت نسبی باشد، اهداف کوتاهمدت آمریکا است و غالباً با قدرتهای دیگر وجهالمصالحه میشود.
حالت بینابینی نیز وجود دارد که همان اهداف میانمدت است. در اهداف میانمدت واشنگتن غالباً به جای چرخه وابستگی از الگویی شبیه «وابستگی متقابل» بهره میگیرد و دوام آن تا زمانی است که آمریکا دست برتر را داشته باشد. البته این اهداف میانمدت بیشتر نسبت به کشورهای قدرتمند، توسعهیافته، مستقل و تقریباً برابر اعمال میشود، نه کشورهایی که بهره منظمی از مؤلفههای مختلف قدرت ندارند.
بنابراین اهداف آمریکا براساس دوری یا نزدیکی به چرخه وابستگی به ۳ دسته تقسیم میشود:
الف) کوتاهمدت: کمبازده، قابلیت وجهالمصالحه با منافع دیگر، وابستگی زیاد اما با خاصیت امتیازی در مذاکرات و بعضاً دارای جنبه نمایشی.
ب) میانمدت: بازدهی بالا، پایین بودن قابلیت وجه المصالحه، وابستگی کم.
ج) بلندمدت: پربازده، قابلیت ایجاد وابستگی زیاد (چرخه وابستگی).
درواقع بهترین کشورها برای اهداف بلندمدت آمریکا کشورهای غنی از منابع انرژی و خام هستند که قابلیت اجرای سیاست خارجی و دفاعی مستقل و بدونوابستگی را ندارند.
تداوم این چرخه وابستگی نیز از طریق دو ابزار «تهدید» و «امنیتیسازی» دنبال میشود. تهدید بیشتر مربوط به جنبههای گروه فشار، افشای اسناد و غیره است که برای نمونه آمریکا هر بار که وقفهای در شارژ سنگین پول توسط عربستان سعودی مواجه میشود، پرونده ۱۱ سپتامبر یا خاشقچی را پیش میکشد. در قضیه مربوط به قرارداد باکو-ایروان در کاخ سفید و مسیر ترامپ نیز مطمئناً پولهای زیادی توسط افراد بانفوذ باکویی پرداخت شده است و یا اینکه پروندههای فساد زیادی وجود دارد که درصورت قطع پولهای نفتی باکو، بخشهای کافی از آن تحویل رسانهها داده میشود. این مسئله درباره ایروان هم ممکن است وجود داشته باشد. برای کشورهای سوم مانند ترکیه نیز که تأثیر زیادی بر سیاستهای باکو دارند نیز تا حد زیادی این وضعیت دنبال میشود.
درباره امنیتیسازی نیز تهدیدها و اختلافافکنیها نسبت به ایران وجود دارد که تا ایران را بهعنوان یک تهدید دائمی برای آنها نمایش دهند و در این زمینه نیز مجدداً بهدنبال دریافت پول برای ارسال تجهیزات، تسلیحات، مستشار و... هستند.
در یک جمعبندی، حضور نظامی آمریکا در ماهیت ایجاد چرخه وابستگی است نه تابعی از حضور اقتصادی. درواقع، اگر بهرهگیری از منابع و منافع در قفقاز جنوبی و بهویژه مسیر زنگهزور در زمره اهداف بلندمدت آمریکا قرار بگیرد، برنامهریزی برای حضور و فروش تسلیحات از قبل صورت میگیرد. بهعبارتدیگر، آمریکا برای حفاظت از منافعی مانند ثبات در مسیر زنگهزور بهمنظور بهرهمندی از سود انتقال کالا، حضور نظامی در منطقه پیدا نمیکند، بلکه باید حجم زیادی از پول بهبهانه تأمین امنیت و فروش تسلیحات سالانه روانه واشنگتن شود، ممکن است که این تسلیحات هیچوقت به منطقه نرسد و حتی معمولاً کارایی و سازگاری زیادی با وضعیت نظامی منطقه نداشته باشند.
برای فهم بهتر موضوع به نقلقولی از کتاب آندره کاکبرن تحت عنوان غنائم جنگی (The Spoils of War) اشاره میشود که تلاش کرده تا سیستم سودآور، پرهزینه و فاسد نظامی آمریکا را تشریح کند. وی مینویسد: «بهتر است مجتمع دفاعی آمریکا نه بهعنوان یک سازمان، بلکه همچون موجودی زنده و سیریناپذیر تصور شود که تنها به دفاع از خود و حفظ قدرتش متعهد است».
بنابراین باید دید که واشنگتن چقدر بر روی حضور خود در قفقاز جنوبی بهعنوان یک هدف بلندمدت حساب کرده است و از این نظر، بزرگترین تهدید برای جمهوریاسلامی ایران ایجاد چرخه وابستگی توسط آمریکا در قفقاز جنوبی است که البته مصیبت بزرگی برای خود آن کشورها است. حضور اقتصادی آمریکا تا به مرحله چرخه وابستگی نرسد، تهدید بلندمدت برای ایران محسوب نمیشود و شکستن آن نیز تا حد زیادی راحتتر است. زیرا در آن یا جنبه نمایشی یا اهرم فشار در مذاکرات با کشورهایی مانند روسیه برجستهتر است.
پایان/
نظر شما