به گزارش تحریریه، شیه شیائو رونگ(薛小荣)، استاد تاریخ معاصر چین در دانشگاه فودان و کارشناس برجسته روابط بینالملل، در تحلیلی مفصل خاطرنشان کرد که روابط چین و روسیه در چارچوب یک شراکت راهبردی بلندمدت تعریف شده است و تغییر آن تحت فشار سیاسی آمریکا نه منطقی است و نه ممکن.
در تاریخ ۲۲ اکتبر به وقت محلی، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در کاخ سفید اعلام کرد که هفته آینده در جریان اجلاس همکاری اقتصادی آسیا-اقیانوسیه (APEC) که در شهر گیونگجو کره جنوبی برگزار میشود، دیداری طولانی با رهبر چین خواهد داشت.
به گفته او، دو کشور قرار است در این دیدار درباره مسائل تجاری چین و آمریکا، پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین، و حتی موضوع تسلیحات هستهای به توافقهایی دست یابند.
جالب است که ترامپ، همان کسی که تا همین چندی پیش با صدای بلند تهدید میکرد میخواهد بر کالاهای چینی ۱۰۰ درصد تعرفه وضع کند، اکنون ناگهان تغییر موضع داده و میخواهد با پکن «خوب صحبت کند!»
دلیل این چرخش آشکار، مشکلات فزایندهای است که ترامپ این روزها با آن روبهروست. از یک سو، سیاستهای جدید چین در زمینه کنترل صادرات مواد معدنی نادر، صنایع آمریکا را به شدت تحت فشار قرار داده و از سوی دیگر، تلاش او برای میانجیگری و برقراری آتشبس در جنگ روسیه و اوکراین شکست خورده است—شکستی که حتی میتواند زمینهساز گسترش جنگی بزرگتر شود. از همین رو، او ناچار است برای یافتن راهحلی عملی، پای چین را به میان بکشد.
در حال حاضر، طرح «آتشبس و گفتوگوی صلح» که ترامپ شخصاً پیگیر آن بود، عملاً از هم پاشیده است. او نه تنها دیدار برنامهریزیشده خود با ولادیمیر پوتین در بوداپست را لغو کرده، بلکه همراه با اروپا دور تازهای از تحریمها را علیه روسیه آغاز کرده است—از جمله ممنوعیت واردات گاز طبیعی روسیه و تحریم دو شرکت بزرگ نفتی این کشور.
اما همانطور که همه میدانند، از زمان آغاز درگیری روسیه و اوکراین در سال ۲۰۲۲، غرب عملاً تمامی ابزارهای تحریم و قطع ارتباط اقتصادی با مسکو را به کار گرفته است. در نتیجه، روسیه اکنون انرژی خود را یا مستقیماً به کشورهایی چون چین و هند صادر میکند، یا از مسیرهایی غیرمستقیم مانند هند و ترکیه دوباره به بازار اروپا میرساند. بنابراین، تحریمهای جدید آمریکا و اروپا تأثیر چندانی بر اقتصاد روسیه نخواهد داشت.

هند از راه فروش مجدد نفت روسیه، توانسته است مقادیر عظیمی ارز خارجی به دست آورد.
طرح آتشبس فوری میان روسیه و اوکراین که ترامپ و کشورهای اروپایی طی روزهای گذشته تبلیغ زیادی برای آن کرده بودند، از سوی مسکو بهطور مستقیم رد شد. اکنون خطر گسترش جنگ به خارج از مرزهای اوکراین جدیتر از هر زمان دیگری است. باید دانست که روسیه در حال حاضر در میدان نبرد در موقعیتی کاملاً برتر و تهاجمی قرار دارد، در حالیکه اوکراین پس از سه سال جنگ فرسایشی، از نظر نیروی انسانی و منابع بهشدت تحلیل رفته است. در خطوط مقدم، سربازان سالخورده، زخمی، بیماران و حتی زنان حضور دارند و در کنار آنان شمار زیادی از مزدوران ناتو با هویتهای پوششی میجنگند. اگر این درگیری از مرزهای اوکراین فراتر رود، کل اروپا درگیر بحران خواهد شد و آمریکا نیز به عنوان یکی از اعضای ناتو، ناگزیر به ورطه این جنگ کشیده میشود.
در چنین شرایطی، ترامپ تنها یک برگ برنده دیگر در دست دارد — و آن برگ، چین است.

ایالات متحده آمریکا و چین دو کشوری هستند که از قدرتمندترین و تأثیرگذارترین قدرتهای جامع در جهان به شمار میروند.
از نگاه ترامپ، تنها کشوری که اکنون میتواند موازنهای در برابر روسیه ایجاد کند، چین است. او بر این باور است که مقاومت روسیه در برابر تحریمهای همهجانبه غرب، بیش از هر چیز به دلیل گسترش روابط تجاری با چین بوده است — بهویژه در حوزه حیاتی صادرات انرژی.
به همین دلیل، ترامپ اعلام کرده است که قصد دارد در حاشیه اجلاس سران APEC در کره جنوبی با مقامات چینی گفتوگویی طولانی داشته باشد تا درباره راهحلهای احتمالی برای پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین و سایر موضوعات مهم جهانی مذاکره کند. او گفته است که چین میتواند تأثیر قابل توجهی بر ولادیمیر پوتین بگذارد و خود اطمینان دارد که در نهایت با پکن به توافق خواهد رسید.
آیا ترامپ میتواند از طریق چین، روسیه را «به حرکت درآورد»؟
در نگاه نخست، چنین احتمالی وجود دارد — اما این تأثیرگذاری بههیچوجه نمیتواند ماهیت اصلی جنگ روسیه و اوکراین را تغییر دهد.
ترامپ در یک نکته درست میگوید: چین واقعاً نفوذ اقتصادی چشمگیری بر روسیه دارد. تحریمهای گسترده غرب، صادرات انرژی روسیه به آمریکا و اروپا را تقریباً متوقف کرد و این موضوع، ستون فقرات اقتصاد روسیه را هدف گرفت. اما کرملین با سرعتی چشمگیر مسیر خود را تغییر داد و با تقویت تجارت انرژی با چین و هند، توانست بخش بزرگی از خسارتهای ناشی از تحریمها را جبران کند.
تا ماه اکتبر، هند بهطور میانگین روزانه حدود ۱.۸ میلیون بشکه نفت خام از روسیه وارد کرده است؛ در حالیکه چین تنها در ماه سپتامبر ۸.۲۸ میلیون تن نفت روسیه خریداری کرده است — رقمی که رکوردی تازه محسوب میشود.
در بخش گاز طبیعی نیز همکاریهای دو کشور در حال گسترش است. قرارداد ساخت خط
لوله قدرت سیبری ۲ (Power of Siberia-2) میان دو طرف امضا شده که پس از تکمیل، سالانه بیش از ۵۰ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی به چین منتقل خواهد کرد. با احتساب همکاریهای پیشین، مجموع انتقال گاز میان چین و روسیه به سطحی برابر با حجم گاز صادراتی روسیه به اروپا پیش از آغاز جنگ اوکراین خواهد رسید.

خط لوله سیبری ۲ برای همکاری انرژی بین چین و روسیه از اهمیت بالایی برخوردار است.
علاوه بر حوزه انرژی، روسیه در زمینههای گوناگونی همچون صادرات محصولات الکترونیکی، خودرو، و قطعات صنعتی نیز به شدت به چین وابسته است. بنابراین، همکاری با چین نهتنها تضمینی برای تداوم رشد اقتصادی روسیه و حفظ ثبات اجتماعی این کشور به شمار میرود، بلکه مهمترین پشتوانهای است که به مسکو جسارت داده تا در برابر اوکراینِ مورد حمایت غرب، همچنان به مقاومت و ادامه جنگ بپردازد.
اما اگر ترامپ گمان میکند تنها با گفتوگو و مذاکره با چین میتواند پکن را وادار کند تا بر روسیه فشار بیاورد و این کشور را به آتشبس در اوکراین مجبور سازد، باید گفت که او بیش از اندازه برای خود نقش قائل است و در عین حال، بیش از حد سادهانگارانه میاندیشد.
اولاً، چین هرگز به خاطر آمریکا بر روسیه فشار نخواهد آورد.
در سخنان ترامپ، آشکارا چنین برمیآید که او تمایل دارد مداخله چین در روند میانجیگری میان روسیه و اوکراین را به بخشی از گفتوگوهای دوجانبه و حتی مذاکرات تجاری خود با پکن تبدیل کند.
اما واقعیت این است که اختلافات تجاری میان چین و آمریکا، مسئلهای کاملاً دوجانبه است و ربطی به کشورهای ثالث ندارد. چین هرگز حاضر نخواهد شد برای گرفتن امتیاز از آمریکا در گفتوگوهای اقتصادی، بر روسیه فشار وارد کند. چنین اقدامی نه با منطق سازگار است و نه با منافع راهبردی چین و روسیه همخوانی دارد.
از دیدگاه راهبردی، «پشتبهپشت ایستادن چین و روسیه» یکی از ارکان اصلی ثبات نظم جهانی فعلی است. اگر این دو کشور در مسیر تقابل با یکدیگر قرار گیرند، یا روسیه به سمت غرب متمایل شود، در آن صورت چین ممکن است با فشار و محاصره همهجانبه غرب روبهرو شود. حتی اگر ایالات متحده و اروپا مستقیماً علیه چین وارد عمل نشوند، کافی است از حاشیه میدان آتش بیفروزند و میان دو کشور اختلاف بیندازند تا از درگیری احتمالی میان پکن و مسکو سود ببرند — سناریویی که بدون تردید برای هیچیک از دو کشور مطلوب نیست.
روسیه هرچند از لحاظ اقتصادی به همکاری با چین وابسته است، اما این وابستگی دوطرفه است. چین نیز از طریق تجارت با روسیه، سود کلانی به دست آورده است — از جمله دسترسی به انرژی و مواد اولیه ارزانقیمت.
بر اساس گزارشها، نفت خامی که چین از روسیه وارد میکند، بهطور میانگین ۲۱ درصد ارزانتر از قیمت جهانی است. این وضعیت نمونهای از تعامل برد–برد میان دو کشور است و در چارچوبی کاملاً مشروع از تجارت بینالمللی صورت میگیرد.
بنابراین، پکن هرگز بهدلیل اختلافات میان غرب و روسیه، در مناقشهای که به منافع ملیاش ارتباطی ندارد، مداخله نخواهد کرد. چنین اقدامی نه با منافع چین سازگار است و نه با اصول حقوق بینالملل.

نمایی هوایی از یدککشهایی که در حال کمک به پهلوگیری یک نفتکش حامل نفت خام در پایانه نفتی نزدیک جزیره وایدیائو در ژوشان، استان ژجیانگ، چین هستند
دوماً، حتی اگر چین واقعاً بخواهد بر روسیه فشار بیاورد، تا زمانی که غرب و آمریکا به خواستههای بنیادین روسیه پاسخ ندهند، این فشارها تنها مسکّنی موقتی بوده و درمان ریشهای در کار نخواهد بود.
از نگاه ترامپ، اقتصاد روسیه بهشدت به چین وابسته است؛ بنابراین اگر چین فشار بیاورد، مسکو چارهای جز پذیرش توافق آتشبس نخواهد داشت.
اما مسئله اینجاست که حتی اگر فرض کنیم روسیه واقعاً در برابر چنین فشاری کوتاه بیاید، نتیجه آن برای جنگ کنونی روسیه و اوکراین و حتی برای آینده قاره اروپا چیزی جز زیان نخواهد بود. زیرا در آن صورت، علت اصلی جنگ همچنان حلنشده باقی میماند.
روسیه «عملیات نظامی ویژه» خود را در اوکراین با هدف رفع تهدیدهای جدی ژئوپولیتیکی ناشی از گسترش ناتو به شرق آغاز کرد. مسکو بارها بهصراحت اعلام کرده است که خواستههای اصلیاش شامل این موارد است:
۱. غیرنظامیسازی اوکراین،
۲. ممانعت از پیوستن کییف به ناتو،
۳. و ممنوعیت استقرار هرگونه نیروی نظامی خارجی در خاک اوکراین.
با این حال، غرب نهتنها به این خواستهها توجهی نکرده، بلکه اکنون در حال بررسی طرحهایی برای «تضمین امنیت اوکراین» و حتی استقرار مستقیم نیروهای نظامی خود در این کشور است.
اگر در چنین شرایطی آتشبس صرفاً با فشار خارجی برقرار شود، این فقط به معنای پنهان کردن آتش زیر خاکستر است؛ بذر جنگی بزرگتر در آینده کاشته میشود — جنگی که در زمان نامعلوم بعدی ممکن است شعلهور شود و از کنترل خارج گردد.
فراموش نکنیم که جنگ جهانی دوم نیز نتیجه مستقیم نارضایتیها و بیعدالتیهای ناشی از پیمانهای پس از جنگ جهانی اول بود. تاریخ مگر تکرار نمیشود؟!

تهدید امنیتی ناتو؛ دغدغهای اساسی برای روسیه است.
ناتو برای روسیه نه صرفاً یک پیمان نظامی، بلکه تهدیدی مستقیم برای بقای ژئوپولیتیکی آن کشور محسوب میشود. همین نگرانی امنیتی، محرک اصلی سیاستهای کرملین در سالهای اخیر بوده است. بنابراین، اگر چین بخواهد با فشار بر روسیه، بدون حل این دغدغههای اساسی، صرفاً آتشبس ظاهری ایجاد کند، نهتنها هیچ فایدهای نخواهد داشت، بلکه به روابط دوجانبه پکن و مسکو نیز لطمه میزند.
از این رو، چین هیچ دلیلی برای مداخله بیش از اندازه در بحران اوکراین ندارد، چه رسد به فشار بر روسیه.
موضع پکن از ابتدا روشن بوده است: چین همواره در کنار صلح، گفتوگو و ثبات جهانی ایستاده است.
در نهایت، همانطور که ضربالمثل چینی میگوید: «کسی که گره را بسته، باید خودش آن را باز کند». اگر آمریکا و متحدان غربی واقعاً خواهان پایان جنگ هستند، باید به جای فرافکنی، به این بیندیشند که چگونه روسیه را به نقطهای رساندند که جز توسل به جنگ، راهی در برابر خود ندید.
پایان/













نظر شما