به گزارش تحریریه، در ۱۶ مهر سال جاری افزایش حملات تحریک طالبان در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان پس از قریب به چهار سال درگیری پراکنده و فشارهای دیپلماتیک، زمینهساز وقوع یک درگیری نظامی وسیع میان طالبان و پاکستان شد. علیرغم برقراری آتشبس میان طالبان و پاکستان و شروع مذاکرات با میانجیگری کشورهای ثالث، گزارشها حاکی از آن است که طالبان حاضر به پذیرش مسئولیت مشخص در قبال حملات سازماندهی شده از افغانستان نیست و مدعی است که حملات از داخل خاک پاکستان سازماندهی و انجام شده است. در واقع اما، به نظر میرسد که طالبان این گروههای تروریستی را اهرمی ارزشمند در مناسبات منطقهای خود ادراک نموده است و سپردن هرگونه تعهد ملموس برای انحلال آنها را خلاف مصالح و منافع خود میداند.
همسایگان طالبان در چهار سال گذشته جملگی از ناحیه استقرار گروههای تروریستی متخاصم در افغانستان بیمناک بودهاند و چالشهایی نشئت گرفته از خاک افغانستان، هر چند به مراتب کوچکتر از چالش پاکستان، برای چین، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ایران پدیدار شده است. گروههای مختلف تروریستی، از «القاعده» گرفته تا «جماعت انصارالله» یا طالبان تاجیکستان، از «تحریک اسلامی ازبکستان» گرفته تا «جیشالعدل»، در ولایتهای مختلف افغانستان آزادانه تردد دارند و با استثنای «داعش خراسان»، تقریبا سایر گروههای تروریستی در سطحی از هماهنگی و تفاهم با طالبان به سر میبرند.
نشانههای متعددی از این هماهنگی به چشم میخورد: «ایمن الظواهری»، رهبر القاعده، هنگام ترور در قلب کابل به سر میبرد. «مهدی ارسلان»، فرمانده جماعت انصار، و «قاری فرقان»، فرمانده «تحریک اسلامی ترکستان»، براساس گزارشها در بدخشان حضور دارند. گفته میشود که حتی در موارد گلاویزی کابل با برخی از این گروهها، حمایت برخی جناحهای طالبان از این گروهها تداوم داشته است.
اغلب همسایگان طالبان از همان ابتدا، قدرتیابی این گروه در کابل را به مثابه واقعیت موجود پذیرفتند و هر یک با در نظرداشتن ملاحظات و معادلات خود، مسیری برای تعامل دیپلماتیک با طالبان گشودند. احتمال سرریز تهدیدات تروریستی از افغانستان تحت سلطه طالبان یکی از مهمترین ملاحظات و معادلات مورد توجه همسایگان برای این شناسایی غیررسمی طالبان و حفظ رویکرد تعاملی بوده است و تقریبا همه طرفها در دیدارها و گفتگوهای عالی با طالبان، در راس همه مسائل، خواستار برخورد قاطع با این گروهها و رفع تهدید موثر علیه قلمروی خود شدهاند.
با این وجود رویکرد چهار سال گذشته طالبان به روشنی آشکار ساخته است که ارائه تضامین امنیتی برای گسستن کامل پیوندهای موجود و ممانعت مسئولانه از سازمانیابی این گروهها با دستور کار کلان امارت اسلامی انطباق ندارد. ممکن است برخی از این گروهها بر پایه برخی ملاحظات فعلا از عملیاتهای گسترده منع شده باشند؛ اما حضور آنها در افغانستان به شکلی آگاهانه و هدفمند توسط (دستکم جناحهایی از) طالبان غنیمت شمرده میشود و به مثابه اهرم فشاری در روابط همسایگی در نظر گرفته میشود.
طالبان به خوبی میدانند که همه همسایگان از کیفیت پایین حکمرانی این گروه و سرکوب گسترده اقوام و گروههای اجتماعی ناخرسند هستند و در نهایت، تقریبا برای همه آنها، وجود یک حکومت فراگیر در افغانستان مطلوبتر است. از همین روست که معتبر نگاه داشتن تهدید سرریز تروریسم و افراطگرایی در راستای بقای خود در قدرت، فارغ از همه پیوندهای هویتی و ایدئولوژیکی طالبان با این گروهها، پیشران مهمی در تحکیم پیوندهای طالبان با این گروهها به حساب میرود.
محیط پاکستان به سبب مداخله متغیرهای متفاوت و متمایز، بیش از سایر محیطها مستعد سرریز ناآرامی است و اختلاف تاریخی پشتونها بر سر خط مرزی و پیوند تاریخی طالبان افغانستانی و پاکستانی، محرکهایی قدرتمند برای افزایش تنش میان دو همسایه به حساب میروند. با این وجود، نباید از این واقعیت چشم پوشید که رفتار فعلی طالبان، بدین معناست که تداوم حضور و سازمانیابی گروههای تروریستی همسو را اهرمی برای چانهزنی با همسایگان و امتیازگیری میپندارد. بدتر آنکه تهدید سرریز تروریسم و افراطگرایی، برای طالبان حکم بیمه و ضمانت باقیماندن در قدرت را نیز پیدا کرده است. با این حال، نباید فراموش کرد که کار طالبان اول با اعطای آزادی عمل به القاعده به سقوط کشید و گروههای مشابه میتوانند طالبان دوم را نیز به سرنوشتی مشابه دچار کنند.
منبع: اندیشکده تهران
پایان/













نظر شما