اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

سانائه تاکایچی با طرح احتمال «مداخله نظامی» در مسئله تایوان، یکی از جدی‌ترین چالش‌های دیپلماتیک سال‌های اخیر میان چین و ژاپن را رقم زده است. این اظهارات که حتی پس از اعتراض تند پکن نیز اصلاح نشد، واکنش گسترده صلح‌طلبان، نخبگان و جوامع محلی—به‌ویژه در اوکیناوا—را برانگیخته؛ منطقه‌ای که بیش از هر نقطه دیگری از ژاپن می‌داند شعله‌ورشدن یک جنگ چه بهایی دارد.

به گزارش تحریریه، در حاشیه نشست «مجمع علمی جهانی جنوب (۲۰۲۵)» که ۱۳ نوامبر در شانگهای برگزار شد، لین بویاو، اوگاتا اوسامو و آراگا کیونیائو در گفت‌وگویی با وب‌سایت گوانچا دیدگاه‌های خود را درباره سخنان تاکایچی و چشم‌انداز روابط چین و ژاپن مطرح کردند.

林伯耀

لین بویاو (林伯耀)
عضو پیشین شورای اتحادیه امور چینی‌های خارج از کشور و نماینده «انجمن ترویج تبادلات چین و ژاپن» در میان چینی‌های مقیم ژاپن

绪方修

اوگاتا اوسامو (绪方修)
پژوهشگر «انستیتوی جامعه مشترک شرق آسیا» در ژاپن و استاد دانشگاه اوکیناوا

新垣邦雄

آراگا کیونیائو (新垣邦雄)
دبیر اجرایی انجمن «نبرد اوکیناوا دیگر هرگز – زندگی ارزشمند است»

گوانچا: نخست‌وزیر ژاپن، سانائه تاکایچی، اخیراً در جلسه پرسش و پاسخ پارلمان با استناد به این‌که «وضعیت ممکن است به مرحله بحران موجودیتی برسد»، به مداخله نظامی در وضعیت تنگه تایوان تهدید کرد. شما شدت این اظهارات درباره تایوان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

لین بویاو: این‌که نخست‌وزیر ژاپن آشکارا اعلام کرده بر اساس «حق دفاع جمعی» می‌تواند از نیروی نظامی استفاده کند، سخنی است به‌غایت جدی و خطرناک. من، به‌عنوان یک عضو شورای محلی در ژاپن، باید تأکید کنم که تایوان بخشی از قلمرو چین است و اتحاد دوباره میهن، آرزوی مشترک ملت چین در صدها سال گذشته بوده است.

با این حال، نخست‌وزیر ژاپن می‌گوید: «اگر چین هر اقدامی انجام دهد، ژاپن با زور جلوی آن خواهد ایستاد.» این موضع‌گیری نه تنها چالشی علنی علیه «بیانیه مشترک چین و ژاپن» است، بلکه خیانتی آشکار به پیمان صلح و دوستی چین و ژاپن نیز به‌شمار می‌آید.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

پیمان صلح و دوستی ژاپن و چین که در سال ۱۹۷۸ امضا شد، به وضوح مقرر می‌دارد که دو کشور باید حاکمیت و تمامیت ارضی یکدیگر را محترم شمرده، به یکدیگر تجاوز نکرده و در امور داخلی هم دخالت نکنند؛ به ویژه همه اختلافات را از طریق وسایل مسالمت‌آمیز و بدون توسل به زور یا تهدید به زور حل‌وفصل نمایند.

نگران‌کننده‌تر آن‌که ژاپن گویا تایوان را به‌عنوان یک هدف بالقوه جنگی می‌نگرد و قصد دارد دوباره کنترل خود بر امور منطقه را احیا کند. این رویکرد، تهدیدی جدی برای نظم آسیایی پس از جنگ و ضربه‌ای مستقیم به ثبات روابط چین و ژاپن است. از نگاه من، چنین مواضعی بیانگر سربرآوردن نوعی هژمونی‌طلبیِ نوظهور در داخل ژاپن است؛ پدیده‌ای که باید با حساسیت و هشیاری فراوان به آن نگریست. هم‌زمان، ما باید همراه با مردم چین قاطعانه با این سیاست خطرناک مخالفت کنیم.

دلیل این نگرانی من نیز تجربه‌های شخصی‌ام است. من در کودکی با انواع اذیت‌ و آزار روبه‌رو شدم. به‌ویژه در دوران جنگ جهانی دوم، بسیاری از بازرگانان چینی—از جمله خانواده خودم—به اتهام جاسوسی دستگیر شدند، تحت شکنجه قرار گرفتند و حتی برخی به قتل رسیدند. به همین دلیل احساس می‌کنم ممکن است همان دوران تاریک که حتی اتباع قانونی خارجی نیز هدف قرار می‌گرفتند، دوباره تکرار شود؛ و این برای من حس پررنگی از بحران و ترس ایجاد می‌کند.

با وجود این، من همچنان به مردم ژاپن باور دارم. در داخل ژاپن افراد بسیاری سال‌هاست در حال بازاندیشی درباره گذشته‌اند؛ هرچند صدای آنان هنوز ضعیف است. اما من، که سال‌های طولانی در ژاپن زندگی کرده‌ام، با انسان‌های قابل اعتماد بسیاری آشنا شده‌ام. به همین دلیل امیدوارم همراه با همین افراد، در برابر احیای نظامی‌گری در ژاپن بایستیم.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

۷ نوامبر، سانائه تاکایچی، نخست‌وزیر ژاپن، در جلسه کمیته بودجه مجلس نمایندگان در حال پاسخگویی به سؤالات

اوگاتا اوسامو: خانواده ما سه نسل است که با چین ارتباط دارد. پدربزرگم در کوماموتو از انقلاب دکتر سون یات‌سن پشتیبانی می‌کرد. اندکی پس از پیروزی انقلاب شین‌های، زمانی که دکتر سون از هنگ‌کنگ به ژاپن بازگشت، پدربزرگم برای استقبال به دیدارش رفت و سپس سه روز همراه او در شانگهای اقامت کرد؛ جایی که با استقبال گرم مردم روبه‌رو شدند. خانواده ما همچنان دوستی و یادگارهای آن دوران از جمله عکس‌های فراوان را حفظ کرده است. به همین دلیل، چین برای من کشوری بسیار نزدیک و عزیز است و حضور در شانگهای برایم مایه خوشحالی است.

در مورد اوکیناوا باید بگویم که من از دهه ۹۰ میلادی تاکنون، بیست‌وشش سال در این جزیره زندگی کرده‌ام. در جنگ جهانی دوم، شمار بسیار زیادی از غیرنظامیان در اوکیناوا جان باختند. با اینکه ۸۰ سال از آن فاجعه گذشته است، اما زخم‌های جنگ هنوز در دل مردم عمیقاً باقی مانده و فراموش نشده است.

اکنون این پرسش مطرح است که آیا ممکن است جنگی دوباره رخ دهد؟ جزایر جنوب‌غرب ژاپن—که از نگاه چین بخش بزرگی از «زنجیره نخست جزایر» محسوب می‌شود—بسیاری‌شان در قلمرو استان اوکیناوا قرار دارند. در این مناطق شمار زیادی موشک با ماهیت تهاجمی مستقر شده است؛ البته این از منظر دولت ژاپن است. اما مردم اوکیناوا می‌خواهند هرچه زودتر این تسلیحات تهاجمی از جزیره خارج شود.

مردم اوکیناوا ضدجنگ‌ترین مردم ژاپن هستند. ما در جزایر جنوب‌غربی نمایشگاه‌های عکس تاریخی از فجایع جنگ برای مردم برپا می‌کنیم و تاکنون در بیش از بیست تا سی نقطه این نمایشگاه‌ها را برگزار کرده‌ایم. همچنین این نمایشگاه را به ژاپنِ اصلی، کره جنوبی و آمریکا نیز برده‌ایم. اما چیزی که بیش از همه مرا متأثر می‌کند، این است که مردم سایر مناطق ژاپن اغلب می‌گویند: «این مسائلِ شما مردم اهل اوکیناواست، ربطی به ما ندارد، خیلی از ما دور است.»

به نظرم آن‌ها نسبت به خشونت و بی‌رحمی جنگ، بیش از حد بی‌حس و بی‌تفاوت شده‌اند.

من از سخنان اخیر نخست‌وزیر تاکایچی بسیار نگرانم. گرچه او نخستین زن در تاریخ ژاپن است که به مقام نخست‌وزیری رسیده و اکنون نیز از حمایت بالای داخلی برخوردار است، اما بیم آن دارم که در آینده دست به اقدامات بسیار خطرناک بزند—و بیشترین احساس خطر را مردم استان اوکیناوا دارند.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

سرباز یکم رابرت ای. وینسنت از نیویورک، در ۲۴ آوریل ۱۹۴۵ جیره‌های غذایی را به کودکان اوکیناوایی می‌دهد؛ کودکانی که در جریان پیشروی نیروهای آمریکایی به‌سوی باند فرود ماچیناتو در منطقهٔ گوسوکومـا یافته شده بودند.

آراگا کیونیائو: من هم مانند اوگاتا، اهل اوکیناوا هستم. ما سال‌هاست که با سیاست دولت ژاپن و تقویت تسلیحاتی بر اساس آن، مخالفت کرده‌ایم. پس از دیدن سخنان نخست‌وزیر در تلویزیون، من نیز در رسانه‌های اوکیناوا مقاله نوشتم و نظر خود را بیان کردم. اظهارات او درباره این‌که مسئله تایوان «وضعیت بحران موجودیتی» برای ژاپن ایجاد می‌کند، بسیار جدی است و او باید این سخنان را پس بگیرد.

دلیل تأکید من این است که پیش‌تر سیاستمدارانی مانند شینزو آبه و تارو آسو—چه در مقام نخست‌وزیر سابق و چه به‌عنوان رهبران حزب لیبرال‌دموکرات—بارها گفته بودند «بحران تایوان یعنی بحران ژاپن» و تایوان را به «وضعیت بحران موجودیتی» ژاپن گره می‌زدند. اما آن‌ها تنها سیاستمدار بودند. اکنون تاکایچی، به‌عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور و نخست‌وزیر ژاپن، برای نخستین‌بار در این جایگاه با چنین صراحت و شفافیتی این موضع را بیان کرده است. این سخن بسیار خطرناک و غیرقابل‌قبول است؛ و نباید اجازه داد تکرار شود.

مردم اوکیناوا این موضوع را چگونه می‌بینند؟

تیتر سرمقاله روزنامه ریوکیو شیمپو چنین بود: «دولت ژاپن باید دیپلماسی پیشگیرانه جلوگیری از درگیری را اجرا کند.» سخنان تاکایچی کاملاً شتاب‌زده بود، تنش‌ها را تشدید کرد و ریسک بروز جنگ را بالا برد. در فضای مجازی نیز می‌بینیم افراد بسیاری احساس بحران شدیدی دارند.

اجازه دهید کمی درباره زمینه اوکیناوا بگویم؛ همان‌طور که آقای اوگاتا اشاره کرد، اوکیناوا در گذشته صحنه یکی از خونین‌ترین نبردهای جنگ جهانی دوم بوده است. اکنون برای «مقابله با بحران احتمالی تایوان»، نیروهای دفاع‌ذاتی ژاپن موشک‌هایی را در اوکیناوا مستقر کرده‌اند. اگر آمریکا وارد درگیری شود، طبق قوانین امنیتی میان ژاپن و آمریکا، نیروهای دفاع‌ازخود ژاپن (JSDF) به‌طور خودکار درگیر خواهند شد—و خط مقدم این جنگ، اوکیناوا خواهد بود.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

موشک ضدکشتی نوع ۱۲ که توسط نیروهای دفاع‌ازخود ژاپن در اوکیناوا مستقر شده است

با توجه به اینکه تعداد زیادی از مردم اوکیناوا در آتش جنگ جهانی دوم جان باختند، ما نسبت به احتمال تکرار تراژدی، احساس خطری بسیار شدید داریم.

سخنان تاکایچی کاملاً بی‌مسئولیتی است؛ با جایگاه نخست‌وزیری سازگار نیست و اوکیناوا را در معرض خطر مستقیم قرار می‌دهد. چین دارای موشک‌های هسته‌ای است؛ اگر ژاپن با چین وارد جنگ شود، اوکیناوا قطعاً نخستین جایی خواهد بود که آسیب می‌بیند، اما سراسر ژاپن درگیر جنگ خواهد شد. اینکه یک نخست‌وزیر—کسی که مسئول بالاترین سطح تصمیم‌گیری در کشور است—چنین فرض‌هایی مطرح کند، به‌ویژه فرض جنگ نیروهای دفاع‌ذاتی ژاپن با چین، نهایت بی‌مسئولیتی است. او منافع ملی ژاپن را نادیده گرفته و نشان نداده که صلاحیت لازم برای نخست‌وزیری را دارد. چنین فردی در مقام نخست‌وزیر بسیار خطرناک است. فکر می‌کنم تاکایچی باید استعفا بدهد؛ این نظر من است.

گوانچا: شما به حمایت نسبتاً بالای مردمی از سانائه تاکایچی اشاره کردید؛ حمایتی که نشان می‌دهد مواضع او در داخل ژاپن طرفدار دارد. در چنین فضای سیاسی‌ای، آقای لین، با توجه به تجربه شما به‌عنوان یک چینیِ ساکن ژاپن، ریشه‌های تعصب و پیش‌داوری جامعه ژاپن نسبت به چینی‌ها چیست؟ و چگونه می‌توان بر آن غلبه کرد؟

لین بویاو: از زمان روی کار آمدن دوباره شینزو آبه—نخست‌وزیر پیشین ژاپن—بر اساس برخی نظرسنجی‌ها، نزدیک به ۹۰ درصد شهروندان ژاپنی گفته‌اند که «چین را دوست ندارند» یا «نسبت به چین احساس مثبتی ندارند». ریشه این پدیده، در تداوم انتشار اطلاعات منفی یا حتی نادرست درباره چین از سوی سیاستمداران و رسانه‌های ژاپنی است؛ اطلاعاتی که در نهایت، هسته رواییِ «تهدید چین» را تقویت می‌کند و چین را به‌عنوان «تهدید بالقوه برای نظم منطقه‌ای و بین‌المللی» تصویر می‌نماید.

در زندگی روزمره، اخباری مانند «جنگنده‌های چینی نزدیک شدند» یا «کشتی‌های چینی در دریای جنوبی دیده شدند» دائماً در تلویزیون تکرار و برجسته می‌شود. هم‌زمان، اخبار منفی مربوط به افراد چینی نیز به‌وفور در رسانه‌ها بازتاب می‌یابد. این جریان یک‌سویه اطلاعات که از سوی رسانه‌های اصلی و سیاستمداران تقویت می‌شود، به‌تدریج ذهنیت مردم ژاپن نسبت به چین را منفی کرده و احساسات ضدچینی را افزایش داده است. من که سال‌ها در ژاپن زندگی کرده‌ام، از این روند نگرانم و حتی تا حدی احساس هراس می‌کنم.

در دهه ۱۹۲۰، پس از زلزله بزرگ کانتو در سال ۱۹۲۳، بیش از شش‌هزار کره‌ای و نزدیک به هشتصد چینی در ژاپن به قتل رسیدند؛ عاملان این جنایت نه‌فقط ارتش و پلیس، بلکه بخشی از مردم عادی ژاپن بودند. همیشه نگرانم که مبادا آن دوران دوباره تکرار شود. اگر به مردم مدام القا شود که «چین بد است» و «چینی‌ها بد هستند»، به‌ویژه برای گروه‌های افراطی و برانگیخته، ممکن است این ذهنیت منجر به اقداماتی شود که هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند.

به‌ویژه در انتخابات اخیر مجلس سنای ژاپن، گرچه آرای حزب لیبرال‌دموکرات کاهش یافت، اما هم‌زمان جریان‌های محافظه‌کار با گرایش‌های بیگانه‌ستیزانه—خصوصاً علیه خارجیان و به‌ویژه چینی‌ها—قدرت گرفتند. برای نمونه، اعضای حزب سان‌سِی و برخی از نمایندگان سابق در حزب نوسازی اوساکا توانستند کرسی‌هایی در پارلمان کسب کنند. اکنون این گروه‌های ضدبیگانه، و به‌ویژه ضدچینی، در داخل ژاپن در حال تقویت هستند و من فکر می‌کنم این روند احتمالاً در آینده شدت خواهد گرفت.

اظهارات اخیر تاکایچی، بی‌شک نقش «کاشت بذر» را ایفا می‌کند و ممکن است موجب رشد بیشتر چنین جریان‌هایی شود. در بلندمدت، این روند برای هر دو کشور امری بسیار تأسف‌بار و نگران‌کننده خواهد بود.

از زمان عادی‌سازی روابط دیپلماتیک میان چین و ژاپن، دو کشور از طریق همکاری‌های اقتصادی و تبادلات فرهنگی، دستاوردهای بسیار ارزشمندی اندوخته‌اند. در واقع، نزدیک به یک‌سوم بودجه سالانه دولت ژاپن به‌طور مستقیم با حجم تجارت واردات و صادرات میان دو کشور ارتباط دارد. این رابطه اقتصادی نه فقط برای چین سودمند بوده، بلکه از راه مالیات و دیگر منابع درآمدی، منافع ملموسی برای مردم ژاپن نیز به همراه آورده است. بااین‌حال، امروز برخی افراد عمداً چشم خود را بر این واقعیت‌ها می‌بندند و افکار عمومی را به‌سمت خصومت و نفرت از چین سوق می‌دهند. این روند مرا بسیار نگران و مضطرب می‌کند. به همین دلیل لازم می‌دانم که نسبت به چنین گرایش‌هایی که در صحنه سیاسی ژاپن بروز یافته، به‌صراحت هشدار داده و انتقاد کنم.

در عین حال، امیدوارم مردم ژاپن خود نیز به پا خیزند و صدای مخالفتشان را بلند کنند. من سال‌ها در حوزه تبادلات محلی چین و ژاپن فعالیت کرده‌ام و به‌ویژه عملکرد سیاستمدارانی مانند سانائه تاکایچی را با دقت دنبال می‌کنم. او نه‌تنها نایب‌رئیس فراکسیون پارلمانی «کنفرانس ژاپن»—بزرگ‌ترین سازمان راست‌گرای ژاپن—است، بلکه یکی از چهره‌های شاخصی به شمار می‌آید که درباره تاریخ پس از جنگ، مواضعی انکارگرایانه دارد.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

نمایی از نمایشگاه کشتار نانجینگ؛ اجساد قربانیان در ساحل رود یانگ‌تسه دیده می‌شوند. ارتش ژاپن در حمله به نانجینگ در ۱۹۳۷ هزاران غیرنظامی و اسیر جنگی چینی را به‌شکل فجیعی قتل‌عام کرد.

«کنفرانس ژاپن» سال‌هاست که کشتار نانجینگ را انکار می‌کند و تاریخ جنگ‌های تهاجمی ژاپن را تطهیر می‌نماید. تاکایچی نیز خود در رأس این سازمان قرار دارد. بنابراین کاملاً قابل پیش‌بینی است که او در آینده تنها به این یکی دو موضوع بحث‌برانگیز بسنده نخواهد کرد؛ از همین‌رو ما باید روشن و قاطع در برابر چنین جریاناتی موضع بگیریم.

پیش‌تر، آن هشدار تندِ سوئه جیان، سرکنسول چین در اوساکا—این‌که «هرکس جرأت کند سرش را به‌سوی تایوان دراز کند، بی‌درنگ آن را قطع خواهیم کرد»—صرفاً یک واکنش احساسی فردی نبود. این سخن بازتاب‌دهنده احساسات مشترک تمام مردم چین و حاصل یک تجربه تاریخی عمیق و دیرپا بود. از این منظر، به‌نظر من تداوم ابراز موضع و یادآوری این واقعیت‌ها امری ضروری است.

آراگا کیونیائو: می‌خواهم نکته‌ای را اضافه کنم. همان‌طور که آقای لین گفت، سیاستمداران ژاپنی نیز در واقع دنباله‌رو فضای رسانه‌ای هستند. تصویر منفی چین در میان مردم ژاپن گسترده شده و ۹۰ درصد شهروندان دیدگاهی نامطلوب نسبت به چین دارند؛ اما بیشتر این افراد هرگز به چین سفر نکرده‌اند و هیچ دوستی در چین ندارند. بنابراین، این پیش‌داوری‌ها نه از تجربه واقعی، بلکه از فضای رسانه‌ای و روایت‌های یک‌سویه شکل گرفته است.

در بحث تجارت و گردشگری نیز اشاره شد که رفت‌وآمد مردم بسیار اهمیت دارد. باید تعداد بیشتری از چینی‌ها به ژاپن سفر کنند و تعداد بیشتری از ژاپنی‌ها به چین بروند. وقتی مردم با هم ملاقات می‌کنند و می‌بینند که «طرف مقابل هم درست مثل ما انسان است»، درک متقابل افزایش می‌یابد. مسائل سیاسی تنها با بحث کارشناسان حل نمی‌شود؛ جوانانِ ۲۰ و ۳۰ ساله هم باید وارد میدان شوند—از طریق موسیقی یا دیگر شکل‌های تعامل فرهنگی.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

۲۰۱۶ — اعتراض گسترده مردم اوکیناوا

پس از آن‌که یک کارمند غیرنظامی پایگاه ارتش آمریکا در اوکیناوا یک دختر ۲۰ ساله محلی را ربود، مورد آزار قرار داد و به قتل رساند، هزاران نفر از مردم اوکیناوا در اعتراضات گسترده شرکت کردند.

اما در کنار اعتراض‌های سنتی که عمدتاً نسل‌های مسن در آن حضور دارند و مشت‌هایشان را در هوا تکان می‌دهند، باید حرکت‌هایی نو و جوانانه نیز شکل گیرد—ابتکارهایی که از طریق روش‌های تازه و متنوع، پیام صلح و دوستی را منتقل کند. در روابط چین و ژاپن، نقش جوانان باید به‌طور جدی مورد توجه قرار گیرد.

من دیروز برای شرکت در این نشست به شانگهای رسیدم و همه با من بسیار مهربان بودند؛ دانشجویان و داوطلبان کارشناسی‌ارشد با شور و گرمی از من استقبال کردند. امیدوارم در آینده بتوانیم فعالیت‌هایی مشابه را در اوکیناوا نیز برگزار کنیم تا جوانان اوکیناوا هم در این روند مشارکت کنند. اگر جوانان دو کشور با هم ارتباط بگیرند، تصور مردم دو سویه نسبت به یکدیگر کم‌کم تغییر خواهد کرد. برای اوکیناوا و برای ژاپن، این نوع تبادل انسانی بسیار اهمیت دارد—برای اینکه مردم درک کنند که چینی‌ها هیچ تفاوتی با ما ندارند.

اوگاتا اوسامو: همان‌طور که آقای لین اشاره کرد، حجم تجارت چین و ژاپن به‌اندازه‌ای رسیده که برابر با یک‌سوم کل بودجه دولت ژاپن است؛ اما بسیاری از مردم ژاپن از این میزان وابستگی اقتصادی به چین هیچ آگاهی ندارند. چرا باید با کشور همسایه وارد مناقشه و تقابل شد؟ چرا باید چین را تهدید دانست؟ من واقعاً انگیزه پنهان ژاپنی‌هایی را که چنین تصوری دارند درک نمی‌کنم.

همان‌طور که پیش‌تر گفتم، در هشتاد سال پس از جنگ، ما در اوکیناوا همواره تلاش کرده‌ایم بفهمیم چرا آن جنگ رخ داد و چگونه به آن نقطه رسیدیم. آقای گوشیکن تاکاماتسو که امروز در نشست «جهانی جنوب» حضور داشت نیز سال‌هاست با جمع‌آوری بقایای قربانیان جنگ، به دنبال روشن کردن مسئولیت دولت ژاپن در آن فاجعه است. در نگاه تاریخیِ بلندمدت، دولت ژاپن واقعیت‌های مربوط به گذشته را پنهان کرده و مردم را در بی‌خبری نگه داشته است.

به‌نظر من، جنجال اخیر درباره اظهارات سانائه تاکایچی مدت زیادی ادامه نخواهد یافت و به‌زودی فروکش می‌کند. اما باید توجه داشت که «آسیایی‌گرایی» موجود در ژاپن و چین، به‌طور کامل قابل نفی نیست و در آن عوامل مثبتی نیز وجود دارد. ملت‌های آسیایی باید در کنار هم به‌صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند. این‌که گفته شود ژاپن با «بحران بقا» روبه‌روست، هنوز بازتابی از ذهنیت استعمارگرانه دوران گذشته است؛ اگر نخست‌وزیر ژاپن همچنان چنین اندیشه پوسیده‌ای را حفظ کند، برای کشور آینده‌ای نخواهد ماند.

در نهایت، امیدوارم کسی که در مقام نخست‌وزیر ژاپن قرار می‌گیرد آن‌قدر نادان نباشد—و مردم ژاپن نیز آن‌قدر نادان نباشند. این انتظار و امید من است.

اگر ژاپن با چین بجنگد، نابود می‌شود!

گوانچا: پس از اظهارات نادرست سانائه تاکایچی، زمانی که خبرنگاران از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، درباره تنش‌های لفظی میان چین و ژاپن پرسیدند، او پاسخ داد: «خیلی از متحدان ما در واقع دوست ما نیستند.» او از نقد چین خودداری کرد و جانب ژاپن را هم نگرفت. به‌عنوان یک ساکن ریوکیو، حضور دولت آمریکا در منطقه و موضعش نسبت به ژاپن را چگونه می‌بینید؟

آراگا کیونیائو: سخنان ترامپ کاملاً منعکس‌کننده خصوصیات شخصی خود اوست. همان‌طور که در نشست هم اشاره کردم کولبی، معاون وزیر دفاع آمریکا، نیز دیدگاهی مشابه دارد؛ آن‌ها فقط به منافع اقتصادی و سود مالی خود اهمیت می‌دهند. به‌نظر من، ترامپ هرگز داوطلبانه در شرق آسیا جنگی را آغاز نخواهد کرد که هیچ منفعتی برای آمریکا نداشته باشد؛ او صرفاً می‌خواهد منافع اقتصادی آمریکا را در این منطقه گسترش دهد.

البته در ساختار سیاسی آمریکا برخی سیاستمداران گرایش‌های نظامی‌گرایانه دارند و در شورای امنیت ملی این کشور نیز کم نیستند. اما این افراد در دولت فعلی ترامپ تا حد زیادی کنار گذاشته شده‌اند.

امروز وضعیت شبیه آن چیزی است که در اوکراین رخ داد. آمریکا می‌خواهد ژاپن را به سمتی سوق دهد که درگیر جنگی نیابتی با چین شود. آمریکا هرگز به‌طور مستقیم با چین در جنگی هسته‌ای روبه‌رو نخواهد شد؛ بنابراین آن‌ها ژاپن را تحریک می‌کنند تا نیروهای دفاع‌ازخود ژاپن(JSDF) را علیه چین وارد عمل کند و در همین مسیر، موشک‌های کروز تاماهاوک را با سود فراوان به ژاپن می‌فروشند.

در مورد پایگاه‌های نظامی هم، حضور ارتش آمریکا در ژاپن و اوکیناوا کاملاً بر اساس همین منطق است. آمریکا هیچ ادعای ارضی نسبت به ژاپن ندارد؛ فقط از ژاپن به‌عنوان یک سکوی عملیات استفاده می‌کند. چه در جنگ ویتنام، چه کره، و چه جنگ خلیج فارس، ژاپن همیشه پایگاهی بوده که آمریکا هر زمان لازم دانسته، از آن بهره برده است. هدف آمریکا نه فراتر از این است و نه کمتر از این.

اما در سناریوی موسوم به «بحران تایوان»، آمریکا می‌تواند از اوکیناوا یا از پایگاه‌های ژاپنِ اصلی یا کره نیرو اعزام کند و این یعنی اوکیناوا مستقیماً به درون جنگ کشیده می‌شود. مردم اوکیناوا قربانی خواهند شد، و آمریکا هیچ اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد. آن‌ها تنها نگران این هستند که پایگاه‌ها در هر لحظه قابل استفاده باشند—سرنوشت مردم اوکیناوا کوچک‌ترین اهمیتی برایشان ندارد. رابطه میان اوکیناوا و آمریکا چیزی جز «استفاده شدن» نیست. اما مردم اوکیناوا نمی‌خواهند ابزار دست دیگران باشند.

مردم ژاپن هم درواقع در حال استفاده شدن‌اند—آن‌ها به‌واسطه «پیمان امنیتی آمریکا–ژاپن» درگیر این ساختار شده‌اند، و بسیاری در ژاپن مخالف این وضعیت‌اند. بنابراین مردم ژاپن باید بیندیشند که چه چیزی واقعاً برای آن‌ها مهم است. مسئله این نیست که از زاویه پیمان امنیتی به موضوع نگاه کنند؛ مسأله این است که از زاویه «منافع ملی ژاپن» به آن نگاه کنند.

پایان/

۷ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
کد خبر: 33887

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 5 + 9 =