به گزارش تحریریه، تارنمای مرکز اروپایی «مدرن دیپلماسی» با بیان اینکه تصویر نمایش قدرت آمریکا دیگر با واقعیتها تطابق ندارد، آورده است: در ظاهر، ایالات متحده همچنان یک ابرقدرت بیرقیب به نظر میرسد: رئیسجمهوری که در آسیا قراردادهای تجاری امضا میکند، در خاورمیانه نظم جدیدی شکل میدهد و ناوگانهای نظامی را در سراسر آمریکای لاتین جابهجا میکند.
ایالات متحده ظاهرا همچنان یک ابرقدرت بیرقیب به نظر میرسد: رئیسجمهوری که در آسیا قراردادهای تجاری امضا میکند، در خاورمیانه نظم جدیدی شکل میدهد و ناوگانهای نظامی را در سراسر آمریکای لاتین جابهجا میکند. اما پشت این ظاهر آراسته، حقیقتی عمیقتر نهفته است—حقیقتی که امروز بیش از هر زمان دیگری شکاف رو به گسترش میان نمایش قدرت آمریکا و ظرفیت واقعی آن برای حکمرانی را آشکار میکند.
تعطیلی اخیر دولت فدرال—گرچه اکنون پایان یافته—طولانیترین در تاریخ آمریکا شد. این اتفاق نتیجه یک نزاع موقتی حزبی نبود، بلکه نشانه فرسایش گستردهتر توان حکمرانی این کشور است. برای هفتهها، واشنگتن در آستانه فلج کامل قرار داشت، از خدمات پاسپورت گرفته تا قراردادهای امنیتی. بازگشایی دولت فقط چراغها را دوباره روشن کرد؛ ترکهای ساختاری همچنان به قوت خود باقیاند.
در این فضای ملتهب، ترامپ دوباره با وعده «بازگرداندن عظمت آمریکا» ظاهر میشود. اما سازوکاری که قرار است این عظمت را تولید کند همچنان زیر بار بیاعتمادی داخلی، کمبود بودجه و آشفتگی نهادی قرار دارد. نتیجه، سیاست خارجیای است که کمتر بر استراتژی تکیه دارد و بیشتر بر بحرانسازی تاکتیکی.
سفر طولانی ترامپ به جنوبشرقی آسیا در اکتبر ۲۰۲۵—که با قراردادهای تجاری با تایلند، مالزی، کامبوج و ویتنام، و همچنین آتشبس یکساله با چین همراه بود—در نگاه نخست شبیه موفقیت دیپلماتیک به نظر رسید. اما این دستاوردها بیش از آنکه نشانه احیای واقعی رهبری اقتصادی آمریکا باشند، شباهت به «تنفس مصنوعی» دارند.
چین همچنان برتری خود را در بخشهای کلیدی—از داروسازی و نیمههادیها تا باتریهای لیتیومی—تحکیم میکند. آتشبس یکساله شاید فشار سیاسی داخلی را کاهش دهد و برای ترامپ تیترهای مثبتی بسازد، اما ساختار رقابت چین و آمریکا را تغییر نمیدهد.
تهدیدهای اخیر ترامپ علیه ونزوئلا، کلمبیا و حتی نیجریه، بازگشت «دکترین نمایش» را نشان میدهد—ترکیبی از شوک رسانهای، نمایش قدرت نظامی و فقدان استراتژی پایدار. چه تهدید به مداخله در نیجریه «برای حفاظت از مسیحیان»، چه اعزام ناو جنگی به نزدیکی ونزوئلا، یا اعمال فشار تعرفهای بر کلمبیا، این اقدامات نمایش قدرت نیستند؛ بلکه انعکاس اضطراب عمیق استراتژیکاند.
واشنگتن بیش از پیش برای پوشاندن ضعف فزاینده قدرت نرم خود، به نمایش قدرت سخت تکیه میکند. اما در عمل، این نمایشها بیشتر گیجی را آشکار میکنند تا اقتدار.
اکنون که رئیسجمهور سوریه، احمد عشرا، سفر طولانیبرنامهریزیشده خود به واشنگتن را به پایان رسانده و به دمشق بازگشته، واقعیتها روشنتر شدهاند. سفر او—اولین سفر یک رئیسجمهور سوری به کاخ سفید در بیش از یک دهه—نه یک پیشرفت چشمگیر، بلکه یادآور تلاش بیوقفه واشنگتن برای حفظ نفوذ در منطقهای است که دیگر به آن وابسته نیست.
ترامپ امیدوار بود این دیدار بهعنوان «آغاز دوران جدید ثبات» مطرح شود، اما مسائل اصلی همچنان حلنشده باقی ماندهاند: لغو تحریمها علیه سوریه وابسته به کنگرهای است که هنوز گرفتار پیامدهای تعطیلی دولت است؛ توافقات امنیتی پیشنهادی درباره دسترسی به پایگاه هوایی دمشق فاقد پشتوانه نهادیاند؛ و ساختار امنیت ملی آمریکا—که بر اثر کاهش بودجه و کمبود نیروی انسانی تحت فشار است—در موقعیتی نیست که همزمان چند ابتکار مهم را در منطقه دنبال کند.
در همین حال، سفر محمد بن سلمان بیشتر به شکل یک مذاکره اقتصادی و فناوری در حال شکلگیری است تا گامی به سوی «عادیسازی با اسرائیل»—شعاری که اکنون بیش از هر زمان توخالی به نظر میرسد. برنامه ۲۰ بندی ترامپ برای «نیروی بینالمللی در غزه» که هماکنون در شورای امنیت در حال گردش است، بدون اجماع داخلی و منابع مالی چیزی بیش از جوهر روی کاغذ نیست.
ترامپ از ابتدای بازگشتش به کاخ سفید تلاش کرد بوروکراسی امنیت ملی را کوچک کند. اکنون همین تصمیمها به بزرگترین نقطه ضعف او تبدیل شدهاند. تعطیلی طولانیمدت دولت و کاهش بودجه، همزمان وزارت خارجه، پنتاگون و جامعه اطلاعاتی را تضعیف کرده است.
امروز ابزارهای قدرت ملی آمریکا—دیپلماسی، تحلیل اطلاعاتی و ائتلافسازی—با نیمی از توان خود فعالیت میکنند. سیاست خارجی آمریکا نه بهخاطر چالشهای خارجی، بلکه بهخاطر نابسامانیهای داخلی محدود شده است.
سیاست خارجی همواره بازتاب سلامت داخلی یک کشور است. کشوری که قادر به مدیریت شکافهای سیاسی خود نباشد، نمیتواند جهان را رهبری کند.
تناقض میان «وعده عظمت» و «واقعیت زوال» هر روز آشکارتر میشود. بحران حکمرانی در واشنگتن اکنون به بحران ژئوپولیتیک تبدیل شده است—بحرانی که در آن، قدرتهایی از پکن تا تهران، نه با هژمونی آمریکا، بلکه با ناپایداری آمریکا روبهرو هستند.
جهان منتظر بازگشت آمریکا نیست؛ نظم بینالمللی راه خود را ادامه میدهد. و امروز بیش از هر زمان دیگری، یک تناقض بنیادین آشکار شده است: قدرتی که میکوشد نظم جهانی بسازد، اما در حفظ نظم در خانه خود درمانده است.
https://moderndiplomacy.eu/2025/11/25/us-between-projected-power-and-internal-fragility-a-picture-no-longer-matching-reality/
پایان/













نظر شما