به گزارش تحریریه، وو شوئه لَن سردبیر ارشد در خبرگزاری شینهوا و نخستین زن مفسر سیاسی تلویزیونی در چین، اظهار داشت که تهدیدهای نظامی آمریکا، نه تنها ایران را عقب نمینشاند، بلکه موجب نزدیکی بیشتر تهران با قدرتهای شرقی میشود.
بهتازگی، رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، بار دیگر ایران را تهدید به جنگ کرده و گفته است: «اگر لازم باشد، آمریکا بار دیگر تأسیسات هستهای ایران را نابود خواهد کرد.»
این سخنان ترامپ بدون شک باعث هوشیاری بیشتر ایران خواهد شد، چراکه واقعیت این است که ارتش آمریکا جسارت اقدام نظامی را دارد. با این حال، موضع ایران همچنان قاطعانه است و اعلام کرده که هرگز پروژه غنیسازی اورانیوم را متوقف نخواهد کرد.
حال که مذاکرات آمریکا و ایران بینتیجه مانده، آیا ممکن است نیروهای نظامی دو کشور وارد یک درگیری گسترده شوند؟
برای پاسخ به این مسئله، باید آن را از دو زاویه مورد بررسی قرار داد:
نخست، از دیدگاه ایالات متحده آمریکا
در آخرین حمله هوایی ارتش آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، واشنگتن مدعی شد که عملیات موفقیتآمیز بوده است. اما واکنش ایران در پی آن، غیرمنتظره و تا حدی عجیب به نظر میرسید — نه تنها حملهای به خاک آمریکا صورت نگرفت، بلکه پیش از اجرای ضربات تلافیجویانه به پایگاههای نظامی آمریکا، حتی بهنوعی «هشدار قبلی» داده شد. در نتیجه، همانطور که انتظار میرفت، موشکها رهگیری شدند و ارتش آمریکا هیچ تلفاتی نداشت.
چنین اقدام نیمبند و نمادینی، ممکن است باعث شده باشد که ترامپ به یک برداشت اشتباه برسد: ایران فقط جرات «نمایشی» حمله به آمریکا را دارد و توان یا ارادهای برای درگیری مستقیم با ارتش آمریکا ندارد.
از سوی دیگر، با نزدیک شدن انتخابات میاندورهای آمریکا، ترامپ نیاز دارد تا خسارات سیاسی ناشی از جنگ تعرفهها را جبران کند. یکی از راههای او برای این کار، نشان دادن قدرت در برابر ایران است — اقدامی نمایشی که میتواند حمایت رأیدهندگان خاص را جلب کند. نکته حساستر آن است که در حال حاضر اسرائیل در سوریه بهشدت فعال شده و امتیازهای زیادی به دست آورده؛ منافعی که به لحاظ قانونی و اخلاقی قابل دفاع نیستند و جامعه جهانی نیز بهسادگی آنها را نمیپذیرد.
بنابراین، تهدید ترامپ به حمله نظامی به ایران بیش از آنکه واقعی باشد، مانند دودی است برای پنهانکردن آتشی دیگر؛ آتشی که اسرائیل در دل آن مشغول بهرهبرداری از آشفتگی منطقه است.
دوم، از دیدگاه ایران
برای ایران، که هسته اصلی «محور مقاومت» در خاورمیانه محسوب میشود، کنار گذاشتن برنامه غنیسازی اورانیوم به منزله فروپاشی بازدارندگی استراتژیک آن خواهد بود. چنین عقبنشینیای نه تنها پیامدهای ژئوپلیتیکی خطرناکی دارد، بلکه در داخل کشور نیز غیرقابل توجیه است. وزیر خارجه ایران نیز صراحتاً برنامه هستهای را با «عزت ملی» پیوند زده و از این طریق روشن ساخته که تهران فضای چندانی برای سازش باقی نگذاشته است.
با این حال، ایران هم تمایلی برای ورود به جنگ مستقیم با ارتش آمریکا ندارد. شواهد این موضوع در واکنش ایران به حمله قبلی نیز مشهود است: پس از حمله به تأسیسات هستهای، ایران اقداماتی چون بستن تنگه هرمز — که یک گزینه نهایی و بسیار حساس است — را انجام نداد؛ این نشان میدهد خطوط قرمز ایران قابل انعطاف هستند. بنابراین، حتی اگر ارتش آمریکا بار دیگر به تأسیسات هستهای ایران حمله کند، احتمال وقوع یک جنگ تمامعیار میان دو کشور، در مجموع همچنان پایین است.
ایران در حال حاضر مشغول تقویت اهرمهای فشار خود است
در عرصه دیپلماتیک، تهران استراتژی «پیشروی دوگانه» را در پیش گرفته است: از یک سو، با سرعت دست به کار شده و بهسرعت چین و روسیه را برای برگزاری نشست سهجانبه جذب کرده — نشستی که هدفش مقابله با تحریمها و تعیین مسیر آینده برنامه هستهای ایران است؛ از سوی دیگر، ایران از طریق سازمان همکاری شانگهای و سایر بسترهای چندجانبه، به دنبال جلب حمایت بینالمللی و شکستن انزوای تحمیلی است— بهعبارتی، یارانش را کامل دور خود جمع کرده است.
نکته جالب اینجاست که تقریباً بلافاصله پس از تهدید جدید ترامپ، ایران اعلام کرد نشست سهجانبه با چین و روسیه در راه است. این «تفاوت زمانی» کوچک اما حسابشده، خود نشانهای از نوعی هماهنگی استراتژیک است که میتواند برای آمریکا ایجاد فشار مضاعف کند.
در سطح بینالمللی نیز، ایران شیوه تعاملش با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را دگرگون کرده است. از این پس، هرگونه بازرسی یا نظارت بر برنامه هستهای ایران، تنها در صورتی مجاز خواهد بود که شورای عالی امنیت ملی ایران از پیش آن را تصویب کند. این تغییر، عملاً نظارت جامعه جهانی بر فعالیتهای هستهای ایران را بهشدت تضعیف کرده است.
در این میان، نقش چین چیست؟
در حالی که تنش میان آمریکا و ایران رو به افزایش است، چین موضعی شفاف و استوار اتخاذ کرده است. وزارت خارجه چین بارها تأکید کرده «راهحل سیاسی و دیپلماتیک، تنها مسیر صحیح است.»
پشت این موضعگیری قاطع، سه محاسبه استراتژیک عمیق نهفته است:
۱. ثبات ژئوپلیتیکی: اگر ایران سقوط کند، نیروهای سنگین و اصلی آمریکا در خاورمیانه ممکن است بهسمت آسیا-پاسفیک چرخش کنند—اتفاقی که میتواند فشار استراتژیک بر خود چین را بهشدت افزایش دهد.
۲. امنیت انرژی: چین یکی از اصلیترین خریداران نفت ایران است؛ این شریان حیاتی انرژی باید بدون وقفه باقی بماند.
۳. نظم بینالمللی: چین با هرگونه یکجانبهگرایی و زورگویی در نظام جهانی مخالف است و آن را تهدیدی علیه ثبات جهانی میداند.
مجموعه اقدامات چین کاملاً واقعبینانه و حسابشده است: نه تنها از ورود مستقیم به گرداب درگیری جلوگیری کرده، بلکه بهطور واقعی برای ایران فضای تنفسی دیپلماتیک ایجاد کرده و بهنوعی، تنشها را دوباره به میز مذاکره بازگردانده است.
پایان/
نظر شما