به گزارش تحریریه، شیه شیائو رونگ(薛小荣)، استاد تاریخ معاصر چین در دانشگاه فودان و کارشناس برجسته روابط بینالملل، با بررسی تحولات اخیر جنگ اوکراین، مواضع روسیه، اروپا و آمریکا، تأکید میکند که آینده بحران نه در میدان نبرد، بلکه در میز مذاکرات و در سایه موازنهسازی قدرتهای بزرگ تعیین خواهد شد.
بامداد ۲۸ اوت، کییف بار دیگر هدف حمله گسترده قرار گرفت. پهپادها و موشکهای روسی نزدیک به ۹ ساعت بیوقفه شهر را کوبیدند؛ حملهای که دستکم ۲۲ قربانی برجای گذاشت. اهمیت ماجرا اینجاست که دفاتر نمایندگی اتحادیه اروپا، همچنین دفتر شورای فرهنگی بریتانیا نیز در میان ساختمانهای آسیبدیده قرار داشتند.
این حمله خشم شدید اروپاییها را برانگیخت. اورسولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا، با بیانیهای فوری روسیه را به «حمله کور به تأسیسات غیرنظامی» متهم کرد. بریتانیا و اتحادیه اروپا نیز در اقدامی هماهنگ سفرای روسیه را احضار کرده و این حملات را «نقض فاحش قوانین بینالمللی» دانستند.
زلنسکی هم فرصت را غنیمت شمرد و بار دیگر پوتین را آماج انتقاد قرار داد؛ او گفت کرملین بهجای نشستن پشت میز مذاکره، راه کشتار را انتخاب کرده و تلاش جامعه جهانی برای صلح را نابود میکند. رئیسجمهور اوکراین از متحدانش خواست تحریمها علیه روسیه را بیش از پیش تشدید کنند.
اما در سوی مقابل، واکنش مسکو کاملاً متفاوت بود. کرملین اعلام کرد که عملیات نظامی «کاملاً موفقیتآمیز» بوده و اهداف تعیینشده در اوکراین نابود شدهاند. در مورد خسارت به ساختمان اتحادیه اروپا در کییف هم سخنگوی روسیه پاسخ صریحی داد: «ما فقط اهداف نظامی را میزنیم؛ تخریب تأسیسات غیرنظامی نتیجه شلیک اشتباه سامانههای پدافندی اوکراین است.» به بیان دیگر، مسکو توپ را به زمین کییف انداخت و این حادثه را «اشتباه خود اوکراینیها» معرفی کرد.
در همین حال، روسیه یک گام جلوتر رفت و اتحادیه اروپا را به «سکوت عمدی» در برابر حملات ارتش اوکراین به غیرنظامیان روس متهم کرد؛ رفتاری که از دید کرملین چیزی جز نمونهای کلاسیک از «استاندارد دوگانه» اروپاییها نیست.
ترامپ «بیخیال» شد؛ اروپا نگرانتر از همیشه
جالبترین نکته ماجرا این است که در حالیکه اروپا و اوکراین از شدت خشم منفجر شدهاند، ترامپ کاملاً آرام و خونسرد به نظر میرسد؛ موضوعی که اضطراب اروپاییها را دوچندان کرده است. طبق گزارش رسانههای آمریکایی، واکنش کاخ سفید به این حمله تنها این بوده که ترامپ «خوشحال نیست، اما غافلگیر هم نشده». حتی مقامهای آمریکایی تلویحاً گفتند این اقدام روسیه پاسخی «قابل درک» به حملات اوکراین علیه پالایشگاههای روسیه است. با همین یک جمله، واشنگتن ماجرا را نه بهعنوان «جنایت یکطرفه»، بلکه به شکل یک «دعوا و ضربه متقابل» تعریف کرد.
اما آنچه واقعاً اروپاییها را درمانده کرده، نه موشکهای روسی، بلکه بیتفاوتی ترامپ است. آنها انتظار داشتند رئیسجمهور آمریکا دستکم اندکی تحت تأثیر قرار بگیرد و درک کند که نمایش «تمایل به صلح» از سوی پوتین چیزی جز فریب نیست. اروپا امیدوار بود ترامپ به سرعت کنار آنها بایستد و تحریمهای تازهای علیه مسکو اعمال کند.
با این حال، ترامپ عملاً بیخیال شده است. کاخ سفید حتی ترجیح داد از پاسخ مستقیم به پرسشها درباره بمباران کییف طفره برود و بهجای آن مباحث داخلی آمریکا را برجسته کند.
یکی از مقامهای اروپایی با ناامیدی اعتراف کرد: «ترامپ در ظاهر میگوید ناراضی است، اما جز چند کلمه انتقاد، هیچ اقدام عملی انجام نمیدهد.» همین رویکرد «فقط حرف، بدون عمل» باعث شده در اروپا این گمانه تقویت شود که شاید آمریکا اوکراین را رها کرده باشد.
موضع واقعی ترامپ البته چندان پیچیده نیست:
۱. او باور دارد که «هیچیک از طرفین واقعاً خواهان آتشبس نیستند»، پس نیازی نیست آمریکا به زور میانجیگری کند.
۲. او مخالف گسترش ناتو به شرق است و پیشتر هم آشکارا گفته بود «اوکراین نباید عضو ناتو شود.»
۳. او تمایلی ندارد همچنان از جیب آمریکا برای اوکراین خرج کند و معتقد است اروپا باید خودش این بار سنگین را به دوش بکشد.
تنها امید ترامپ؛ دیدار سران روسیه و اوکراین که هرگز شکل نگرفت
این روزها تنها چیزی که میتواند ترامپ را در پرونده جنگ اوکراین به تکاپو بیندازد، دیدار مستقیم رهبران روسیه و اوکراین است. اما تا امروز حتی سایهای از چنین نشستی هم دیده نمیشود.
اولاف شولتس، صدراعظم سابق آلمان، صریحتر از دیگران گفت: «گرچه این مذاکرات یکی از اولویتهای ترامپ است، اما من باور ندارم که زلنسکی و پوتین حاضر به دیدار شوند.» در حالیکه بیشتر رهبران اروپایی تنها در خفا به سیاستهای ترامپ بیاعتمادند، مِرتس نخستین کسی است که این تردید را علناً بیان کرده است.
واقعیت این است که مانع گفتوگو، بیمیلی دو طرف نیست، بلکه اساساً «امکان» گفتوگو وجود ندارد.
چرا مسکو و کییف مذاکره نمیکنند؟
دلیلش بیمیلی دو طرف نیست؛ بلکه اساساً «زمینهای برای مذاکره وجود ندارد.»
به باور من، این بنبست به دو موضوع اصلی برمیگردد: اختلافات ارضی و تضمینهای امنیتی. در هر دو حوزه شکاف عمیق و اختلاف بنیادین وجود دارد و هیچیک حاضر نیست کوچکترین امتیازی بدهد.
از همین رو، هر بار که ترامپ پرچم «میانجیگری برای صلح» را بالا میبرد، دو طرف در ظاهر احترام میگذارند و حرفی از در مخالفت نمیزنند، اما در عمل هیچ حرکتی نمیکنند. وقتی سرزمین قابل واگذاری نیست و امنیت نیز هیچ ضمانتی ندارد، نشست سران چگونه ممکن است برگزار شود؟
مسئله سرزمین: گرهی کور در راه صلح
مسئلهی سرزمینی اساساً یک گره کور است که در کوتاهمدت گشوده نخواهد شد. برای زلنسکی، کوچکترین پذیرش در واگذاری زمین مساوی است با پایان حیات سیاسیاش؛ حتی ممکن است جان او نیز در خطر قرار گیرد.
از سوی دیگر، حضور اروپا در پشت صحنه نیز این معادله را پیچیدهتر کرده است. حتی اگر زلنسکی شخصاً حاضر شود پای مصالحه بیاید، متحدان غربیاش هرگز اجازه عقبنشینی به او نمیدهند. منطق تبلیغاتی غرب این است: اگر اوکراین امروز در موضوع سرزمین کوتاه بیاید، فردا روسیه میتواند با همین روش سایر کشورهای پیرامون خود را نیز تکهتکه کند. این یعنی فروپاشی کامل نظم امنیتی اروپا.
پوتین، ناتو و معمای امنیت اوکراین
از نگاه پوتین، حمله به اوکراین در اصل اقدامی برای «دفاع از خود» بود؛ تلاشی برای جلوگیری از گسترش ناتو به شرق و حفاظت از منافع بنیادین روسیه. به همین دلیل، مناطقی که اکنون در اختیار مسکو هستند هرگز بهسادگی واگذار نخواهند شد.
اما مشکل بزرگتر اینجاست: حتی اگر آتشبس برقرار شود، چه کسی ضامن امنیت اوکراین خواهد بود؟
ترامپ صریحاً گفته: «اوکراین به فکر پیوستن به ناتو نباشد.» وعدههای امنیتی اروپا هم هنوز روی کاغذ ماندهاند و به عمل تبدیل نشدهاند. زلنسکی بهخوبی میداند که تنها تضمین واقعی، ورود مستقیم آمریکا به میدان و تعهد امنیتی واشنگتن است؛ اما آشکار است که آمریکا تمایلی ندارد چنین باری را بر دوش بکشد.
در مقابل، روسیه خواستهای مشخص دارد: توقف گسترش ناتو و تبدیل اوکراین به کشوری «بیطرف دائمی».
درست است که پوتین پس از دیدار با ترامپ اندکی در مورد بحث تضمینهای امنیتی نرمش نشان داد، اما این انعطاف خیلی زود از بین رفت؛ چراکه جریان تندرو در داخل روسیه هشدار داد: «ورود هرگونه نیروی اروپایی به خاک اوکراین معادل اعلام جنگ علیه روسیه است.» با این موضعگیری، عملاً فضای سازش به صفر رسید.
بازی دیپلماتیک؛ این بیشتر نمایش است تا واقعیت!
از همین رو، میتوان گفت دو طرف در واقع بیشتر مشغول «دلخوشی دادن به ترامپ» هستند.
مواضع زلنسکی مبنی بر «آمادگی برای مذاکره» چیزی جز ترفندی برای جلب کمکهای بیشتر نظامی نبود. پوتین هم با نمایش «انعطاف» میخواست میان اروپا و آمریکا شکاف ایجاد کند و اردوگاه غرب را دچار دودستگی نماید.
در این میان، بیمیلی و انفعال ترامپ نیز بیدلیل نیست. واقعیت این است که او دیگر کارتی برای بازی در دست ندارد. تحریمهای اقتصادی علیه روسیه بیاثر شدهاند، کمکهای نظامی به اوکراین هم نتیجهای محدود داشتهاند، و متحدان اروپایی آمریکا فقط شعار میدهند و در عمل کاری نمیکنند.
به همین دلیل، پروژه موسوم به «تشویق به مذاکرات صلح» در نهایت چیزی جز یک خیالپردازی یکطرفه از سوی ترامپ نیست.
افشاگری لوکاشنکو: آیا پوتین واقعاً طرح «حذف زلنسکی» را رد کرده است؟
اکنون که جنگ به بنبست رسیده، این پرسش مطرح میشود که چرا روسیه برای پایان دادن به درگیری به سراغ روشهای افراطیتر نرفته است؛ مثلاً اجرای عملیات ترور و هدف قرار دادن مستقیم زلنسکی.
الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، در گذشته افشا کرده بود که در داخل روسیه برخی پیشنهاد دادهاند با موشکهای «اورشنیک» دفتر ریاستجمهوری اوکراین را بمباران کنند، اما پوتین این پیشنهاد را نپذیرفت. کرملین نیز در واکنش به این سخنان لوکاشنکو ترجیح داد «هیچ توضیحی ارائه ندهد.»
چرا پوتین دست به «حذف» نزد؟
واقعیت این است که پوتین نه به خاطر ناتوانی، بلکه به دلیل نخواستن چنین اقدامی را انجام نداده است.
با وجود شدت حملات روسیه به کییف، این حملات همیشه حسابشده بودهاند. اگر به بیش از سه سال گذشته نگاه کنیم، اهداف اصلی روسیه بیشتر نیروگاهها، صنایع نظامی و مراکز تجمع نیروهای اوکراینی بودهاند، نه ساختمان ریاستجمهوری.
از منظر نظامی، روسیه کاملاً توانایی اجرای «عملیات قطع سر» را دارد. موشک «اورشنیک» بردی تا ۵۰۰ کیلومتر دارد و دقت آن به کمتر از ۱۰ متر میرسد. شلیک از خاک روسیه یا بلاروس میتواند کل کییف را پوشش دهد. با این حال، پوتین هرگز چنین دستوری صادر نکرده است.
زلنسکی، فراتر از یک رئیسجمهور
دلیل اصلی این است که زلنسکی تنها یک مقام سیاسی نیست؛ او به نماد مقاومت اوکراین تبدیل شده است. اگر روسیه او را بهطور مستقیم حذف کند، نتیجه چیزی جز شعلهورتر شدن احساسات انتقامجویانه در جامعه اوکراین نخواهد بود و احتمالاً جانشینی حتی سرسختتر و ضدروسی روی کار خواهد آمد.
از سوی دیگر، چنین اقدامی میتواند آمریکا را بهطور کامل در اردوگاه اروپا بیندازد. امروز ترامپ هنوز موضعی نسبتاً میانه و نزدیک به بیطرفی دارد. اما اگر پوتین به سراغ چنین اقدام افراطی برود، اروپا حتماً ترامپ را تحت فشار میگذارد تا واکنش سختتری نشان دهد. در این صورت، آمریکا نیز دیگر نمیتواند در حاشیه بماند.
برای پوتین، این سناریو اصلاً مطلوب نیست. او ترجیح میدهد شرایط مانند امروز باقی بماند: جنگ فرسایشی ادامه یابد، هزینههای غرب افزایش پیدا کند، و در عین حال روسیه همچنان دست بالا را در میدان داشته باشد.
پوتین و استراتژی «با دست دیگران زدن»
از نگاه پوتین، بهترین راهکار نه حذف مستقیم زلنسکی بلکه «با شمشیر دیگران» است؛ یعنی ادامهی جنگ فرسایشی برای فرسوده کردن ارادهی نبرد اوکراین، و همزمان در عرصه بینالمللی دائماً برجسته کردن «فقدان مشروعیت» زلنسکی.
کرملین بارها تأکید کرده است که «اوکراین باید یک انتخابات واقعی و عادلانه برگزار کند». معنای پنهان این موضع روشن است: مسکو امیدوار است با تکیه بر روند سیاسی داخلی، رهبری فعلی اوکراین را تغییر دهد ـ بیآنکه خود مجبور شود دست به اقدام مستقیم بزند.
سفر پوتین به چین؛ نقشه زلنسکی برای کشاندن پکن به بازی؟
نکتهی جالب اینجاست که درست در آستانهی سفر پوتین به چین، زلنسکی بهطور حسابشده تلاش کرد پای پکن را به این بحران باز کند. او پس از حمله به کییف، عمداً نام چین را به میان کشید و گفت «امیدوار است پکن موضعگیری کند». هدف آشکار بود: در آستانهی مراسم مهم رژه ۹ سپتامبر در پکن، زلنسکی میخواست چین را در موقعیت انتخاب اجباری قرار دهد و بیطرفی سنتی آن را زیر فشار بگذارد.
زلنسکی بهخوبی میداند که موضع ثابت چین همواره «تشویق به گفتوگو و مذاکره» بوده است. اما آنچه کییف واقعاً میخواهد، صرفاً میانجیگری لفظی نیست، بلکه جانبداری عملی و ملموس از مواضع اوکراین است.
با مطرح کردن علنی درخواست برای موضعگیری چین درباره حملات اخیر، زلنسکی در واقع تلاش داشت پکن را روی «صندلی محاکمه اخلاقی» بنشاند:
- اگر چین روسیه را محکوم میکرد، توازن قوا به سود اوکراین تغییر میکرد.
- اگر چین سکوت یا بیتفاوتی نشان میداد، اوکراین میتوانست القا کند که «چین در برابر تجاوز سکوت کرده» و اینگونه اعتبار اخلاقی پکن در میان کشورهای جنوب جهانی را تضعیف کند.
واکنش قاطع چین
اما نقشهی زلنسکی شکست خورد. وزارت خارجه چین تنها با یک جمله صریح پاسخ داد: «گفتوگو و مذاکره تنها راهحل بحران است.» همین عبارت کوتاه کافی بود تا همهی تلاشهای اوکراین برای کشاندن پکن به بازی «انتخاب اردوگاه» نقش بر آب شود.
چین همواره بر سه اصل روشن پای فشرده است: نه گسترش بحران، نه تشدید درگیری، و نه آتشافروزی. جوهرهی این سیاست آن است که پکن حاضر نیست به ابزار سیاسی هیچیک از طرفها تبدیل شود.
اگر چین وارد بازی محکومیت یک حملهی خاص شود، ناخواسته در چرخهی بیپایان «بازی محکومیت» گرفتار خواهد شد؛ چیزی که دقیقاً با مأموریت اصلیاش یعنی تشویق به گفتوگو و مذاکره در تضاد است.
از سوی دیگر، چین بهخوبی میداند که اگر مطابق میل غرب عمل کند و روسیه را به انزوا بکشاند، نتیجه چیزی جز تشدید بحران و حتی احتمال رویارویی مستقیم میان قدرتهای هستهای نخواهد بود.
موضع پکن برای مسکو هم کاملاً روشن است. ایگور مورگولوف، سفیر روسیه در چین آشکارا گفته است: «چین هیچگاه میانجیگری را به طرفین تحمیل نخواهد کرد، اما همیشه برای ایجاد شرایط گفتوگو تلاش میکند.»
آینده جنگ: نه پیروزی قاطع، نه صلح نزدیک
به نظر میرسد آنچه پیش رو داریم، الگوی «جنگ و مذاکره همزمان» است.
- روسیه هرچند دست بالا را در میدان دارد، اما توان نابودی کامل اوکراین را ندارد.
- اوکراین هم با تکیه بر کمکهای غربی تنها توان ادامه بقا را دارد، ولی هیچ شانسی برای ضدحمله و بازپسگیری اراضی ندارد.
- اتحادیه اروپا خواهان ثبات است، اما از گسترشطلبی بیشتر پوتین بیم دارد.
- آمریکا هم نه میخواهد عمیقتر درگیر شود و نه میتواند بهسادگی از بازی خارج شود.
در واقع، همهی طرفها خسته شدهاند، اما هیچکس جرات نمیکند نخستین گام عقبنشینی را بردارد.
بنابراین، گشایش واقعی شاید نه در میدان نبرد، بلکه در پشت میز مذاکره و در قالب یک معامله پنهان شکل بگیرد. با این حال، اینکه این معامله چگونه طراحی و اجرا شود، همچنان نیازمند گفتوگوهای طولانی است.
فعلاً منطق حاکم بر دو طرف این است:
«هرچه یک دور بیشتر بمباران کنیم، پشت میز مذاکره امتیاز بیشتری میگیریم.»
پایان/
نظر شما