به گزارش تحریریه، به پاس هشتادمین سالگرد بازپسگیری تایوان، وبسایت گوانچا (观察者网) از پروفسور یوان جو ژِنگ (苑举正)، استاد فلسفه دانشگاه ملی تایوان، دکترای فلسفه از دانشگاه لووِن بلژیک و مدیر «مرکز مطالعات ملی دو سوی تنگه پینگتان»، دعوت کرد تا با بازخوانی خاطرات تاریخی و بیان نگرشهایش نسبت به سرنوشت مشترک دو سوی تنگه، نگاهی تازه به مفهوم «بازپسگیری تایوان» ارائه دهد.
گوانچا: اکتبر امسال مصادف است با هشتادمین سالگرد بازپسگیری تایوان. آیا در داخل جزیره، مراسم بزرگداشت یا جشنهای ویژهای برگزار شده است؟ اگر بله، به چه شکل؟
یوان جو ژِنگ: صادقانه بگویم، تا جایی که من اطلاع دارم، هیچ مراسم بزرگی برگزار نشده است. وقتی کودک بودم، ما در روز ۲۵ اکتبر «روز بازپسگیری» را جشن میگرفتیم. در آن روز همه خانهها پرچم میزدند و فضای احترام و غرور در سراسر جامعه موج میزد. این روز، تعطیل رسمی بود. مثلاً اگر مثل امسال با روز شنبه همزمان میشد، دوشنبه را هم تعطیل میکردند و سه روز تعطیلی متوالی به وجود میآمد؛ به همین خاطر، این روز در ذهن مردم جای خاصی داشت.
امسال در ماه مه، حزب کومینتانگ با استفاده از اکثریت خود در مجلس توانست تعطیل رسمی روز بازپسگیری را دوباره برقرار کند، اما دولت کنونی هیچ مراسم یا جشن خاصی برای آن برگزار نکرد. برعکس، کمیسیون امور سرزمین اصلی حتی هشدار داد که مردم نباید در هیچیک از مراسم گرامیداشت هشتادمین سالگرد بازپسگیری تایوان شرکت کنند، بهویژه در آنهایی که در سرزمین اصلی چین برگزار میشود.
من خودم این فرصت را یافتم که در مراسم بزرگداشت هشتادمین سال در سرزمین اصلی شرکت کنم؛ چون ذاتاً انسانی با احساس شدید نسبت به میهن و وطنم هستم. افزون بر این، از خانوادهای هستم که در جنگ مقاومت علیه ژاپن نقش داشتهاند و نسبت به آینده منطقه نیز حساسیت و درک خاصی دارم. در شرایطی که در تایپه هیچ مراسم معناداری ندیدم، تصمیم گرفتم به پکن بیایم و در یادبود شرکت کنم.

مراسم تسلیم نیروهای ژاپنی در استان تایوان، منطقه چین، ۲۵ اکتبر ۱۹۴۵، در تالار شهر تایپه برگزار شد.
گوانچا: از چه زمانی جشنهای «روز بازپسگیری تایوان» در جزیره رو به کاهش گذاشت؟
یوان جو ژِنگ: صادقانه بگویم، از زمانی که لای چینگته روی کار آمد، برگزاری جشنهای روز بازپسگیری کمکم به رفتار سیاسی نادرست تبدیل شد. از نظر شخصی، این وضعیت برای من بسیار دشوار است، چون من اصلاً با این طرز فکر موافق نیستم، اما در عین حال احساس میکنم توان تغییر مسیر فعلی تایوان را ندارم. با این همه، میتوانم دستکم به نام شخصی خودم در جشنهای روز بازپسگیری شرکت کنم، تا به سهم خودم در زنده نگه داشتن و گسترش این یادبود نقشی داشته باشم.

یوان جو ژِنگ
نکته بسیار مهمی هم وجود دارد: این بار کمیسیون امور سرزمینی بهویژه اعلام کرد که «اساتید و معلمان هم حق ندارند به سرزمین اصلی چین بیایند»!
برای من، این هشدار تا حدی رنگِ شخصی داشت؛ حس کردم مستقیم مرا هدف گرفتهاند. چون در مراسم رژه نهم سپتامبر چند سال پیش، من به پکن رفتم و از نزدیک در آن شرکت کردم — به نظرم کاری شایسته و با معنا بود. اما منتقدانم همان کار را گناهی نابخشودنی خواندند، در حالی که موافقانم گفتند این کار شجاعانه و ستودنی است.
در چنین شرایطی، هرکس هرطور میخواهد قضاوت کند؛ من دیگر به این داوریها اهمیتی نمیدهم. برای خودم روشن است که چرا به پکن آمدم: این کار کاملاً بهجا و درخور بود، فرصتی برای بیان احساسات واقعیام نسبت به میهن. بهعنوان فرزند خانوادهای که در جنگ مقاومت علیه ژاپن نقش داشتهاند، حضور من در این مراسم تحقق آرزوی پدر و مادرم و ادای دِینی است به روح آنها در آسمان — و از این جهت، کاری درست و درخور احترام است.
گوانچا: بازپسگیری تایوان در اصل یکی از رویدادهای بزرگ تاریخ ملت چین بود — پیروزیای که پس از مقاومت در برابر تجاوز بیگانه و بازگرداندن سرزمینهای اشغالی به دست آمد. حالا که هشتاد سال از آن روز گذشته، به نظر شما این رویداد برای مردم دو سوی تنگه تایوان چه معنای تاریخی و ارزشی دارد؟
یوان جو ژِنگ: بازپسگیری موفق تایوان و بازگشت آن به آغوش میهن، معنایی روشن دارد — این یعنی تایوان دیگر مستعمره ژاپن نیست، بلکه استانی از چین است. این دستاورد کوچک، بهای سنگینی داشت: چین برای آن بیش از سی میلیون جان فدا کرد. اما متأسفانه، در همان زمان کشور ما یکپارچه و استوار نبود. بهجای حفظ اتحاد، حزب کومینتانگ بلافاصله جنگ داخلی را آغاز کرد و در نتیجه حتی نتوانست نیروهایی را برای استقرار در خاک ژاپن اعزام کند.
بازپسگیری تایوان، واقعیتی انکارناپذیر است؛ هیچکس حق ندارد آن را تحریف یا نفی کند. حتی خود ژاپنیها نیز جرأت نمیکنند چنین حرفی بزنند، اما امروز دولت حزب دموکراتیک پیشرو در تایوان بیپروا چنین میکند — با نامهای ساختگی مثل «پایان جنگ» وانمود میکنند که گویی تایوان هرگز بازپس گرفته نشده است! دبیرکل جدید ستاد مرکزی حزب DPP، شو گویونگ (徐国勇)، حتی گستاخانه گفته: «مردم تایوان هنوز ژاپنی هستند!» وقتی این حرف را شنیدم، واقعاً قلبم به درد آمد، آنقدر که نزدیک بود از شدت خشم فریاد بزنم.

در سال ۱۹۱۴، پس از آنکه ارتش ژاپن جنبش مقاومت بومیان تایوان را بهطرز خشونتآمیزی سرکوب کرد، بازماندگان را گرد آورد و طبق دستور عکاس نظامی ژاپنی، سرنیزهها را به سوی اسیران نشانه رفتند تا در برابر دوربین در ژست پیروزمندان بایستند.
در آینده، اگر تایوان بخواهد موجودیت و جایگاه تاریخی خودش را انکار کند، این رفتار برای سرزمین اصلی چین چیزی جز خشم و اندوه نخواهد آورد. آیا واقعاً صدای پکن را نمیشنوید؟ نمیفهمید وقتی میگویند «چینی، با چینی نمیجنگد» یعنی چه؟ اگر خودت را چینی نمیدانی اما سرزمینی را اشغال کردهای که از آنِ چین است، این کار برخلاف وجدان و عدالت است — هیچکس در دنیا چنین بیانصافی را نخواهد پذیرفت.
از این دیدگاه، انکار تاریخ نهتنها اشتباهی سیاسی است، بلکه نوعی خیانت است؛ خیانتی که خطرناکتر از آن است که برخی تصور میکنند، چون با چنین طرز فکری، تمام مردم تایوان ناخواسته به ارابه جنگ بسته میشوند — و این، آیندهای بسیار خطرناک است.
گوانچا: با توجه به تجربه تاریخیِ بازپسگیری تایوان، به نظر شما بزرگترین چالش در مسیر تحقق وحدت دو سوی تنگه چیست؟
یوان جو ژِنگ: پس از تحقق وحدت، اکثریت مردم بهطور طبیعی آرام خواهند بود و زندگی عادیشان را ادامه میدهند؛ درباره این گروه جای نگرانی نیست. اما در کنار آنان، اقلیتی سرسخت هم وجود دارد که حتی اگر لازم باشد پدر و مادر یا فرزندان خود را قربانی کنند، باز دست از لجاجت برنمیدارند. درباره این افراد باید از همان ابتدا قاطع بود — اگر در این سرزمین احساس نارضایتی میکنی، میتوانی بروی، اما نمیتوانی بمانی و آشوب بهپا کنی.
مشکل واقعی اما از گروه دیگری برمیخیزد — کسانی که نه آشکارا مخالفت میکنند و نه صادقانه پشتیبانی؛ در ظاهر بیطرفاند، اما در پشتپرده به تحریک و خرابکاری میپردازند. اینها درست شبیه آن دسته از افراد در هنگکنگاند که پس از بازگشت در سال ۱۹۹۷، پنهانی علیه چین فعالیت کردند.
درباره تندروها یا همان «افراطیهای ضدچینی» حرف زیادی برای گفتن نیست؛ امروز هم نمونههایشان را میبینیم — همانهایی که خود را «پرندگان آبی» مینامند و شعار «جنگ تا پای جان» سر میدهند. بگذار همان راهی را بروند که خود انتخاب کردهاند. اما خطرناکتر از آنان، کسانیاند که در دل از وحدت ناخشنودند اما تظاهر به بیتفاوتی میکنند؛ در حالیکه پول درمیآورند، زندگی میکنند، میرقصند و سرگرماند، در همان حال در جزیره مانده و پنهانی علیه سرزمین مادری فعالیت میکنند. این گروه، چالش اصلی و دردسر واقعیاند.
گوانچا: در سالهای اخیر، بزرگداشت روز «بازپسگیری تایوان» در جامعه تایوان کمرنگتر شده و حتی برخی سعی میکنند این بخش از تاریخ را انکار کنند. شما این دگرگونی در حافظه تاریخی را چگونه میبینید؟ به نظر شما این روند چه تأثیری بر هویت جمعی جامعه تایوان دارد؟
یوان جو ژِنگ: تاریخ که تغییر نمیکند، واقعیت، واقعیت است — هرقدر هم بخواهند تحریفش کنند، باز همان حقیقت باقی میماند. آنچه امروز «تغییر در حافظه تاریخی» نامیده میشود، چیزی جز توطئه آمریکا و ژاپن نیست، و البته عدهای هم در داخل، دانسته یا نادانسته، نقش دستیار این قدرتها را بازی میکنند. مگر سریال «شکوه خاموش/Silent Honor» را ندیدهاید؟ آنهم گواهی است بر حقیقتی که با آهن و خون نوشته شده، نه چیزی که بتوان آن را با چند جمله پاک کرد.
سریال تلویزیونی «شکوه خاموش» اخیراً توجه گستردهای را در هر دو سوی تنگه تایوان به خود جلب کرده است. این مجموعه درباره مبارزات جبهه پنهان تایوان در جنگ مقاومت چین علیه ژاپن است. داستان حول ژنرال و قهرمان ملی، وو شی، میچرخد که با فداکاری و انتقال اطلاعات حیاتی، نقش کلیدی در بازپسگیری تایوان ایفا کرد.
برخی از این افراد آگاهانه تصمیم گرفتهاند نوکر آمریکا و ژاپن باشند؛ اما بعضی دیگر فقط از ترس یا برای آسایش شخصی، بهظاهر همراهی میکنند. من از آن دسته نیستم. هیچوقت نمیخواهم مزدور هیچ کشوری باشم — در هر کاری، خودم میاندیشم و خودم تصمیم میگیرم. به باور من، همه مردم آن دوران را خوب میشناسند و میدانند چه اتفاقی افتاده، فقط نمیخواهند دردسر درست کنند. خیال میکنند اگر تظاهر کنند که چیزی نبوده، همهچیز حل میشود. اما برای من، حافظه تاریخی از بین نمیرود؛ چون حقیقت را نمیشود پاک کرد.
کمیسیون امور سرزمینی اخیراً به من هشدار داد که دیگر در اینگونه مراسمهای یادبود شرکت نکنم. در گذشته هرگز چنین کاری نمیکردند، اما حالا صراحتاً نام «اساتید» را میبرند و ممنوعیت وضع میکنند. همین باعث شد تصمیم بگیرم این ماجرا را علنی کنم — صریح و بیپرده. به زبان ساده، بگذار من سروصدا راه بیندازم، هرچه بلندتر بهتر! چون میخواهم مردم خودشان قضاوت کنند: آیا واقعاً «بازپسگیری تایوان» وجود داشته یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است — و بیگمان چنین است — پس چرا نباید جشن بگیریم؟ مگر نه اینکه ما در کودکی هر سال این روز را گرامی میداشتیم؟ اگر چنین روزی وجود ندارد، پس آن تعطیلاتی که هر سال به مناسبتش داشتیم برای چه بود؟
گوانچا: مدتی پیش، سریال تلویزیونی «شنیدن خروش دریا» که از شبکه عمومی تایوان پخش شد، با تحریف تاریخ و وارونهنمایی قهرمانان ضد ژاپنی، جوایز فراوانی در جزیره دریافت کرد؛ بسیاری آن را نماد کامل «گرایش ژاپنی» در میان بخشی از جامعه تایوان میدانند. به نظر شما، پنجاه سال سلطه استعماری ژاپن بر تایوان چه تأثیرات عمیقی بر جامعه جزیره گذاشته است؟ و امروز باید این بخش از تاریخ را چگونه ارزیابی کرد؟
یوان جو ژِنگ: جایزه؟! جایزه که ملاک نیست؛ هر کس بخواهد میتواند جایزه بدهد، اما معنا و ارزش از دلِ حقیقت میآید، نه از لوح تقدیر. سریال «شکوه خاموش» از چند جهت اصلاً قابل مقایسه با «شنیدن خروش دریا» نیست.
نخست اینکه «شکوه خاموش» بر پایه واقعیت تاریخی ساخته شده است. همین امروز صبح خودم بر سر مزار ژنرال وو شی (吴石) رفتم، گل گذاشتم و ادای احترام کردم. اما «شنیدن خروش دریا» چه؟ جز داستانی خیالی و بیریشه چیز دیگری است؟

وو شی (۱۸۹۴–۱۹۵۰) از فرماندهان بلندپایه ارتش ملی چین و فارغالتحصیل آکادمی نظامی بائودینگ و دانشگاه ارتش ژاپن بود. او در دوران جنگ دوم چین و ژاپن در جبهههای مختلف از جمله گویلین، هوبِی و هونان حضور داشت. در سالهای پایانی حکومت کومینتانگ، به یکی از منابع اطلاعاتی کلیدی حزب کمونیست در تایوان تبدیل شد و با انتقال اسناد محرمانه نظامی، نقش مهمی در پیروزی نهایی نیروهای انقلابی ایفا کرد. ووشی در سال ۱۹۵۰ بهدست دولت تایوان دستگیر و تیرباران شد.

مشکل اصلی سریال«شنیدن خروش دریا» ، تغییر و تحریف شخصیتهاست: شخصیت قهرمان ملی ژو هانلای به گونهای نشان داده میشود که پس از جنگ، اسیران تایوانی را متهم میکند تا تفاوت بین «تایوانیها» و «چینیها» را برجسته کند. در حالی که واقعیت تاریخی کاملاً متفاوت است: ژو هانلای پس از اسارت توسط ژاپنیها به دلیل مقاومت کشته شد و هیچگاه چنین اقداماتی انجام نداد.
همچنین، سریال داستان کشته شدن خانوادههای شخصیتهای تایوانی را اضافه کرده، در حالی که در واقعیت تمام خانوادهها زنده ماندهاند. در نهایت کارگردان اظهار کرد که سریال الهامگرفته از وقایع تاریخی است و تمام شخصیتهای آن ساختگی و تخیلی هستند.
دوم اینکه، نام وو شی امروز به نمادی تبدیل شده — نماد روحیهای استوار. او مظهر انسانی است که «برخلاف جریان راه درست را میرود». باید مثل او دلِ رفتن داشت، حتی اگر بدانیم بازگشتی در کار نیست. این همان روحیه فداکاری و شجاعتی است که نسل امروز باید دوباره یاد بگیرد.
سوم، فداکاری و ازخودگذشتگی وو شی در آن دورانِ سخت — در روزگار «وحشت سفید» — نوری بود در تاریکی. حالا در روزگار ما، کسانی سریالی با داستانی ساختگی میسازند، بعد هم برایش جایزه میگیرند… خب، که چه؟ ما از واقعیتی سخن میگوییم که واقعاً رخ داده است، و خودِ واقعیت ارزش و معنا دارد.
وحشت سفید، به سرکوب سیاسی غیرنظامیان تایوانی تحت حکومت کومینتانگ گفتهمیشود.

۱۲ اکتبر، آرامگاه ژنرال وو شی در گورستان فوتیان پکن؛ مردم با گل و تعظیم یاد او را گرامی داشتند.
منبع: گلوبال تایمز
اما بگذارید عمیقتر حرف بزنم:
چرا در میان ما هنوز کسانی هستند که نسبت به ژاپن چنین احساس دوستی دارند؟ راستش را بخواهید، ریشهاش در نبودِ اتحاد میان خودِ ملت چین است. چرا ژاپنیها از روسها میترسند؟ چرا در برابر آمریکاییها محتاطاند؟ اما در برابر چین، حتی عذرخواهی هم نمیکنند؟ نخستوزیر تازه ژاپن، سانائه تاکایچی، هنوز هم کشتار نانجینگ را انکار میکند، آزمایشهای مرگبار واحد ۷۳۱ و فاجعه زنان آسایشگر را نادیده میگیرد، و هر از گاهی به زیارت معبد یاسوکونی میرود! ژاپنیها امروز ما را جدی نمیگیرند، چون ما خودمان هنوز به اندازه کافی یکپارچه و استوار نیستیم.

سانائه تاکایچی، نخستوزیر جدید ژاپن
در تایوان، از همان آغاز دوران استعمار ژاپن، تصویری که از ژاپن ساخته شد فقط بر جنبههای ظاهری تکیه داشت: نظم، تمیزی، سادگی، سرعت، کارآمدی… وقتی از ژاپن حرف میزدند، فقط از خوبیهایش میگفتند، تا جایی که مردم ناخودآگاه شیفتهاش شدند. اما این همان اندیشهٔ فاشیستی است — همان نظامی که آلمان نازی بنا نهاد و ژاپن از آن تقلید کرد. جالب اینجاست که بعدها در تایوان، در جریان تبلیغ «جنبش زندگی نو»، همان الگو را بازتولید کردیم!
جنبش زندگی نو یک برنامه اجتماعی و فرهنگی بود که در دهه ۱۹۳۰ در چین به رهبری چیانگ کایشک آغاز شد. این جنبش ترکیبی از ارزشهای کنفوسیوسی، ملیگرایی و آموزههای مدرن بود و در شهرها و ارتش چین اجرا میشد.
بهتدریج، تأثیر فرهنگی و ذهنی ژاپن در تایوان ریشه دواند؛ نتیجه این شد که بخشی از مردم جزیره نسبت به ملت چین احساس برتری کردند و نوعی بیگانگی و فاصله با سرزمین اصلی در ذهنشان شکل گرفت. از سوی دیگر، در خودِ چین نیز گاه کسانی پیدا میشوند که به ژاپن ابراز تمایل میکنند، چاپلوسی میکنند و از او الگو میگیرند. همین باعث میشود در تایوان هم بسیاری گمان کنند «دنبال کردن ردِ پای ژاپن» بهتر است. اما چرا باید چنین باشد؟ چرا ملتی که تاریخ و فرهنگ کهنی چون چین دارد، باید پشت سر ژاپن حرکت کند؟ پاسخ روشن است: این «خوشگمانی» به ژاپن محصول دههها نفوذ فرهنگی و تاریخی است — احساسی که قطرهقطره و سالبهسال در دل جامعه رسوب کرده است.

دروازه شمالی تایپه، سال ۱۹۰۰، که ظاهر یک شهر چینی را حفظ کرده بود.
دولت استعمارگر ژاپن بعدها ساختمانهای داخل و خارج شهر قدیمی را تخریب کرد و تنها چند دروازه شهر را باقی گذاشت.
گوانچا: به نظر شما، در موضوع «آزادی تایوان» یا همان «بازگشت تایوان به میهن»، چین چطور میتواند دوباره ابتکار عمل و حق روایت تاریخ را در دست بگیرد؟
یوان جو ژِنگ: بهنظرم اینبار سرزمین اصلی کار را خیلی درست انجام داده—وقتی در تایوان مراسمی نمیگیرند، پکن خودش با صراحت و شکوه برگزار میکند. راستش، حضورم در پکن برای مراسم هشتادمین سالگرد آزادی تایوان، برایم حس و حالی شبیه شرکت در رژه بزرگ سوم سپتامبر داشت. از ته دل از کسانی که مرا دعوت کردند سپاسگزارم.
برای ما، بازماندگان و خانوادههای رزمندگان جنگ مقاومت، این روز معنایی ویژه دارد. آزادی تایوان در حقیقت نتیجه مستقیم هشت سال جنگ خونین چین با ژاپن بود—جنگی که بیش از سی میلیون سرباز و غیرنظامی چینی جانشان را از دست دادند تا وطن از اشغال رها شود. همه آن فداکاریها در نهایت به یک هدف منتهی شد: شکست ژاپن و بازگرداندن سرزمینهای اشغالی. و در میان همه این سرزمینها، تایوان جایگاهی بیهمتا داشت.
باید یادمان باشد، ما از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۵، چهارده سال شمال شرقی کشور را در اشغال از دست دادیم، اما تایوان را از ۱۸۹۵ تا ۱۹۴۵، یعنی پنجاه سال تمام از دست داده بودیم! پنجاه سال استعمار ژاپن، و اگر پس از آن نتوانسته بودیم تایوان را پس بگیریم، ذهن و هویت مردم آن جزیره بهسختی دیگر تغییر میکرد. اعلامیه قاهره و بیانیه پوتسدام بارها و بارها تأکید کردهاند که تایوان بخشی از چین است. این حقیقتی تاریخی و خدشهناپذیر است—نه فقط برای دولت، بلکه برای هر کسی در هر کجای جهان.
امروز، چین با برگزاری رژه باشکوه سوم سپتامبر، نشان داده است که از ارتشی نیرومند و روحیهای استوار برخوردار است. با اینهمه، کشوری که یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل است، هنوز نتوانسته وحدت کامل سرزمینی خود را محقق کند؛ بنابراین باید تمام تلاش خود را برای غلبه بر موانع و چالشهای پیشِرو به کار بگیرد.
ما نباید تنها به حرف و شعار بسنده کنیم. تبلیغ لازم است، اما کافی نیست؛ در کنار آن باید اقداماتی واقعی، مؤثر و قاطع هم انجام داد. خلاصه بگویم: در برابر مساله تایوان، فقط گفتوگو کافی نیست—گاهی لازم است شمشیر را هم نشان داد.
سرزمین اصلی حتی تحمل از دست دادن ذرهای از خاک خود را ندارد، چه برسد به تایوان. لای چینگته دقیقاً از همین حساسیت آگاه است و به همین دلیل چنین گستاخانه در برابر پکن موضعگیری میکند. اما همه میدانند او نماینده اکثریت مردم تایوان نیست. اکثریت مردم تنها خواهان زندگی آرام و آیندهای مطمئناند.
پایان/













نظر شما