به گزارش تحریریه، روزنامهٔ الکترونیکی «رای الیوم» در گزارشی به قلم دکتر «حامد أبو العز» پژوهشگر سیاست عمومی و فلسفه سیاسی نوشت: کسی که فکر میکند آنچه اکنون در لبنان رخ میدهد یک رویداد گذرا و درگیری نظامی محدود یا تنها تبلیغی با هدف خلع سلاح مقاومت است، در توهم به سر میبرد. حملهٔ گستردهٔ رژیم صهیونیستی به جنوب و فشارهای گستردهٔ آمریکا و حمایتهای سیاسی و رسانهای کشورهای غربی، فصل جدیدی از طرح قدیمی است که هدف آن از بین بردن قدرت کشورهای پیرامون رژیم اشغالگر است تا این کشورها قدرت مخالفت با این رژیم را نداشته باشند و پس از آن زمینه برای یکهتازی رژیم صهیونیستی بهعنوان یک رژیم فراتر از جغرافیا و قانون در منطقه فراهم شود.
نبرد علیه آگاهی مقدم بر خلع سلاح مقاومت
آنچه در لبنان در جریان است تنها جنگی برای خلع سلاح مقاومت و علیه یک گروه خاص نیست، بلکه نبردی برای از بین بردن کامل فلسفهٔ مقاومت است. کشورهای غربی این موضوع را میدانند که اگر سلاح از بین برود، بار دیگر میتوان آن را تولید کرد؛ اما روح مقاومت اگر شکسته شود دیگر قابل بازیابی نیست. از این رو، آنها مقاومت و مشروعیت اخلاقی و وجدانی آن را هدف قرار دادهاند. آنها میخواهند لبنانیها را اینگونه خرسند سازند که مقاومت باری برای لبنان است و دارای قدرت بازدارندگی نیست.
رژیم صهیونیستی و آمریکا با حمله به جنوب لبنان و ارسال پیامها در رسانهها و نشستها با مهارت هرچه تمامتر جنگ روانی خود را پیش میبرند. هدفشان آن است که مخالفان مقاومت را در خارج همسو و در داخل لبنان شرایط را بغرنج کنند تا مردم نسبت به مقاومت مردد شوند و نتوانند دوست و دشمن خود را از هم تشخیص دهند. آنها با فشارهای تاکتیکی، مقاومت را با خطر وجودی روبهرو میکنند. کسی که با دقت تحولات را رصد کند، آشکارا به این موضوع پی میبرد که هدف، از بین بردن موشک یا انبار سلاح نیست. بله، هدف درهمشکستن ارادهٔ مقاومت و ایجاد اختلال در روابط مقاومت و محیط طبیعی آن است. آنها جنگی را علیه مفاهیم راه انداختهاند. از این رو، مشخص است که سخن گفتن دربارهٔ خلع سلاح مقاومت اقدامی گمراهکننده است و هدف اصلی، از بین بردن هویت ملی مستقل و جایگزین کردن هویت وابسته به قیمومیت غربی است.
طرح یکپارچه از بیروت تا کرانه باختری
هنگامی که دامنهٔ حملهها به جنوب لبنان افزایش یافت، «کنست» رژیم صهیونیستی به طرح الحاق کرانهٔ باختری به سرزمینهای اشغالی رأی داد. همزمانی این دو موضوع نشان میدهد این اقدامات تصادفی و کورکورانه نیست، بلکه با زنجیرهای از راهبردها در یک راستا هستند. رژیم صهیونیستی در انتظار سفر «جیدی ونس» معاون رئیسجمهوری آمریکا به سرزمینهای اشغالی بود تا الحاق کرانهٔ باختری به سرزمینهای زیر کنترل خود را اعلام کند. این اقدام پیامی به سراسر جهان بود و آنها اعلام کردند کسی ما را رهبری نمیکند، بلکه بر همه رهبری میکنیم. این اقدامی برای تحمیل شرایط سیاسی جدید در منطقه بود که بر این اصل استوار بود: قدرت تنها صدایی است که شنیده میشود.
ونس الحاق کرانهٔ باختری از سوی کنست را اقدامی احمقانه خواند. این موضعگیری اقدامی در دفاع از عدالت نبود، بلکه او زمان را مناسب نمی داند. واشنگتن و تلآویو در مفاهیم اختلاف نظر ندارند، بلکه دربارهٔ جدول زمانی اختلاف دارند. آمریکا و رژیم صهیونیستی هر دو به دنبال از بین بردن فلسطین هستند. یکی از آنها به دنبال از بین بردن مسئلهٔ فلسطین بهسرعت و در آنِ واحد است و دیگری به دنبال نابودی تدریجی است. از این رو، هرگونه شرطبندی بر روی اختلاف اخلاقی میان آنها توهم جدیدی است که بر لیست توهمهای گذشته افزوده خواهد شد.
رژیم صهیونیستی دربارهٔ دشمنان و حتی همپیمانان خود هیچگونه تعهدی را اجرا نخواهد کرد. این رژیم با فریب و نیرنگ شکل گرفته و با فریب و نیرنگ به حیات خود ادامه میدهد. این رژیم در غزه و جنوب لبنان به هیچیک از وعدههای آتشبس و عادیسازی روابط پایبند نبوده است.
لبنان میان چکش فشارها و سندان عادیسازی
اکنون هدف، انتخاب یکی از دو گزینهٔ عادیسازی روابط یا جنگ است. هنگامی که تلاشها برای تسلیمسازی از طریق قدرت نرم سودی نداشته باشد، جنجالآفرینیهای خشن آغاز میشود. آمریکا لبنان را با فشار مالی روبهرو میکند، فرانسه این کشور را تحریک سیاسی میکند و دیگر کشورها هم هشدارهای دیپلماسی میدهند. همهٔ این اقدامات در یک راستا صورت میگیرد و هدف از آن تضعیف لبنان و مجبور کردن آن به گسستن روابط با مقاومت است تا این کشور، دولت تروریستی همسایه را به رسمیت بشناسد. اما لبنان با ساختار پیچیدهاش میداند که هرگونه حلوفصل مسائل بدون درنظرگرفتن موازنهٔ قدرت بهمنزلهٔ خودکشی ملی است.
جنوب لبنان تنها یک جغرافیا نیست، بلکه حافظهای از خون، عزتنفس و کرامت است. هر کسی این موضوع را نادیده بگیرد، تاریخ و آینده را از دست خواهد داد. از این رو، همسو کردن موضعگیریها دربارهٔ مقاومت نه تنها یک گزینهٔ سیاسی، بلکه یک ضرورت وجودی است.
مقاومت آخرین سنگر در برابر توسعهطلبیهای رژیم صهیونیستی است. مقاومت قدرتی است که هنوز هم میتواند در برابر دشمن مقابله کند. رژیم صهیونیستی تنها به کشورهایی احترام میگذارد که بتوانند این رژیم را با درد و رنج روبهرو سازند. هر چه امت عربی ضعیفتر شود، غرور و گستاخی رژیم اشغالگر بیشتر خواهد شد. هرچه کشورهای عربی ضعیفتر شوند، افراطگرایی در داخل سرزمینهای اشغالی افزایش خواهد یافت.
مقاومت، جوهر امنیت ملی
در دهههای گذشته ثابت شده است که قدرت تنها چیزی است که سبب حفظ موازنه خواهد شد. منظور از قدرت تنها قدرت نظامی نیست، بلکه قدرت معنوی هم هست که به جامعه انگیزهٔ پایداری و اعتماد میدهد. مقاومت در لبنان نهادی بیگانه با دولت نیست، بلکه بخشی از آگاهی جمعی و تجربهٔ تاریخی در مقابله با اشغالگری است. هنگامیکه لبنان در سال ۲۰۰۶ میلادی در برابر پیشروی رژیم صهیونیستی ایستاد، مقاومت تنها از مرزها دفاع نکرد، بلکه از حاکمیت لبنان هم دفاع کرد. بنابراین، درخواستهایی که اکنون برای خلع سلاح مقاومت داده میشود، از روی دلسوزی نیست؛ بلکه درخواستهایی برای سلب مصونیت از کشوری است که در محاصرهٔ گرگها قرار دارد.
کسانی که تاریخ نمیخوانند، محکوم به تکرار آن هستند. رژیم صهیونیستی که دو دههٔ پیش از جنوب عقبنشینی کرد، این کار را از روی سخاوت انجام نداد، بلکه به این دلیل بود که مقاومت این رژیم را با درد و رنجهایی روبهرو کرد. اکنون هنگامیکه بار دیگر شانس خود را با حملههای هوایی و پهپادها آزمایش میکند، بر این موضوع حساب باز کرده است که داخل لبنان بهدلیل شکافهای اقتصادی و سیاسی از هم فروپاشیده و فضایی که در گذشته از مقاومت استقبال میکرد دیگر شور حمایت از مقاومت را ندارد.
از این رو، اکنون زمان سرنوشتساز است: یا لبنان باید خود را با گزینهٔ مقاومت همراه سازد و در این زمینه اتحاد داشته باشد، یا اینکه درهای خود را بر روی حملهٔ جدیدی بگشاید که در پوششهای سیاسی انجام خواهد گرفت.
توهم مذاکره
در قاموس رژیم صهیونیستی مذاکره برای عقبنشینی جایی ندارد. مذاکره از نظر این رژیم راهی برای حل مسائل نیست، بلکه ابزاری برای خرید زمان است تا طرحهای خود را تکمیل کند. از توافق اوسلو تا تفاهمهای آتشبس در غزه، همه اقداماتی برای گسترش شهرکسازی و افزایش دامنهٔ نفوذ بودند. از این رو، کسی که منتظر عقبنشینی رژیم صهیونیستی از طریق تفاهم است در توهم به سر میبرد و رژیم صهیونیستی مذاکره را با هدف گسترش دامنهٔ نفوذ خود انجام میدهد.
لبنان باید آنچه پیرامونش رخ میدهد را بهطور راهبردی بررسی کند. توطئه تنها یک تصمیم صرف نیست، بلکه شبکهای از فشارهای همزمان مالی، سیاسی، رسانهای و حتی فرهنگی است. هدف از آن، تبدیل لبنان از سنگر مقاومت به گذرگاه عادیسازی روابط است. این طرح در مرزهای جنوبی متوقف نخواهد شد، بلکه هدف از آن مهندسی مجدد منطقه است؛ بهطوریکه همهٔ کشورها به جزیرههای امنیتی کوچک تبدیل شوند که یک قدرت بزرگ بر آنها حکمرانی کند و دستورهای خود را بر آنها دیکته کند. از این رو، اکنون لبنانیها نه تنها باید از مقاومت دفاع کنند، بلکه باید آگاه شوند که مقاومت آخرین خط دفاعی از خود دولت است. هنگامیکه مقاومت از بین برود، دولت هم تنها در یک کاخِ کاغذی باقی خواهد ماند. در شرایط سخت بیانیههای بینالمللی و وعدههای کشورهای غربی هیچ سودی به همراه نخواهد داشت، زیرا کسانی که از خود دفاع نکنند، دیگران از آنها دفاع نخواهند کرد.
لبنان اکنون با نبرد در مرزها روبهرو نیست، بلکه با نبرد هویتی روبهرو است. یا باید اجازه دهد معادلات را دیگران برایش رقم بزنند یا اینکه خودش معادلات را رقم زند. منطق تاریخ میگوید مردمی که از نیروهای مقاومت خود چشمپوشی کنند بهتدریج حق حیات را از دست خواهند داد. در پایان، موازنهٔ قدرت در منطقه در گرو یک معادلهٔ ساده است و آن معادله این است که هر کسی که ارادهٔ مقاومت داشته باشد از آیندهٔ درخشانی برخوردار است. کسی که فکر میکند امنیت را از واشنگتن میتوان خرید یا از طریق وعدههای عادیسازی روابط به دست آورد، برایش ثابت خواهد شد که وطن خود را فروخته است. لبنان باید فریب وعدهها را نخورد و از تحریمها نترسد.
پایان/













نظر شما