نقد کتاب حال و روز خانواده اُبراین؛ افول خانواده در دنیای ناتورالیستی

حال و روز خانواده اُبراین، رمانی ناتورالیستی و سیاه است که رفتارها و سرنوشت شخصیت‌هایش را در یک چارچوب جبر محیطی و وراثت به نمایش می‌گذارد. داستانی خطی، که با یک پایان‌بندی کنایی مخاطب را در سردرگمی رها می‌کند.

«لیزا جنوا» رمان «حال و روز خانواده اُبراین» در سال 2015 م. قلم زد و «مهتاب عافیت‌طلب» آن را به فارسی برگرداند. این رمان در سال 1398 ش. به همت نشر کوله‌پشتی به چاپ رسید. حال و روز خانواده اُبراین داستان رئالیستی با ژانر درام و اجتماعی است که درواقع رنگ و بوی ناتورئالیستی از آن نیز به مشام می‌رسد.

حال و روز خانواده اُبراین جدال اعضای خانواده با اقبال و بخت نامبارکشان را برمی‌شمارد که یارای مواجه و رهایی از سرنوشت محتوم خود را نداشته و تسلیم تقدیر شده‌اند. روالی که مخاطب را از رئالیسم به ناتورئالیسم سوق می‌دهد و در پایان مخاطب را در فضای یأس‌آلود و پوچ رها می‌سازد.

موضوع رمان حال و روز خانواده اُبراین، عشق و خانواده است. خانواده‌ای که بهروزی و نیکبختی از آن‌ها روی برگردانده و تنها به بازیچه‌ای در دست خدایگان بدل گشته‌اند. قصه‌ای که مضمون آن زندگی خانوادگی اُبراین است که دچار بیمار ناعلاج هانتینگتون شده‌اند. بیماری نوروژنتیک کشنده که به گفته کتاب، هیچ راه درمانی برای آن تاکنون حاصل نشده است. بیماری هانتینگتون یک بیماری ارثی است که باعث تخریب پیشرفته سلول‌های عصبی در مغز می‌شود. بیماریِ که در رفتارهای حرکتی، تفکر، احساسات و توانایی‌های شناختی فرد اثر گذاشته و به سبب نادر بودن این بیماری شرکت­های داروسازی چندان به دنبال راه درمانی برای آن نیستند.

«جو اُبراین» پلیس 43 ساله ایرلندی است که به همراه همسر و 4 فرزند خود در ایالت ماساچوست آمریکا سکنی گزیده‌اند. شهری که مردمانش در پایه‌ریزی و تاریخ آمریکا نقش خطیری داشته و از اولین مراکز استقرار مهاجران اروپایی در آمریکا به‌شمار می‌آید. شهری مهاجرنشین که نگاه چندان خوبی به مسافران تازه وارد خود ندارد و آن‌ها را تروریست‌های بلقوه‌ای می‌داند که تنها در انتظار فرصتی برای بروز نیات پلشت خود هستند. شهری که اهالی‌اش ریشه مشکلات و معضلات خود را در ارتباط با مهاجرین غیر بومی یا مذهبیون غیر کاتولیک می‌جوید. نگاه ناسیونالیستی که جوامع غربی به کشورهای دیگر به ویژه کشورهای آسیایی دارند و آن‌ها را مسبب اقدامات تروریستی در آمریکا می‌دانند.

 جو اُبراین از بازماندگان نخستین مهاجران بریتانیایی، در ایالت ماساچوست است که تنها در این شهر احساس قرابت بیشتری با نیاکان خود دارد. شخصیت او دستخوش کشمش درونی و فرافردی است؛ کسی که سرگرم ستیز با طبیعت و سرنوشت خویش است. قهرمان فعالی که سختی‌ها و دشوارهای عدیده‌ای را به تنهایی به دوش می‌کشد و تکیه‌گاه امنی برای خانواده و اجتماع محسوب می‌شود. شخصیتی که به ناگاه با ظهور علائم بیماری، منفعل گشته و خود را مسبب شوربختی خانواده‌اش می‌داند. کسی که دچار فروپاشیدگی باطنی و درونی شده و قادر به نجات خود از این جبر اجتماعی و ژنتیکی نیست. او درنهایت از کنش‌های فعالانه خود مأیوس می‌شود و تن به تقدیرگرایی می‌دهد؛ چراکه نویسنده قصد ندارد هیچگونه روزنه امیدی را برای مخاطبان خود عیان کند. جنوا با طرح موضوع قراردادن یک بیماری ژنتیکی، قهرمان کنش‌گر خود را به یک فرد کنش‌پذیر و منفعل بدل می‌سازد، بدان سبب که در رمان او هیچ شخصیتی نباید زیست قهرمان‌گونه داشته باشد. در شرایط فعلی ایران قهرمان‌سازی و داشتن روحیه مقاومت در برابر مصائب و سختی‌ها نیاز مبرم جامعه به‌شمار می‌آید. قهرمان‌های که با داشتن روحیه متعالی و والا بتوانند از گردنه‌های سخت، به سهولت عبور کرده و در ساخت آینده کشور خود نقش بسزای را ایفا کنند. با این اوصاف ترجمه آثار همچون حال و روز خانواده اُبراین تنها منجر به تضعیف روحیه پایداری در میان اقشار مخاطب خود می‌شود. مخاطبانی که درنهایت، خود را در فضایی اومانیستی و لائیک تنها و رها شده، می‌بینند.

 لیزا جنوا، زاده‌ی 22 نوامبر 1970م، عصب‌شناس و نویسنده‌ای آمریکایی است. او دانش آموخته‌یِ کالج بیتس در رشته‌ی زیست-روانشناسی است و در سال 1998م، مدرک دکترای خود را در رشته‌ی عصب‌شناسی از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. جنوا اولین اثر داستانی‌اش به نام «هنوز آلیس» را در سال 2007م. با هزینه خودش منتشر کرد و درلیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار گرفت. این کتاب در مورد استاد دانشگاهی در هاروارد است که از بیماری آلزایمر رنج می‌برد. در سال 2014م. فیلم اقتباسی به نویسندگی و کارگردانی ریچارد گلاتزر و واش وست مورلند با عنوان هنوز آلیس (Still Alice) نیز ساخته شد. کتاب های حال و روز خانواده ابراین، من هنوز آلیس هستم، نت‌های ناتمام، نیمه‌ی نادیده از این نویسنده در ایران ترجمه شده است.

جنوا در رمان خود با زیرکی به تقدس‌زدایی از آیین کاتولیک دست می‌زند و تلویحاً خواننده را به زیست در جهان بدون خدا راغب می‌سازد. جو که پایه‌های اعتقادی و مذهبی سستی دارد، پس از ابتلا به بیماری، همان باورهای قلیل خود را نیز از دست می‌دهد. او با بی‌احترامی چارچوب شعائر و اعتقادات مذهبی را به چالش کشیده و درنهایت حرمت آن‌ها را درهم می‌شکند. جو برای اعتراض به باورهای دینی و مذهبی، خودکشی را شایسته می‌داند؛ راه‌حلی که نویسنده آن را برای رهایی از شرایط غامض، مجاز می‌شمارد. درحالی که نیاز به پرستش از نیازهای فطری انسان است که با حذف خداوند از زندگی، این نیاز هرگز ساقط نمی‌شود. نویسنده برای رفع این نیاز فطری، عرفان‌های نوظهور و مدیتیشن را پیشنهاد می‌دهد. استعانت از آیین‌های نوظهور همچون ذن، مدیتیشن، عرفان‌های سرخپوستی و غیره برای مخاطبان غیر ایرانی رمان شاید خلاء ناشی از مذاهب تحریف شده ادیان ابراهیمی را بتواند پرکند اما برای مخاطبان ایرانی پرداخت مدام به این آیین‌ها در آثار ترجمه شده، تنها به ترویج عرفان‌های ضاله منتهی می‌شود. عرفان‌ها و مذاهبی که در بطن خود تنها بی‌اخلاقی، پوچی، عزلت‌گرایی، نیست‌انگاری، سردرگمی، یأس‌انگاری، انحطاط و غیره را رواج می‌دهد. مخاطب ایرانی با تکیه بر تفکر دینی که مبتنی بر وحی و تفکر حضوری است می‌تواند از باورهای متافیزیکی غرب رهایی یافته و از طریق سیر در حقیقت و رجوع به ذات خویش به آرامشیِ ورایی نسخه‌های تجویز شده غربی دست یابد.

رزی همسر و مادر فداکاری است که نقش تکیه‌گاه را برای تمامی اعضای خانواده ایفا می‌کند. تیپی از جامعه کاتولیک و خشک مذهب آمریکا که دچار کشمکش‌های درونی شده و در این جدال طاقت‌فرسا، باورها و عقاید مذهبی خود را ذبح می‌کند. کسی که به تدریج امور معنوی را کنار گذاشته و در ادامه علیه آن موضع می‌گیرد. او در یک کنش حمایتگرایانه تلاش دارد تا از فروپاشی خانواده جلوگیری به عمل آورد اما او نیز در گردونه روزگار، گرفتار جبرگرایی شده و درنهایت افول خانواده خویش را شاهد است. نویسنده کشمکش‌های درونی یک خانواده را به بحرانی بدل می‌سازد که منجر به انزواگرایی اعضای خانواده و روایی اصالت لذت می‌شود. مخمصه‌ای که مخاطب را به برزخی مطلق و از خودبیگانگی می‌کشاند. در فرهنگ شرقی بخصوص فرهنگ ایرانی اسلامی ما بر اهمیت و جایگاه والایی خانواده تأکید بی‌شماری شده است. بنیانی که از سوی نهادهای فرهنگی دیگر برای تقویت و کارایی آن تلاش مضاعفی انجام شده، اما با ترجمه آثار همچون حال و روز خانواده اُبراین، اضمحلال خانواده هسته‌ای به خانواده ناقص و در ادامه فردگرایی را شاهد هستیم. امری که در جوامع غربی به ویژه آمریکا بسی رونق دارد، درحین اینکه فرهنگ و سیاستگذاری های فرهنگی ایران به تشکیل خانواده هسته‌ای سوق پیدا می‌کند.

بکار بردن نقل قول‌ها و گفت‌وگوهای عامیانه میان شخصیت‌ها و همچنین توصیف دقیق جزئیات صحنه‌ها و حوادث از نقاط قوت رمان است که تنها بر رئال بودن قصه صحه می‌گذارد. به موازات آن رمان از شخصیت‌پردازی ضعیف، ضرب آهنگ و ریتم کند در توصیف روند وقایع برخوردار است که از نقاط ضعف رمان به حساب می‌آید. ازاین‌رو نویسنده با بیان روابط غیراخلاقی و اروتیک، سعی در خلق جاذبه‌های نوشتاری در رمان خود دارد؛ به امید آنکه از این طریق خواننده را تا پایان قصه با خود همراه کند؛ شیوه‌ای مرسوم در نگارش ادبیات غرب. جاذبه‌های بی‌بندوباری و ولنگاری اخلاقی که رمان در بطن خود به همراه دارد، می‌تواند به سست کردن پایه‌های اخلاق در کشورهای هدف منجر شود. عالم غرب مدرن، سیطره اومانیسم در جهان بشری است که نیست‌انگاری را به دنبال دارد. انسان در این عالم از ولایت مطلقه خداوند خارج شده و تابع نفس اماره خود می‌شود. صورت نوع بشری در این عالم در هیأت حیوان سودجو و لذت‌طلب فعلیت می‌یابد. در نهایت آمال و غایت خود را در برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیکی می‌بیند، امری که در این رمان به خوبی مشهود است.

حال و روز خانواده اُبراین رمانی ناتورالیستی و سیاه است که رفتارها و سرنوشت شخصیت‌هایش را در یک چارچوب جبر محیطی و وراثت به نمایش می‌گذارد. داستانی خطی، که با یک پایان‌بندی کنایی مخاطب را در سردرگمی رها می‌کند. اثری تراژیک که تبلور جدال نافرجام انسان با خدایان است. رمان تسلط نیروهای خارجی و نداشتن قدرت اختیار انسان را نشان می‌دهد و درپایان هیچ راه گریز یا تغییر، در سرنوشت شخصیت‌های خود متصور نمی‌شود. شخصیت‌های که به حکم جبر محیطی، همگی منفعل گشته و این انفعال یأس و دلزدگی را برایشان به ارمغان می آورد. شخصیت‌های در رمان هیچکدام بانی یا مسبب روند شکل‌گیری رخدادها نیستند، بلکه تنها افرادی هستند که وقایع و رویدادها بر آن‌ها حادث می‌شوند، که این بر وجه ناتورالیستی کتاب صحه می‌گذارد. نگاهی که در دین مبین اسلام بشدت نکوهیده و ناپسند قلمداد شده است. جبرگرایی از عوامل موثر در تخریب اصالت و اعتبار انسان است. اگر ما انسان‌ها را آزاد ندانیم، نمی‌توانیم آن‌ها را مسئول کارها، شرایط زندگی و سرنوشتشان بدانیم. دراین صورت هیچگونه تلاشی برای تغییر یا بهبود وضع حاضر صورت نمی‌گیرد. در نگاه لیبرالی غربی، جبرگرایی یکی از راه‌های نفوذ بر مردم به‌شمار می‌آید؛ اما از منظر اسلام، جبرگرایی از موانع دستیابی به آزادی و نفی خردمندی انسان است. رمان به دلیل رواج نگاه ناتورالیستی میتواند انسانها به انکار اختیار و تسلیم شدن در برابر وقایع و حوادث سوق دهد. امری که موجب کم‌رنگ شدن تلاش در افراد شده و درنتیجه نقش خود و مردم را در بهبود یا تغییر اوضاع کم ارزش میداند.

در جمع‌بندی نهایی می‌توان بیان کرد، رمان حال و روز خانواده اُبراین یک داستان سیاه اجتماعی است که ریشه هرگونه امید به خداوند یا آینده را در انسان می‌خشکاند. داستانی که همچون آثار صادق چوبک و صادق هدایت تنها اشاعه دهنده یأس و ناامیدی در جامعه ایران است. اثری که به دلیل فضای ناتورالیستی شدید خود، به حال و هوای جوامع غربی قرابت دارد و از فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی ما به‌دور است. حال ترجمه اثری که مشوق فردگرایی، عزلت‌گرایی، پوچ‌گرایی،دین‌زدگی و سایر نکات رذیله دیگر است تا چه حد در جامعه کنونی ما ضرورت دارد؟! آثار ترجمه شده‌یِ که با تکرار مضامین منفی متعدد خود می‌تواند بر ذهن مخاطب اثر سو برجای گذارد. آیا ترجمه آثاری همچون حال و روز خانواده اُبراین می‌تواند نیازهای صحیح و راستین ما را، که تعریف مشخصی از منظر اسلام دارد، برطرف سازد؟

پایان/

۶ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۱
کد خبر: 8151

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 9 + 9 =