به گزارش تحریریه، شیه شیائو رونگ(薛小荣)، استاد تاریخ معاصر چین در دانشگاه فودان و کارشناس برجسته روابط بینالملل، تأکید میکند که ماجراجویی اخیر اسرائیل در تایوان نهتنها عبور از خط قرمز پکن است، بلکه نشانهای از سردرگمی تلآویو در برابر موج جهانی حمایت از فلسطین محسوب میشود.
در شرایطی که کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری فلسطین را بهعنوان یک کشور مستقل به رسمیت میشناسند، اسرائیل که روزبهروز بیشتر در انزوا فرو میرود، دست به اقدامی بیمحابا زد و روی خط قرمز پکن گام گذاشت.
به گزارش گلوبال تایمز، نماینده پارلمان اسرائیل، توپوروفسکی، اخیراً به تایوان سفر کرده و حتی با گستاخی مدعی شد که میخواهد «از طرف مردم اسرائیل» قدردانی خود را از تایپه ابراز کند.
این بار واکنش سفارت چین در اسرائیل بهشکلی بیسابقه تند و کوبنده بود؛ پاسخی کوتاه اما سنگین در قالب عبارت: «خرد و خاکشیر شدن.»
پکن هشدار داد که این نماینده هیچ صلاحیتی برای نمایندگی از جانب مردم اسرائیل ندارد و نباید خیال کند میتواند به منافع حیاتی چین لطمه بزند و بیهزینه از کنار آن عبور کند. سخنگوی سفارت در پایان افزود: «اگر افسار اسب خود را محکم نگیرید، ناگزیر بر زمین خواهید افتاد و استخوانهایتان خرد و خاکشیر خواهد شد.»
اما چرا چین اینبار چنین خشمگین شد؟
اولاً، مسئلهی تایوان برای پکن غیرقابل بحث است. افزون بر این، توپوروفسکی نخستین بار نیست که به تایوان میرود؛ این سفر در واقع سومین حضور اوست. دو سفر قبلی در آوریل سال گذشته و آوریل امسال انجام شد و اینبار او رفتاری تحریکآمیزتر و گستاخانهتر در پیش گرفت.
ثانیاً، نیت اسرائیل از این اقدام آشکار است؛ تلآویو میکوشد با بازی کردن «کارت تایوان»، فشار سنگین و انزوای دیپلماتیکی را که بهدلیل مسأله فلسطین بر آن تحمیل شده، خنثی کند.
بر اساس گزارشها، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه در مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد که کشورش فلسطین را به رسمیت میشناسد. بدین ترتیب، از میان پنج عضو دائم شورای امنیت تنها ایالات متحده همچنان مخالف است. همزمان، متحدان سنتی واشنگتن همچون بریتانیا، کانادا و استرالیا نیز تغییر موضع داده و از تشکیل دولت فلسطین حمایت کردهاند. در مجموع، بیش از سهچهارم اعضای ۱۹۳ کشور سازمان ملل اکنون در صف حامیان «راهحل دو کشوری» ایستادهاند.
این موج گسترده «بهرسمیتشناسی» در اروپا، اسرائیل را در تنگنای بیسابقهای قرار داده است. در واکنش، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل با ادبیاتی تند اعلام کرد: «هرگز دولتی به نام فلسطین وجود نخواهد داشت.» او حتی تهدید کرد کرانه باختری را به خاک اسرائیل ملحق خواهد کرد و دست درازی به نوار غزه و دیگر کشورهای پیرامونی را نیز در دستور کار قرار داد.
اما صرفاً عربدهکشی و تهدید فایدهای ندارد؛ فشار جامعه بینالمللی بیش از حد سنگین است. تلاشهای اضطراری مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، برای دستور دادن به دیپلماتهای این کشور جهت جلوگیری از بهرسمیتشناسی فلسطین توسط سایر کشورها، همگی با شکست کامل روبهرو شد.
در چنین بنبستی، اسرائیل به فکر یک تاکتیک قدیمی افتاد: «محاصره وی برای نجات ژائو»؛ یعنی ایجاد بحران در موضوع تایوان تا چین را وادار به عقبنشینی در پرونده فلسطین کند.
این اصطلاح برگرفته از تاریخ باستان چین و جنگهای دوران «ایالات جنگطلب» (۳۷۵ پیش از میلاد) است. در آن زمان، ایالت وی به پایتخت ایالت ژائو حمله کرد. ژائو که در آستانه سقوط بود، از ایالت چی کمک خواست. به جای رویارویی مستقیم با سپاه وی در ژائو، فرمانده ایالت چی، تیان جی با مشورت استراتژیست نامدار سون بین، به قلب سرزمین وی حمله کرد. ارتش وی ناچار شد محاصره ژائو را رها کند و برای دفاع از سرزمین خود بازگردد.
این ترفند در استراتژی نظامی چین به معنای «حمله به نقطه حساس دشمن برای وادار کردن او به عقبنشینی در جبههای دیگر» بهکار میرود. در ادبیات سیاسی امروز هم بهصورت مجازی استفاده میشود؛ یعنی برای فشار آوردن در یک موضوع، بحران تازهای در جبههای دیگر ایجاد شود.
منطق تلآویو از اساس معیوب است: وقتی چین با قاطعیت بر «راهحل دو دولتی» و تشکیل کشور فلسطین پافشاری میکند، اسرائیل میخواهد با ضربه زدن به حساسترین نقطه چین، یعنی مسأله تایوان، پکن را درگیر کرده و حواسش را پرت کند. این همان ترفندی است که ایالات متحده بارها آزموده و حالا اسرائیل با تقلید ناشیانه از واشنگتن، خیال میکند میتواند معادلات پکن را بر هم بزند.
اما متأسفانه برای آنها، این محاسبه بهکلی اشتباه بود.
موضع چین پیشتر بهروشنی بیان شده است و بر سه اصل غیرقابلتخطی استوار است:
- ضرورت برقراری آتشبس کامل در غزه،
- اجرای اصل «فلسطین باید بهدست فلسطینیها اداره شود»،
- و پایبندی خللناپذیر به راهحل دو دولتی.
پکن هرگز در برابر تحریکات خارجی از مواضع اصولی خود عقبنشینی نخواهد کرد. در واقع، اقداماتی نظیر سفر تحریکآمیز توپوروفسکی به تایوان نه تنها کمکی به اسرائیل نمیکند، بلکه نشاندهنده اضطراب و انزوای عمیق این رژیم است؛ هنگامی که دیپلماسی رسمی زیر فشار جهانی تاب نمیآورد، تلآویو به ناچار به این دست ترفندهای سطح پایین و دستوپا زدنهای مذبوحانه متوسل میشود.
با این حال، همین ماجراجویی اسرائیل از یک زاویه دیگر هم پیام روشنی دارد: موج «بهرسمیتشناسی» فلسطین در اروپا، چنان دستپاچگی در اردوگاه آمریکا–اسرائیل ایجاد کرده که آنها به حرکات نسنجیده رو آوردهاند. در چنین شرایطی، اگر چین موضعی قاطع و صریح اتخاذ نکند، این خطر وجود دارد که سکوت پکن بهغلط بهعنوان نرمش یا عقبنشینی در مسأله فلسطین تعبیر شود.
اروپا در برابر آمریکا: بیداری ژئوپلیتیکی با بهرسمیتشناسی فلسطین
اما بازگردیم به موج اخیر اروپا؛ این اقدام نه یک تصمیم آنی، بلکه انفجار خشم فروخوردهای است که سالها انباشته شده بود. کافی است لحظهای به وضعیت مردم بیپناه غزه فکر کنیم: طبق گزارشها، بیش از ۶۵ هزار نفر کشته و ۱۶۵ هزار نفر زخمی شدهاند؛ ارقامی هولناک که هر کدام پشت خود فاجعهای انسانی و خونین دارد.
در تمام این مدت، ایالات متحده با حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، بارها و بارها در شورای امنیت سازمان ملل قطعنامههای مربوط به آتشبس را وتو کرده است؛ گویی خاورمیانه حیاط خلوت آمریکاست و واشنگتن مجاز است هر طور میخواهد با سرنوشت میلیونها انسان بازی کند.
کشورهای اروپایی پیشتر بهخاطر «ملاحظات ائتلافی» و به احترام روابطشان با واشنگتن سکوت میکردند. اما گذر زمان نشان داد که دیگر هیچکس قادر به چشمپوشی از این فجایع نیست. اینبار، ورود مستقیم و قاطع امانوئل مکرون و پیشقدمی او در بهرسمیتشناسی فلسطین نشان داد که اروپا رسماً کاسه صبرش از یکجانبهگرایی آمریکا لبریز شده است.
اروپاییها خوب میدانند که اگر این مسیر ادامه پیدا کند، خاورمیانه هیچگاه روی آرامش را نخواهد دید؛ موجهای بیپایان مهاجرت، رشد دوباره تروریسم و بیثباتی گسترده، نهایتاً گریبان خود اروپا را خواهد گرفت. از همین رو تصمیم گرفتند با یک جدایی راهبردی، و با بهرسمیتشناسی دولت فلسطین، سیلی محکمی به چهره اسرائیل و آمریکا بزنند.
البته پشت این تغییر موضع، حساب و کتابهای راهبردی اروپاییها هم نهفته است. نفت و انرژی بیشک اهمیت دارد، اما ثبات منطقهای برای اروپا حیاتیتر است. سالهاست که آمریکا با «هژمونی دلار» جهان را در کنترل خود گرفته، اما اروپا نه تنها سودی جدی از این وضع نبرده بلکه خود نیز عملاً اسیر استعمار مالی واشنگتن بوده است.
امروز، اروپا به نوعی بیداری ژئوپلیتیکی رسیده و میخواهد نشان دهد که در غرب، همه کشورها پیرو کورکورانه سیاستهای آمریکا نیستند.
همین رفتار اروپا، اسرائیل را در وضعیتی آشفته و بیخروجی گرفتار کرده است. دولت بنیامین نتانیاهو اکنون دقیقاً در شرایطی مشابه «سوار بودن بر ببر» است؛ از یک سو مشروعیت اخلاقیاش از مدتها قبل فروریخته، از سوی دیگر در عرصه افکار عمومی جهانی بهشدت زیر آتش انتقاد قرار گرفته و در دیپلماسی هم بیشازپیش منزوی شده است. وقتی حتی متحدان سنتی اروپایی نیز به جبهه مقابل پیوستهاند، تلآویو دیگر جز آمریکا هیچ تکیهگاهی ندارد.
البته ایالات متحده هم دیگر یکپارچه و مصمم نیست؛ صدای مخالفت در داخل آمریکا هر روز بلندتر میشود و این کشور در عرصه بینالمللی بیشازپیش در انزوا قرار میگیرد. شکست تلاشهای مارکو روبیو برای لابیگری و جلوگیری از موج اروپایی «بهرسمیتشناسی» فلسطین، بهترین گواه این واقعیت است.
با این حال، اسرائیل احتمالاً دست به اقدامات تلافیجویانه خواهد زد؛ و این اقدامات عمدتاً در دو محور قابل پیشبینی است:
اول، گسترش سرزمینی و ایجاد «کمربندهای امنیتی» در اطراف مرزها.
طرح موسوم به «اسرائیل بزرگ» مدتهاست در ذهن نتانیاهو جا خوش کرده است؛ او رؤیای بلعیدن کامل سرزمینهای فلسطینی را دارد تا به خیال خود یکبار برای همیشه مسئله امنیت را حل کند. اما چنین اقدامی چیزی جز بازی با آتش نیست.
الحاق کرانه باختری به معنای نقض آشکار توافق تاریخی تقسیم سرزمینِ سازمان ملل است؛ از نظر حقوق بینالملل هیچ توجیهی ندارد و بدون تردید جهان عرب را منفجر خواهد کرد.
نتانیاهو تا این حد بیپرواست، چراکه پشتش به حمایت آمریکا گرم است. از سوی دیگر، به زعم او، رقبای منطقهای اسرائیل در وضعیت خوبی قرار ندارند: محور مقاومت به رهبری ایران تضعیف شده، و کشورهایی چون عربستان و قطر گرچه بهظاهر تندترین مواضع را میگیرند، اما کمتر به اقدامات عملی دست میزنند. همین تصور باعث شده تلآویو فکر کند فرصت طلایی برای گسترشطلبی زیر سایه بحرانها فراهم آمده است.
دوم، ادامه «جنگهای پنهان».
یعنی با عملیاتهایی مانند ترورهای هدفمند و حملات نقطهای، رهبران و ساختارهای حماس و سایر گروههای مقاومت را مورد ضربه قرار دهند. اما نتیجه این سیاست روشن است: نفرت و خشم عمیقتر میشود و چرخه خون و خشونت ادامه مییابد.
اگر اسرائیل واقعاً چنین مسیرهایی را دنبال کند، یک اشتباه محاسباتی بزرگ مرتکب خواهد شد، چراکه آنها بهطور جدی تأثیر موج اروپایی بهرسمیتشناسی فلسطین را دستکم گرفتهاند.
نخست آنکه، روحیه مردم فلسطین بیسابقه تقویت میشود. اگر پیشتر احساس میکردند جامعه جهانی آنها را رها کرده است، اکنون با حمایت قدرتهای بزرگ اروپایی اعتماد به نفس تازهای یافتهاند. همین امر میتواند گروههایی مثل حماس را به تحرکات گستردهتر وادارد و در نتیجه فشار امنیتی بر اسرائیل دوچندان شود.
دوم، کشورهای عربی موضع سختتری اتخاذ خواهند کرد. کشورهایی مثل عربستان و مصر که تا دیروز تحت تأثیر واشنگتن محافظهکارانه رفتار میکردند، حالا با چرخش اروپا دستشان بازتر شده است؛ ممکن است قطعنامههای بیشتری در سازمان ملل ارائه دهند یا حتی گزینه حمایت نظامی را روی میز بگذارند. این یعنی اسرائیل بهطور کامل به یک بازیگر منزوی و تنها بدل خواهد شد.
در نهایت، این تحولات را باید بازگشت دیرهنگام عدالت بینالمللی دانست. همانطور که گفتهاند: «کسی که در مسیر حق باشد، یاران فراوان خواهد داشت و کسی که راه باطل را برگزیند، تنها میماند.» رفتار ضدانسانی اسرائیل و آمریکا امروز نتیجه معکوس داده و آنها را در معرض طوفان انتقادات و انزوا قرار داده است.
بیداری اروپا نقطه پایان ماجرا نیست، بلکه تازه آغاز یک تغییر بزرگ است. از این پس، صحنه اصلی جدال به مجمع عمومی سازمان ملل منتقل خواهد شد؛ و حتی اگر نتانیاهو بارها به واشنگتن برود و در جلسات آمریکا شرکت کند، باز هم نمیتواند مانع از حرکت سنگین و رو به جلوی این روند تاریخی شود.
پایان/
نظر شما