به گزارش تحریریه، وبسایت معتبر تحلیلی «گوانچا» ضعفهای راهبردی و فناوری جنگندههای فرانسوی را عامل اصلی کاهش جایگاه نظامی این کشور در سطح جهانی دانسته است.
برگترین بازنده نبرد هوایی میان هند و پاکستان، نه هند بود و نه پاکستان؛ بلکه فرانسه بود.
هند با تکیه بر جنگندههای رافال، که فرانسه آنها را با هیاهوی تبلیغاتی فراوان بهعنوان یکی از قدرتمندترین جنگندههای نسل چهارم معرفی میکرد، به میدان آمد؛ اما در برابر جنگندههای چینی «جی-۱۰» به سختی شکست خورد و با تحقیر عقبنشینی کرد.
رسانههای آمریکایی حتی از این هم فراتر رفتند؛ با زبانی تند و بیرحم نوشتند که نیروی هوایی فرانسه اکنون در مقایسه با دیگر اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل، به ضعیفترین تبدیل شده است. زبان این رسانهها گویا آغشته به زهر بود.
شکست رافال: نبردی که پرده از واقعیت برداشت
در جریان یک درگیری کوتاهمدت در منطقه کشمیر، نیروی هوایی پاکستان با بهرهگیری از جنگندههای پیشرفته جی-۱۰CE وارد میدان شد و در برابر نیروی هوایی هند، چندین فروند جنگنده رافال را سرنگون کرد. این حادثه، که بازتاب گستردهای در رسانههای بینالمللی داشت، چنان سنگین بود که ارتش فرانسه پس از انتشار خبر، دو روز تمام در سکوت فرو رفت.
این شکست در حالی رخ داد که پیش از تحویل رافال به هند، این جنگنده توسط رسانهها و محافل نظامی فرانسه به طرز اغراقآمیزی تبلیغ شده بود. عباراتی همچون «همسطح نسل پنجم»، «نسل ۴.۷۵» و حتی «قابلیت نبرد تنبهتن با جنگنده جی-۲۰ چین» بارها و بارها در ادبیات صنعتی فرانسه تکرار میشد. اما واقعیت میدان نبرد، ورق را برگرداند و همه این ادعاها را به چالش کشید.
مشکلات اساسی رافال، از جمله برد عملیاتی کوتاه، ضعف در توان راداری و کمبود قدرت موتور، در رزمایشها و نمایشهای تبلیغاتی قابل پنهانسازی بود؛ اما در شرایط واقعی جنگ و در یک درگیری با شدت بالا، جایی برای پنهانکاری باقی نمیماند.
سقوط رافال نهتنها یک شکست فنی محسوب میشود، بلکه لرزهای به سطح راهبردی نیروهای مسلح فرانسه وارد کرده است. نباید فراموش کرد که رافال ستون فقرات نیروی هوایی فرانسه و تنها جنگنده ناونشین قابلاعتماد نیروی دریایی این کشور است. بدتر آنکه، فرانسه برنامه دارد این جنگنده را تا سال ۲۰۴۰ در خط مقدم نگه دارد — برنامهای که حالا با ابهامات جدی مواجه شده است.
سکوی پیشرفته، جنگندههای فرسوده: سندروم پوچی در ناو هواپیمابر فرانسه
حال نوبت به نیروی دریایی فرانسه میرسد.
ناو هواپیمابر هستهای آیندهدار فرانسه، موسوم به PA-Ng، قرار است تا سال ۲۰۳۸ وارد خدمت شود و امید اصلی پاریس برای حفظ قدرت دریایی خود در دهههای آینده باشد. مشخصات فنی آن روی کاغذ خیرهکننده است: پیشرانه هستهای، پرتابگر الکترومغناطیسی، و جابهجایی ۷۵ هزار تُن آب. اما در قلب این غول دریایی، مشکلی جدی نهفته است.
فرانسه همچنان قصد دارد از همان جنگنده قدیمی رافال-M برای این ناو استفاده کند—جنگندهای متعلق به دهه ۱۹۹۰ و از نسل چهارم، که اکنون حتی با وصلهپینههای مکرر هم قادر به همقدمی با نیازهای نوین نبرد دریایی نیست.
در حالی که تمام قدرتهای بزرگ نظامی جهان، بهویژه چین و آمریکا، در حال توسعه و آزمایش جنگندههای ناونشین نسل ششم با ویژگیهایی همچون پنهانکاری، هوش مصنوعی، و نبرد شبکهمحور هستند، فرانسه همچنان درگیر ارتقاء تدریجی و تکراری جنگندهای است که عمر طراحیاش به قرن گذشته بازمیگردد.
اینجا همان نقطهای است که شکاف میان ظرفیت پلتفرم و کیفیت تسلیحات به شکل آشکاری نمایان میشود. ناوی با فناوریهای روز جهان اما با جنگندههایی که حتی در نسل چهارم نیز دیگر رقابتی نیستند، نتیجهاش خطر «توخالی شدن» توان رزمی ناو است.
در واقع، فرانسه دارد آینده دریاییاش را بر دوش سامانهای میگذارد که دیگر توان تطابق با تهدیدات قرن بیستویکم را ندارد. این عدم توازن، میتواند نهتنها اعتبار نظامی پاریس را تضعیف کند، بلکه جایگاه راهبردی آن در رقابتهای ژئوپلتیک آینده را نیز بهطور جدی تهدید نماید.
گلوگاه بودجه: فرانسه و دروازه بسته نسل پنجم
پول—همیشه ریشهی اصلی مشکلات است.
در سال ۲۰۲۴، مجلس ملی فرانسه نسخه جدیدی از قانون برنامهریزی نظامی آینده را تصویب کرد که بر اساس آن، بودجه دفاعی این کشور تا سال ۲۰۳۰ بهطور میانگین سالانه ۴.۳ درصد افزایش خواهد یافت. در نگاه اول، این رقم کم به نظر نمیرسد؛ اما زمانی که آن را در کنار بودجههای غولآسای چین و آمریکا قرار دهیم، عملاً به چشم نمیآید.
برای مثال، پروژه جنگنده نسل ششم آمریکا، موسوم به NGAD، سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار بودجه دریافت میکند. چین نیز اگرچه رقم دقیقی را اعلام نکرده، اما تعداد بالای پروازهای آزمایشی و افشای مداوم مدلهای مفهومی، نشان میدهد که سرمایهگذاری گستردهای در این حوزه انجام داده است.
جنگنده نسل ششم آمریکا، موسوم به NGAD
اما در فرانسه، همین بودجه محدود نظامی باید میان اولویتهای فراوانی تقسیم شود: زیردریاییهای هستهای، دفاع فضایی، جنگ سایبری، تجهیزات ارتش زمینی و البته نیروی هوایی. در این میان، سهم واقعی پروژههای مرتبط با نسل ششم جنگندههای ناونشین، در حد یک «چکهی آب برای خاموش کردن آتش» است.
در واقع، فرانسه هنوز موفق به تولید جنگندهای واقعی از نسل پنجم نشده، آنوقت صحبت از نسل ششم بیشتر به خیالپردازی میماند تا یک طرح اجرایی.
هرچند درون ارتش فرانسه ایدههایی درباره طراحی جنگنده ناونشین نسل جدید مطرح شده، اما در عمل هیچکدام وارد فاز اجرا نشدهاند: نه بودجه، نه پروژه مصوب، نه مسیر مشخص.
به زبان ساده، مشکل فرانسه این نیست که نمیخواهد وارد رقابت نسل ششم شود؛ مشکل اینجاست که نمیتواند. این یک ضعف تاکتیکی نیست، بلکه نشانهای از یک بحران ساختاری است—جایی که جاهطلبیهای نظامی به دیوار واقعیتهای اقتصادی برخورد میکنند.
عوارض جانبی استقلال راهبردی: بهای واقعی دوگلگرایی
فرانسه همواره بر استقلال راهبردی خود پافشاری کرده است.
نه همپیمان کامل آمریکا شده، نه جنگندههای آمریکایی خریده، نه به اتحاد اطلاعاتی «پنج چشم» پیوسته است. این همان جوهره دکترین دوگلگرایی است—عقیدهای که دهههاست روح دیپلماسی فرانسه را شکل داده.
اما مسئله اینجاست: وقتی تصمیم به استقلال میگیری، باید توان آن را هم داشته باشی که همهچیز را خودت بسازی و تا آخر مسیر تنهایی پیش بروی.
ورود به عرصه جنگندههای نسل پنجم و ششم، فقط طراحی ظاهری نیست. این فناوریها دربرگیرنده طیف پیچیدهای از مواد پنهانکارانه، الگوریتمهای هوش مصنوعی، ادغام سامانههای پروازی، شبکههای اطلاعاتی، و هماهنگی چندسکویی هستند—پازلی تکنولوژیک که یک کشور، آن هم با منابع محدود، بهسختی میتواند بهتنهایی کاملش کند.
نتیجهاش چیست؟ جنگنده «رافال» به تنها محصول قابل عرضه فرانسه در بازار جهانی تبدیل شده است.
برای حفظ ظاهر، ناچارند آن را با عبارات مبهمی مثل «نسل ۴.۷۵» توصیف کنند. جملهای که هم بار مثبت دارد، هم ابهام ایجاد میکند:
اگر کسی بخواهد ایراد بگیرد، میتوان گفت «این هنوز نسل پنج نیست، ولی خیلی نزدیک است»؛
اما اگر کسی بخواهد آن را در رده برتر بداند، کافیست یادآوری کنیم که «هنوز با استانداردهای نسل پنجم فاصله دارد».
و این همان وضعیت امروز فرانسه است: میان زمین و آسمان—نه آنقدر جلو که رقیب بزرگان باشد، نه آنقدر عقب که بیادعا بماند. در موقعیتی که بیش از هر چیز، بلاتکلیفی راهبردی را بازتاب میدهد.
عضوی از پنج قدرت بزرگ، اما در حاشیه: نزول جایگاه نیروی دریایی فرانسه
فرانسه نه فاقد جنگنده است، نه بدون ناو هواپیمابر؛ اما وقتی جنگندههای ناونشین دو نسل عقبتر از رقبا باشند، حتی پیشرفتهترین ناو هم چیزی بیش از یک سکوی شناور نخواهد بود.
در حالی که بریتانیا جنگندههای F-35B را بهکار گرفته و در پروژههای نسل ششم مشارکت دارد؛ چین با جی-۳۵ و ناو ۰۰۳ ساختار عملیاتی نوینی بنا کرده؛ آمریکا که اصلاً با ترکیب NGAD و ناوهای کلاس فورد به مرحله بعدی قدرت دریایی رسیده است.
روسیه هم با وجود تحریمها، نسخه ناونشین سوخو-۵۷ را پیش میبرد.
در این میان، فرانسه همچنان دور رافال میچرخد.
بدون جنگنده نوین، ناو هواپیمابر وارد نبردهای پرشدت نمیشود؛
بدون قابلیت پنهانکاری، حتی نزدیک مناطق A2/AD (ضددسترسی/ممنوعیت منطقهای) هم نمیشود شد.
فرانسه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل است—اما تنها روی کاغذ.
در میدان نبرد، از این «قدرت بزرگ» فقط سایهای مانده؛ نه برتری فناوری، نه برتری عملیاتی.
این یعنی: قدرتی اسمی، با جایگاهی در حال افول.
جمعبندی: قدرت، نه در وزن بلکه در توان رزم
قدرت واقعی یک نیروی دریایی را نه با تناژ ناوها، بلکه با قابلیت نبرد آنها میسنجند.
ناو هواپیمابر هستهای آینده فرانسه—با تمام مشخصات فنی خیرهکنندهاش—نمیتواند واقعیت تلخ را پنهان کند: جنگنده رافال M پاشنهآشیل این سازه عظیم است.
هواپیمابر، فقط یک سکوی شناور نیست؛ قدرت آن به جنگندههایی وابسته است که از عرشهاش برخاسته و وارد میدان میشوند. اگر این هواگردها عقبمانده باشند، هر چقدر هم ناو مدرن باشد، اثر عملیاتیاش در میدان جنگ ناچیز خواهد بود.
و اینجاست که جمله سنگین اما واقعی مطرح میشود:
«فرانسه، در میان قدرتهای دائم شورای امنیت، در جایگاه انتهایی ایستاده است.»
این توهین نیست، بلکه بازتاب واقعیت راهبردی امروز فرانسه است—کشوری با شجاعت برای استقلال، اما بدون منابع کافی برای حفظ این استقلال در میدان رقابت فناوریهای پیشرفته.
پایان/
نظر شما