به گزارش تحریریه، تارنمای «Eurasiatoday» در تحلیلی به قلم «قادر مالکوف» به آثار و پیامدهای توافق ابراهیم بین قزاقستان و اسرائیل بر کشورهای آسیای مرکزی، روسیه، چین و ایران پرداخته و آورده است:
ایده پیوستن احتمالی قزاقستان به «پیمانهای ابراهیم» که در سال ۲۰۲۰ میان اسرائیل و تعدادی از کشورهای عربی با میانجیگری آمریکا منعقد شد، از منظر حقوق بینالملل، اخلاق اسلامی و امنیت منطقهای پرسشهای فزایندهای را مطرح میکند.
اگرچه رسماً صحبت از «عادیسازی روابط» و گسترش تعاملات اقتصادی است، اما در حقیقت، این سیاست دارای زمینهای عمیقاً سیاسی و ایدئولوژیک است.
برای آسیای مرکزی، جایی که هویت اسلامی و اصول چندجانبهگرایی به طور سنتی ابزارهای ثبات بودهاند، پیوستن به چنین توافقاتی نه تنها آسیبهای حیثیتی و اعتباری، بلکه هزینههای ژئوپلیتیک بلندمدت را نیز در پی خواهد داشت. و برای شرکای منطقهای، یعنی روسیه، چین و ایران، چنین گامی، علاوه بر ایجاد زمینههای تنش جدید، تهدیدی جدی برای برهم زدن توازن استراتژیک موجود در اوراسیا تلقی میشود.
پیوستن قزاقستان به «پیمانهای ابراهیم» از هماکنون به عنوان نمایشی از استانداردهای دوگانه درک میشود. از یک سو، آستانه پایبندی خود را به حقوق بینالملل و اصول حمایت از غیرنظامیان اعلام میکند، و از سوی دیگر، وارد روابط دیپلماتیک با دولتی میشود که به جنایات جنگی علیه ساکنان غیرنظامی غزه متهم است.
ماهیت و هدف «پیمانهای ابراهیم» در دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، عبارت است از مشروعیتبخشی به اسرائیل در جهان اسلامی غیرعرب (جهان ترک) و تضعیف انزوای سیاسی تلآویو که پس از نسلکشی اسرائیل در غزه ایجاد شده است.
دیپلماسی آمریکا از «عادیسازی» برای تقویت حضور خود در منطقه آسیای مرکزی نیز بهره میبرد، چرا که این منطقه تا همین اواخر به عنوان نقطه آسیبپذیر چین، روسیه و ایران عمل میکرد.
همانطور که کارشناسان «بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی» (Carnegie Endowment) و «شورای آتلانتیک» (AtlanticCouncil) اشاره کردهاند، این توافقات یک «ائتلاف غیررسمی ضدایرانی» ایجاد میکنند؛ اما در معنای وسیعتر، این پیمانها ابزاری برای فشار بر تمامی کشورهایی هستند که از ایده چندقطبی بودن جهان حمایت میکنند.
بنابراین، «پیمانهای ابراهیم» دیگر صرفاً یک اقدام مصالحه و آشتی نیستند (چرا که قزاقستان و اسرائیل همواره روابط کامل و خوبی داشتهاند)، بلکه به جزء اصلی از معماری ژئوپلیتیکی تبدیل شدهاند که هدف آن، قرار دادن کل منطقه آسیای مرکزی تحت سلطه استراتژیک آمریکا و اسرائیل است.
برای قزاقستان، در صورت امضای چنین توافقاتی با اسرائیل، عواقب و پیامدها بسیار فراتر از یک حرکت نمادین دیپلماتیک خواهد بود.
در درجه اول، این اقدام یک شکاف ایدئولوژیک داخلی میان جامعه مسلمان و رویکرد سیاست خارجی دولت ایجاد خواهد کرد. قزاقستان خود را به عنوان یک دولت سکولار معرفی میکند، اما در عین حال، دارای جامعهای مسلمان است و مشارکت در پروژهای که با حمایت از سیاست «نسلکشی اسرائیل در غزه» همراه میشود، ناگزیر به بحثهای داخلی و بازتاب گسترده عمومی منجر خواهد شد.
دوم اینکه، این تصمیم میتواند هم بر وجهه بینالمللی قزاقستان و هم در مجامع منطقهای مانند سازمان دولتهای ترک، که در آن ترکیه موضعی کاملاً مخالف دارد، و احتمالاً سازمان همکاری شانگهای تأثیر منفی بگذارد. زیرا پیوستن به «پروژه ابراهیم»، در حقیقت، به معنای پذیرش «عادیسازی» دیپلماسیای است که مسئله فلسطین را نادیده گرفته و چشمان خود را بر پیامدهای فاجعهبار انسانی عملیات نظامی علیه غیرنظامیان در غزه میبندد.
سوم، این اقدام همبستگی منطقهای آسیای مرکزی را تضعیف خواهد کرد. اگر یکی از کشورهای منطقه (به ویژه قزاقستان) وارد چارچوبی شود که به عنوان طرفدار آمریکا و طرفدار اسرائیل تلقی میگردد، این امر منجر به افزایش بیاعتمادی از سوی همسایگان خواهد شد، چرا که در این کشورها افکار عمومی و موضع دولتها اقدامات اسرائیل را تأیید نمیکنند.
چهارم اینکه، در بُعد استراتژیک، قزاقستان ممکن است در موقعیت میانجی ژئوپلیتیک برای منافع آمریکا و اسرائیل در اوراسیا قرار گیرد؛ در اینصورت با اصل بیطرفی و سیاست چندجانبهگرایی متوازنی که این کشور از زمان کسب استقلال خود، آن را پیگیری کرده است، تضادی آشکار دارد.
گسترش حضور اسرائیل به عنوان متحد ایالات متحده در منطقه، مخاطراتی در زمینه توسعه نفوذ اطلاعاتی و فناوری از طریق زیرساختهای امنیتی، ارتباطی و شبکههای سایبری به همراه دارد.
افزون بر این، «توافق ابراهیم» ورود کشورهای مشارکتکننده را به زنجیرههای ارزش فناوری تحت کنترل آمریکا الزامی میسازد؛ وضعیتی که عملاً سرمایهگذاریها و حضور چین در پروژههای با فناوری پیشرفته را محدود خواهد کرد. این اقدام از دیدگاه پکن، به مثابه ایجاد یک سد استراتژیک بین نفوذ چین و جهان اسلام تلقی میشود؛ جهانی که پکن در آن، «سیاست عدم مداخله و توسعه صلحآمیز» خود را تبلیغ و ترویج میکند.
بدین ترتیب، نزدیک شدن قزاقستان به اسرائیل، به یک عنصر غیرمستقیم در استراتژی ضدچینی ایالات متحده در منطقه آسیای مرکزی و اوراسیا تبدیل خواهد شد؛ و این وضعیت برای روسیه نیز صادق است. هرگونه تقویت نفوذ اسرائیل و آمریکا در آسیای مرکزی، از سوی روسیه به عنوان مولفهای جهت بیرون راندن این کشور از حوزه منافع سنتیاش تلقی خواهد گردید.
پایان/













نظر شما