به گزارش تحریریه، رسانه خصوصی توتیاو، متعلق به شرکت فناوری بایتدنس چین، آخرین روندهای تأثیرگذار در روابط دوجانبه چین و آمریکا را تشریح کرده است.
پیامهای چندلایه ترامپ: از ابراز تمایل به سفر به چین تا فشار بر نهادهای داخلی آمریکا
ضربالمثلهای معروف میگویند «عجله کار شیطان است» و «شناخت حد توقف، موجب آرامش است»، اما به نظر میرسد دونالد ترامپ هنوز معنای واقعی این سخنان را درنیافته است.
در تاریخ ۱۶ مه، ترامپ در گفتوگویی با شبکه فاکسنیوز، ناگهان لحن خود را در قبال چین نرم کرد و با لحنی آرام و واژگانی ملایم، اعلام کرد که «مایل به سفر به چین» است. همین اظهارنظر کافی بود تا رسانهها در سطح بینالمللی بلافاصله واکنش نشان دهند و تحلیلها و گمانهزنیها در اینباره آغاز شود.
در حالی که رسانههای آمریکایی با انتشار تحلیلهای هشدارآمیز به استقبال این خبر رفتند، از سوی دیگر، وزارت امور خارجه چین نیز بهسرعت اعلام کرد که نسخه رونوشت استوارنامه سفیر جدید ایالات متحده در پکن، دیوید پردو را دریافت کرده است.
با این حال، ساعاتی پس از اظهارات ترامپ، او در داخل کشور نیز دو مطالبه جدی مطرح کرد: از یک سو خطاب به شرکت والمارت هشدار داد، و از سوی دیگر، با فشار آشکار به فدرالرزرو (بانک مرکزی آمریکا)، سیاستگذاری پولی این نهاد را هدف گرفت. ظاهراً این اقدامات ماهیت داخلی دارند، اما در واقع در چارچوب یک راهبرد کلان خارجی قابل تحلیلاند.
با این وجود، به نظر میرسد که ترامپ اینبار محاسباتش اشتباه بوده؛ چرا که چین قصد ندارد طبق برنامه او بازی کند.
البته ترامپ پیش از این هم بارها بحث سفر به چین را مطرح کرده بود، اما اینبار ماجرا تفاوت دارد. او پس از بازگشت از خاورمیانه، با افتخار از «قراردادهایی به ارزش ۸۰۰ میلیارد دلار» سخن گفته، و حالا ناگهان سیگنالهای مثبتی به سمت پکن میفرستد. همزمان با این موضعگیری، وزارت امور خارجه چین نیز خبر پذیرش استوارنامه سفیر جدید آمریکا را بهطور رسمی اعلام کرد. این تطابق زمانی، اتفاقی نیست؛ بلکه نشانهای از یک هماهنگی هدفمند در فضای دیپلماسی است.
سکوت هوشمندانه پکن در برابر سفیر تندرو
دیوید پدرو، تاجر کهنهکار ۷۶ ساله، برای چینیها چهرهای تازه نیست. او نهتنها یکی از آشنایان قدیمی دونالد ترامپ به شمار میرود، بلکه بارها در اظهارات عمومی خود، چین را متهم به «بازتعریف نظم جهانی» کرده و خواهان تشدید محدودیتهای فناورانه علیه پکن شده است. پیشینهاش، حتی بدون نیاز به معرفی، پیام روشنی دارد: او یک چهره صریحاً تندرو است.
با این حال، واکنش چین به ورود او به پکن، حسابشده و سنجیده بود. نه تنشآفرینی، نه تعویق، و نه بیاعتنایی؛ پکن مطابق روال دیپلماتیک، استوارنامهاش را پذیرفت و برخوردی محترمانه با او داشت. اما در دل همین ظاهر آرام، پیامی عمیق نهفته بود.
وزارت خارجه چین در کنار مراسم پذیرش، جملهای کوتاه و اما پرمعنا بیان کرد: «روابط چین و آمریکا باید بر پایه احترام متقابل، برابری و منافع مشترک بنا شود.» این جمله دقیقاً مانند یک خطکش سیاسی، مرزهای تعامل پکن با واشنگتن را ترسیم میکند — شفاف، محکم و بدون تعارف.
پاسخی دقیق، که از تمایل به تنشزدایی خبر میداد، اما در عین حال، از آمادگی برای مقابله نیز حکایت داشت. ترامپ این سیگنال را دریافت کرد — اما بهجای کاستن از فشار، بازی دوگانهاش را گسترش داد.
پیامهای دوگانه ترامپ به پکن
ترامپ بلافاصله دو پیام صادر کرد، ظاهراً خطاب به افکار عمومی داخلی، اما در باطن، بخشی از فشار چندلایهاش به چین بود.
در اولین موضعگیری، مستقیماً شرکت والمارت — بزرگترین خردهفروش آمریکایی — را هدف قرار داد. ترامپ با لحنی تهدیدآمیز اعلام کرد که این شرکت حق ندارد هزینه تعرفههای اعمالشده بر کالاهای چینی را به مصرفکنندگان منتقل کند. جملهاش واضح بود «شما باید خودتان این هزینهها را جذب کنید». و به دنبال آن هشدار داد: «من مراقبتان هستم».
پیام دوم اما مستقیمتر و استراتژیکتر بود؛ خطاب به رئیس فدرالرزرو، جروم پاول، خواهان کاهش فوری نرخ بهره شد. اقدامی که در صورت تحقق، میتواند بهطور موقت فشار اقتصادی داخلی ناشی از جنگ تجاری با چین را کاهش دهد و فضای روانی بازار را آرام کند.
در ظاهر، هر دو پیام در چارچوب اقتصاد داخلی آمریکا تعریف میشوند. اما در واقع، اینها بخشی از تاکتیک سنتی ترامپ در دیپلماسی مبتنی بر معامله هستند: تهدید داخلی برای کسب امتیاز خارجی. پیامی به پکن مخابره شد که میگوید: «من انعطاف دارم، بهشرطی که شما هم کوتاه بیایید».
اما به نظر میرسد پکن این بار نه اغفال شده، نه تحریک. واکنش چین فعلاً سکوت است — سکوتی که نه از ضعف، بلکه از ارزیابی موقعیت و انتظار برای گام بعدی طرف مقابل حکایت دارد.
چین: دیپلماسی بر پایه اصول، نه معاملههای لحظهای
چین پیش از این نیز موضع خود را بهروشنی بیان کرده بود: سیاست «بازدید در برابر امتیاز» جایی در روابط بینالملل ندارد.
گفتگو؟ بله. سفر رسمی؟ حتماً، اما نه بهعنوان شوی تبلیغاتی و نه بهمثابه ابزاری برای معاملهگری سیاسی. با این حال، آنچه از سوی ترامپ دیده میشود، ناشی از عجله و اضطراب سیاسی است.
ترامپ بهتازگی از سفر پر سروصدای خود به خاورمیانه بازگشته؛ اما آنچه بهعنوان «دستاورد» از آن یاد میکند، در واقع فاصله زیادی با انتظارات داشت.
او مدعی توافقی ۶۰۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی شد، اما بررسیها نشان میدهد رقم واقعی قراردادهای نظامی تنها کمی بیش از ۱۴۰ میلیارد دلار بوده است.
در مورد قطر، اگرچه توافقی ۲۴۳ میلیارد دلاری به امضا رسید، اما بخش عمدهای از آن — شامل سفارش ۲۱۰ فروند هواپیمای بوئینگ — با تردیدهایی در مورد عملیاتی بودنش روبهرو شده و بیشتر به چک بدون پشتوانه میماند.
از سوی دیگر، امارات متحده عربی، که ظاهراً استقبال گرمی از ترامپ به عمل آورد، همزمان در حال گسترش همکاریهای استراتژیک خود با چین در حوزه هوش مصنوعی است.
اما شاید نمادینترین نقطهی تمایز در همین همکاری چین و امارات باشد: ساخت بزرگترین نیروگاه خورشیدی جهان که هماکنون در مراحل پایانی قرار دارد. پروژهای واقعی، عملیاتی و نه صرفاً «تفاهمنامهای» برای پر کردن تیترها.
در همین بازه زمانی، چین و قطر نیز توافقی بیسابقه را نهایی کردهاند: قرارداد تأمین بلندمدت گاز طبیعی مایع به مدت ۲۷ سال — طولانیترین توافق از این نوع در جهان. این نوع مشارکتها، نشاندهنده رویکرد بلندمدت، باثبات و عمیق چین در حوزه انرژی و فناوری است.
در مقابل، آنچه ترامپ از خاورمیانه با خود بازگردانده، بیشتر شبیه به لایهای نازک از رنگ تبلیغاتی است؛ ظاهری براق اما بیپایه و ناپایدار. همین تفاوت بنیادین است که حتی رسانههای آمریکایی نیز بر آن انگشت گذاشتهاند. روزنامه واشنگتنپست در گزارشی صریح نوشت: دیپلماسی معاملاتی ترامپ ممکن است در کوتاهمدت نتایجی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت اعتبار آمریکا را فرسایش میدهد.
و واقعیت نیز همین است: کشورهای خاورمیانه، اکنون بهدنبال شریکانی باثبات، قابلاعتماد و پایبند به تعهدات بلندمدت هستند — نه تاجرانی که با یک سفر پر سر و صدا، بهدنبال گرفتن عکس یادگاری از «موفقیت»های کوتاهمدت باشند.
چین دقیقاً در این نقطه برتری دارد: تعهد بلندمدت، آرامش استراتژیک، و پرهیز از غوغاسالاری.
بازگشت به بازی؟ چین دیگر بازیگرِ پسزمینه نیست
اکنون ترامپ بار دیگر چشم امید به سمت چین دوخته است، گویی میخواهد روندها را از نو آغاز کند و صفحه تازهای بگشاید. اما آنچه فراموش کرده این است که چین امروز، نه به حمایت سیاسی دیگران نیاز دارد، و نه مایل است نقش «دکور» سیاست خارجی دیگران را بازی کند.
موضع چین کاملاً روشن است: گفتگو؟ بله، اما تنها بر پایهی برابری.
دیدار؟ حتماً، اما با صداقت. نه اینکه هر وقت شما اراده کردید، ما صرفاً برای تکمیل نمایش سیاسیتان وارد صحنه شویم.
مسئله اصلی اما فراتر از این است: سیاست ترامپ در قبال چین، دیگر در مسیر کنترلشدهای قرار ندارد.
از سال ۲۰۱۸، ترامپ با راهبرد موسوم به «فشار حداکثری» — با افزایش تعرفهها، تلاش برای قطع زنجیره تأمین و پیگیری سیاست جداسازی اقتصادی — سعی داشت چین را به عقبنشینی وادار کند. اما اکنون، در سال ۲۰۲۵، خودش نیز بهروشنی میبیند که چین نهتنها عقب ننشست، بلکه این فشارها را تاب آورد و توانست خود را با تحولات پیچیده بینالمللی تطبیق دهد.
دیگر نه تهدیدهای یکجانبه و نه مانورهای رسانهای کارگر میافتد. چین اکنون بازیگری مستقل، مقتدر و با اعتماد به نفس در عرصه جهانی است. این جایگاه، نتیجه سیاستهای بلندمدت و برنامهریزی دقیق راهبردی است.
بحران مالی آمریکا و چالش سیاست «فشار حداکثری» در برابر چین
در حالی که چین با رویکردی حسابشده در حال مدیریت روابط و سرمایهگذاریهای خود است، آمریکا با مشکلات جدی اقتصادی و مالی دستوپنجه نرم میکند. در سال ۲۰۲۵، بدهی فدرال آمریکا از مرز ۳۶ تریلیون دلار عبور کرده و نرخ بازده اوراق قرضه دهساله به بیش از ۴.۵ درصد رسیده است.
در تاریخ ۱۶ مه، مؤسسه اعتبارسنجی «مودیز» بهطور رسمی رتبه اعتباری دولت آمریکا را به Aa1 کاهش داد و در گزارش خود به صراحت از بحران بدهی صحبت کرد، پیشبینی کرد که تا سال ۲۰۳۵، نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی این کشور به ۱۳۴ درصد خواهد رسید.
همزمان با این وضعیت، چین در حال کاهش خرید اوراق قرضه آمریکاست؛ حرکتی که نه از روی واکنش احساسی بلکه به عنوان بخشی از مدیریت ریسک و بازنگری استراتژیک انجام میشود.
از سوی دیگر، بزرگترین نگرانی ترامپ فروپاشی اعتبار دلار است. این نگرانی باعث شده که او به شدت مضطرب شود، اما در عین حال حاضر نیست تسلیم شود؛ زیرا اگر بهطور یکجانبه تعرفههای اعمالشده بر کالاهای چینی را لغو کند، به نوعی شکست پنج سال گذشته سیاست «تعرفههای متقابل» را اعتراف کرده است.
لغو تعرفهها نه تنها چین بلکه دیگر کشورهای جهان را نیز تشویق میکند که خواستار کاهش مشابه محدودیتها شوند و این میتواند تصویر ترامپ به عنوان «رئیسجمهور سختگیر» را کاملاً تخریب کند.
بنابراین، او راه میانه را انتخاب کرده است: در داخل کشور با صدای بلند خواستههای خود را اعلام کند و در عرصه بینالمللی با زبان نرمتر به سمت چین ابراز تمایل نماید.
اما این بار چین قاطعانه اعلام کرده که دیگر زیر بار سیاست معاملهگری و فشارهای یکجانبه نمیرود. وزارت خارجه چین به روشنی بیان کرده است که هیچگونه فشار یا معامله قهری را نخواهد پذیرفت.
ترامپ به دنبال این است که با یک سفر رسمی، تنشها را کاهش دهد؛ اما چین خواستار مبنای جدیدی برای رابطه است؛ مبنایی که بر صداقت و احترام متقابل استوار باشد، نه معاملهای مبتنی بر زور و فشار.
وقتی فرکانس ارتباطات متفاوت باشد، طبیعی است که پاسخها نیز در دو سوی خط یکسان نباشد و این یعنی هیچ همنوازیای میان دو طرف وجود نخواهد داشت.
رد معاملهگری در دیپلماسی؛ پایان بازی ترامپ با چین
ترامپ امیدوار است با یک حرکت نمایشی به چین، بازی را به نفع خود تغییر دهد؛ اما روابط بینالملل میدان نمایش نیست که با یک اجرای خوب، همه چیز عوض شود.
چین به وضوح گفته است که گفتگو و ملاقات ممکن است، اما اجبار و نمایش سیاسی را نمیپذیرد.
در این بازی، دیگر بحث «چه کسی نخستین قدم را برمیدارد» مطرح نیست، بلکه اصل بر این است که «چه کسی زودتر واقعیتهای تلخ را میپذیرد».
پایان/
نظر شما